دو راهی ِدین و دنیا از دید خامنهای و ملکیان
مقدّمه: ناچیز پنداشتن بحثهای نظری یکی از آفات سادهانگاری و بیاطّلاعی از اینگونه بحثهاست. در چهارسالهی اخیر ما انواع این نوع سادهانگاری را در زمینههای مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شاهد بودهایم. در زمینهی اقتصاد، رئیس دولت خلاف نظر نخبگان هرکار خواست کرد و نتیجهاش را هم دید، از کاهش دستوری سود بانکی تا تزریق پول به شکل سهام و وام و در پیش گرفتن سیاست انبساطی و مهارنکردن رونق کاذب پس از درآمدهای نفتی که کشور را در آستانهی رکود و موج سوّم بیماری هلندی قرار داده است که ممکن است از رکود سال 56 عمیقتر نیز باشد و دولت آینده را در آغاز کار با بحرانی بسیار جدّی روبهرو کند.
جملاتی مانند «خاتمی و طرفداران او به جای فلسفهبافی و نقل قول از فلاسفهی غربی به فکر معیشت مردم باشند» یکی از این دست سادهانگاریها و فراموش کردن اهمیّت بحثهای تئوریک و فلسفی و ربطشان با اصلاح سیاسی است. به جای آن بهتر است چنین گفته شود: «خاتمی و حامیان او در کنار بحثهای تئوریک، به فکر معیشت مردم و سروسامان دادن به اقتصاد کشور نیز باشند». به جای «اقتصاد» میتوان کلمات دیگری را نیز گذاشت ولی همهی اینها، جز با همان فلسفهبافیها به دست نمیآید. پیشتر اینجا از رابطهی تفسیر و تغییر نوشته بودم. این مقدّمه میتوانست مفصّلتر باشد ولی من به همین اندازه اکتفا میکنم.
جملاتی مانند «خاتمی و طرفداران او به جای فلسفهبافی و نقل قول از فلاسفهی غربی به فکر معیشت مردم باشند» یکی از این دست سادهانگاریها و فراموش کردن اهمیّت بحثهای تئوریک و فلسفی و ربطشان با اصلاح سیاسی است. به جای آن بهتر است چنین گفته شود: «خاتمی و حامیان او در کنار بحثهای تئوریک، به فکر معیشت مردم و سروسامان دادن به اقتصاد کشور نیز باشند». به جای «اقتصاد» میتوان کلمات دیگری را نیز گذاشت ولی همهی اینها، جز با همان فلسفهبافیها به دست نمیآید. پیشتر اینجا از رابطهی تفسیر و تغییر نوشته بودم. این مقدّمه میتوانست مفصّلتر باشد ولی من به همین اندازه اکتفا میکنم.
1. درست یا غلط، دو گفتمان اصلاحطلبی و روشنفکری دینی را ناشی از هم یا دارای دادوستد با هم یا همریشه میدانند. پس بیوجه نیست که رابطهی این دو بررسی و قوّت و ضعف هر یک واکاویده شود تا با آگاهی بیشتری بتوان به سوی آینده رفت.
این روزها جنجال بر سر سخنان مجتهد شبستری بالا گرفته است. پیش از این هم پس از انتشار مقالهی او در فصلنامهی مدرسه، شاهد واکنش جماعت بودیم ولی این بار کار به نمازجمعهی تهران کشید و جملهی امام جمعهی موقّت که «اصلاحطلبان باید موضع خود را در برابر اینگونه سخنان بیان کنند» نشان میدهد او نیز مانند بسیاری دیگر، این دو پدیده را در یک راستا میداند و گرنه چرا باید فعّالان یک گرایش سیاسی، تکلیف خود را با سخنان کسی که در سالیان اخیر خیلی با سیاست کاری نداشته است، روشن کنند؟
این روزها جنجال بر سر سخنان مجتهد شبستری بالا گرفته است. پیش از این هم پس از انتشار مقالهی او در فصلنامهی مدرسه، شاهد واکنش جماعت بودیم ولی این بار کار به نمازجمعهی تهران کشید و جملهی امام جمعهی موقّت که «اصلاحطلبان باید موضع خود را در برابر اینگونه سخنان بیان کنند» نشان میدهد او نیز مانند بسیاری دیگر، این دو پدیده را در یک راستا میداند و گرنه چرا باید فعّالان یک گرایش سیاسی، تکلیف خود را با سخنان کسی که در سالیان اخیر خیلی با سیاست کاری نداشته است، روشن کنند؟
2. سیّدعلی خامنهای سالها پیش و در اوان جنبش اصلاحطلبی در نمازجمعه چنین گفت (نقل به مضمون) : «در جامعهی ما هماکنون دو گرایش سیاسی معتقد به دیانت هست؛ یکی گروهی که بین توسعه و دین، اولویّت را به دین میدهند و گروهی که بین این دو، اولویّت را به توسعه میدهند». دربارهی معنای مستفاد از سخنان او چند نکته میتوان گفت:
الف. بدیهی است که منظور او از گروه اوّل محافظهکاران و از گروه دوّم اصلاحطلبان بود.
ب. باز هم روشن است که قصد او «گرا دادن» به مردم در نحوهی قضاوت و انتخاب بین این دو گروه بود.
ج. گروه دوّم- با اینکه وی دل خوشی از آنان ندارد- آنچنان وزنی دارند که حذفپذیر نیستند.
د. مهمترین نکته در این سخن، تبیین و تعریف این دو گروه است که آیا اصلاً چنین چیزی درست است یا نه؟
همان زمان من انتظار داشتم که تئوریسینهای اصلاحطلب- نه لزوماً در جواب وی- پیرامون اینکه نوع نگرش آنان به توسعهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، منافاتی با دینداری آنان ندارد، چیزی بگویند. این تقسیمبندی به این معنا بود که از دید رهبر، گروهی هستند که به دین به عنوان یک عامل فرهنگی- اگر نگوییم تزئینی- نگاه میکنند، هرجا با مقاصد آنان ( توسعه، پیشرفت یا ...) خواند، از آن بهره میجویند و هرجا منافات داشت، اولویّت را به آنچه میپسندند میدهند. این تقسیمبندی هنوز در ذهن بسیاری از مردم (عامّه و نخبگان) به طور ضمنی هست و روشن کردن و پرداختن به این دوراهی دین و دنیا، هنوز مهمترین پروژهی فکری ِروشنفکران دینی و نظریّهپردازان سیاسی مدافع اصلاحات است.
الف. بدیهی است که منظور او از گروه اوّل محافظهکاران و از گروه دوّم اصلاحطلبان بود.
ب. باز هم روشن است که قصد او «گرا دادن» به مردم در نحوهی قضاوت و انتخاب بین این دو گروه بود.
ج. گروه دوّم- با اینکه وی دل خوشی از آنان ندارد- آنچنان وزنی دارند که حذفپذیر نیستند.
د. مهمترین نکته در این سخن، تبیین و تعریف این دو گروه است که آیا اصلاً چنین چیزی درست است یا نه؟
همان زمان من انتظار داشتم که تئوریسینهای اصلاحطلب- نه لزوماً در جواب وی- پیرامون اینکه نوع نگرش آنان به توسعهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، منافاتی با دینداری آنان ندارد، چیزی بگویند. این تقسیمبندی به این معنا بود که از دید رهبر، گروهی هستند که به دین به عنوان یک عامل فرهنگی- اگر نگوییم تزئینی- نگاه میکنند، هرجا با مقاصد آنان ( توسعه، پیشرفت یا ...) خواند، از آن بهره میجویند و هرجا منافات داشت، اولویّت را به آنچه میپسندند میدهند. این تقسیمبندی هنوز در ذهن بسیاری از مردم (عامّه و نخبگان) به طور ضمنی هست و روشن کردن و پرداختن به این دوراهی دین و دنیا، هنوز مهمترین پروژهی فکری ِروشنفکران دینی و نظریّهپردازان سیاسی مدافع اصلاحات است.
3. سالها بعد از سخنرانی رهبر ایران، مصطفی ملکیان، سخنان مشابهی را دربارهی روشنفکری دینی زد. او با تکرار سخنان سیّدحسین نصر، روشنفکران دینی را کسانی خواند که دین را زیر سایهی مدرنیته میخواهند و تعریف میکنند. اگر آن سخنان از امام جمعهی تهران خیلی بعید نبود ولی این سخنان از ملکیان که روزی او را جزو همین نحلهی فکری میگنجاندند، شگفتیانگیز بود. ملکیان در گفتوگو با اعتماد ملّی خیلی وارد جزئیّات نشد و از سوی دیگر ندیدم جواب یا نقدی بر سخنان او نوشته شود که این نشانگر رخوت و بیتحرّکی جامعهی علمی ماست. سخنان چند ماه پیش ملکیان در سازگار نبودن تجدّد و تعبّد هم جز در یک حلقهی معدود، خیلی حلّاجی نشد.
اگر زمانی ناپایبندی دینی کسانی که ادارهی جامعه بر اساس فقه سنّتی و کلام قدیم را نمیپسندند، عقیدهی اهل سیاست بود، هماکنون از زبان اهل معرفت هم چنین چیزی شنیده میشود. عبدالکریم سروش تعطیلی کیان را از تبعات دوّم خرداد میداند که حرف نادرستی نیست امّا کیان اگر تعطیل شد، تشکیلدهندگان حلقهی کیان که باقی بودند و امکان نشر نوشتههایشان هم در دیگر مجلّات بود و هست و هم در عرصهی اینترنت. نوشتههای اخیر شبستری و سروش دربارهی قرآن، دو تفاوت عمده با نوشتههای آن زمان آنها دارد؛ اوّل اینکه آن سخنان بیشتر معرفتشناسانه بود و این سخنان معرفتی است، دوّم اینکه آن سخنان بیشتر رنگ و بوی نفی داشت و این سخنان اثبات است. به عبارت دیگر ناظران بازی ِدیگران، خود وارد بازی شدهاند و تاکنون- از دید من- نتیجهی مناسبی نگرفتهاند. به اینها سخنان سست افرادی که خود را به روشنفکری دینی منسوب میکنند بیفزایید تا ببینید که روشنفکری دینی، آن نوآوری، توانایی و مقبولیّت ده دوازدهسال پیش را ندارد. طبعاً اگر اصلاحطلبی، ناشی از روشنفکری دینی یا همریشه با آن باشد، افول روشنفکری دینی به گفتمان اصلاحطلبی نیز سرایت خواهد کرد. اگر قرار باشد که فراتر از بحثهای روزمرّه و اینکه فلانی بیاید یا بهمانی، کمی عمیقتر شویم و ریشهها را کنکاش کنیم، نیاز به بحثهای جدّیتر معرفتی را نیاز امروز جامعه میبینیم.
اگر زمانی ناپایبندی دینی کسانی که ادارهی جامعه بر اساس فقه سنّتی و کلام قدیم را نمیپسندند، عقیدهی اهل سیاست بود، هماکنون از زبان اهل معرفت هم چنین چیزی شنیده میشود. عبدالکریم سروش تعطیلی کیان را از تبعات دوّم خرداد میداند که حرف نادرستی نیست امّا کیان اگر تعطیل شد، تشکیلدهندگان حلقهی کیان که باقی بودند و امکان نشر نوشتههایشان هم در دیگر مجلّات بود و هست و هم در عرصهی اینترنت. نوشتههای اخیر شبستری و سروش دربارهی قرآن، دو تفاوت عمده با نوشتههای آن زمان آنها دارد؛ اوّل اینکه آن سخنان بیشتر معرفتشناسانه بود و این سخنان معرفتی است، دوّم اینکه آن سخنان بیشتر رنگ و بوی نفی داشت و این سخنان اثبات است. به عبارت دیگر ناظران بازی ِدیگران، خود وارد بازی شدهاند و تاکنون- از دید من- نتیجهی مناسبی نگرفتهاند. به اینها سخنان سست افرادی که خود را به روشنفکری دینی منسوب میکنند بیفزایید تا ببینید که روشنفکری دینی، آن نوآوری، توانایی و مقبولیّت ده دوازدهسال پیش را ندارد. طبعاً اگر اصلاحطلبی، ناشی از روشنفکری دینی یا همریشه با آن باشد، افول روشنفکری دینی به گفتمان اصلاحطلبی نیز سرایت خواهد کرد. اگر قرار باشد که فراتر از بحثهای روزمرّه و اینکه فلانی بیاید یا بهمانی، کمی عمیقتر شویم و ریشهها را کنکاش کنیم، نیاز به بحثهای جدّیتر معرفتی را نیاز امروز جامعه میبینیم.
4. آنچه بالا نوشتم تنها آغاز بحث و دعوت دیگران به شرکت در آن بود. خلاصهی نظر من دربارهی اصلاحطلبی شبیه همان چیزی است که دربارهی روشنفکری دینی گفتم، اصلاحطلبی تا جایی که وضع موجود را نفی میکرد موفّق شد ولی وقتی نتوانست نظریّه یا تئوری جایگزینی ارائه دهد، افت کرد. به عبارت دیگر من افول اصلاحطلبی را بیش از آنکه ناشی از مخالفت جناح مقابل ببینم، به علّت تمام شدن سوخت فکری آنان میدانم. همین اتّفاق برای روشنفکری دینی نیز افتاد و قدرت و دلربایی این گرایش تا زمانی بود که نقد و نفی میکرد ولی وقتی پای اثبات به میان آمد، هزار مشکل در میان افتاد.
بسیاری معتقدند که اصطلاح «جامعهی مدینةالنّبی»، تقیّه یا تاکتیکی از طرف خاتمی بوده است ولی من این گونه فکر نمیکنم. وقتی اصلاحطلبان در معرض این اتّهام قرار گرفتند که اولویّت را به توسعه و دنیا و مدرنیته میدهند تا دین، او خواست بگوید که لااقل من اینگونه نیستم و اصلاحی که من در پی آن هستم، نه دین را در سایهی دنیا قرار میدهد و نه به کمرنگشدن دینداری خواهد انجامید. گفتهی مجمل خاتمی هنوز بسط نیافته است نه از طرف او و نه از طرف دیگران؛ این اتّهام نیز هنوز باقی است، هم به روشنفکران دینی و هم به اصلاحطلبان و گفتار و کردار بعضی از افراد ِدو گروه در این چندسال آنرا تشدید هم کرده است. بسط دادن سخن مجمل خاتمی در همین مدّت کم باقی مانده به انتخابات به نظرم کار بسیار لازمی است. بررسی ربط این دو گفتمان با هم نیز باشد برای وقتی دیگر.
بسیاری معتقدند که اصطلاح «جامعهی مدینةالنّبی»، تقیّه یا تاکتیکی از طرف خاتمی بوده است ولی من این گونه فکر نمیکنم. وقتی اصلاحطلبان در معرض این اتّهام قرار گرفتند که اولویّت را به توسعه و دنیا و مدرنیته میدهند تا دین، او خواست بگوید که لااقل من اینگونه نیستم و اصلاحی که من در پی آن هستم، نه دین را در سایهی دنیا قرار میدهد و نه به کمرنگشدن دینداری خواهد انجامید. گفتهی مجمل خاتمی هنوز بسط نیافته است نه از طرف او و نه از طرف دیگران؛ این اتّهام نیز هنوز باقی است، هم به روشنفکران دینی و هم به اصلاحطلبان و گفتار و کردار بعضی از افراد ِدو گروه در این چندسال آنرا تشدید هم کرده است. بسط دادن سخن مجمل خاتمی در همین مدّت کم باقی مانده به انتخابات به نظرم کار بسیار لازمی است. بررسی ربط این دو گفتمان با هم نیز باشد برای وقتی دیگر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.