نوشتهی چامسکی دربارهی غزّه( همهی وحشیها را نابود کنید) آن چیزی بود که از او انتظار میرفت و نمیرفت؛ یعنی لازم بود ولی کافی نبود. لازم بود چون با شناخت سابقهی معترضانهی وی دربارهی سیاست اسرائیل و آمریکا و حرفهای مشابهی که پیش از این زده بود از یک طرف و بدیهی بودن قباحت این جنایات برای کسی که هنوز اندک التزامی به اخلاقیّات و خردورزی داشته باشد از طرف دیگر، بیان چنین حرفهایی از وی انتظارپذیر بود. « کافی نبود» را بعد مینویسم.
او مقالهی خود را از اینجا شروع میکند که حمله از شش ماه پیش برنامهریزی شده بود پس بیتصریح، به شکست اسرائیل در لبنان و واکنشی بودن حمله به غزّه اشاره و این نکته را که این حمله به دلیل پرتاب چهار راکت به سرزمینهای اسرائیلی بوده، رد میکند. سیاست اسرائیل از دید چامسکی برقراری« وضعیّت وحشت» یکی از اصول قدیمی و امتحان پسداده برای دوری جستن مردم از حماس بود که این سیاست در لبنان نتیجهی عکس داد ولی اینجا امیدوار بودند مؤثّر باشد و با توحّش روسها در چچن( گروزنی) یا حملهی بن لادن به نیویورک مقایسهپذیر است. وی به سابقهی این سیاست در فلسطین اشاره میکند و نمونههای اعتراف به حمله به غیرنظامیان را از زبان سران اسرائیل برمیشمرد. او حتّی پیرامون کاربرد این سیاست( خشونت کور) برای رسیدن به اهداف، از خود مهاجران آمریکایی- در قلع و قمع بومیان ساکن این قارّه- نام میبرد.
حملهی اسرائیل به قایق پزشکان و فعّالان حقوق بشری، فقط یک نمونه از این اعمال( یعنی حمله به غیرنظامیان و کشتیها و ربودن آنها) در سالیان اخیر بود، به گونهای که شنیدن این خبرها دیگر برای همه عادی شده و واکنشی برنمیانگیزد. این موضوع با حرکت قایق دیگری- از جانب آمریکا- دارای سه هزار تن مهمّات برای کوبیدن مردم بیدفاع غزّه سنجشپذیر است و معیارهای دوگانهی این کشور را در عمل نشان میدهد. این معیارهای دوگانه در جلوگیری از ورود سلاح به غزّه و آزاد بودن آن برای اسرائیل نیز دیده میشود.
چامسکی به رأی ندادن آمریکا به قطعنامههای مهمّی که حقّ توسعه و برخورداری از غذا را برای همهی مردم جهان میخواهد، اشاره میکند تا بگوید که اسرائیل تنها ظاهر زخمی بزرگ است که باطن آن، قدرتمحوری ِبیمهار و فساد ناشی از آن در آمریکاست که همهچیز را تنها در راستای منافع خود تعریف میکند و شعارهایی چون حقوق بشر و بحثهای تئوریک خادمان آن نیز، جزئی از این برنامه هستند. با نظرداشت این نکات، گفتهی وزیر امور خارجی اسرائیل که:« بحران انسانی در غزّه وجود ندارد»، بسیار طعنهآمیز و مضحک جلوه میکند.
مقالهی چامسکی نکتهسنجانه است ولی این نوشته میتوانست کار یک روزنامهنگار عادی نیز باشد. آن همه نقل قول، برای مستند بودن مقاله مناسب است ولی رویّهی فیلسوفان معمولاً – اگر نگویم مغرورانهتر- با اعتماد به نفس بیشتری است. اهل فلسفه به دنبال ملاکهایی عام میگردند تا در پرتو آن، به جزئیّات نظم دهند و آنرا فهمپذیر کنند. شاید تنها« معیار دوگانه»ای که در متن هست، تلاش برای یافتن چنین اصلی باشد.
پیشتر هم از نبود تحلیل پیرامون فلسطین و اسرائیل نوشته بودم، تلاشهای نظری از آن دست که در غرب مثلاً دربارهی آشوویتس شده است، به گونهای که هر روشنفکر جهان سوّمی نیز وظیفهی خود میداند به آن بپردازد. مقالهی فرهادپور در کتاب عقل افسرده راجع به توحّش صربها را که دیدم خوشحال شدم ولی وقتی دیدم ایدهی مرکزی آن این است که:« حسّ قهرمانبازی صربها با فروپاشی آسان حکومت تیتو برآوده نشده بود، پس با کشتار بالکان تلاش کردند این حس خود را ارضا کنند» وارفتم. ایدهای در حدّ شنیدن از یکی از بازنشستههای خیالباف که روزش را پای سیانان میگذراند( قبلاً رادیو به گوش میچسباند). جالب اینکه این فکر را هم از کس دیگری گرفته بود؛ و این غمنامهی سترونی فکر ایرانی در برخورد با جهان است: عکسبرگردان و بیریشه. گرچه همین هم از هیچ بهتر است. گاه به گاه مقالات خوبی را مثلاً در اطلاعات سیاسی- اقتصادی میبینم ولی نه آنها و نه نویسندگانشان در نشریات پرتیراژ آفتابی نمیشوند و این نیز حکایت جدایی جامعهی آکادمیک ما از سپهر عمومی جامعه است.
چامسکی سوسیالیست آزادیخواهی است که حتّی در حدّ نمونههای اروپایی خود از سطح نمیگذرد ولی این درست همان کاری است که یک فیلسوف باید بکند. ژیژک به تفصیل دربارهی یهودی به عنوان مصداق «دیگری» در فکر اروپایی سخن گفته است؛ آنکه با بودنش مانع رسیدن به لذّت میشود و به تنهایی مجمع تمام بدیهای جنسی، مالی و سیاسی است. بودریار بود به گمانم که بر اساس تشکیل دولتی بر اساس مذهب (اسرائیل) مقالهای نوشت و با انتقاد دیگران مواجه شد که آب به آسیاب فلسطینیان تندرومیریزد. جای متفکّران ایرانی در این فلسفهورزیها به شدّت خالی است تا آشوویتسی که سالهاست جلو چشم ماست و به بودنش عادت کردهایم، بیتحلیل بماند و شعار جای شعور رابگیرد. در همین مقاله، « عادی شدن بدیها از فرط تکرار»،« فلسطینیها برای جهان عرب مانند یهودیها برای اروپای قبل از جنگ جهانی دوّم هستند»، «تبعیض انسانی آشکار فریدمن (موجودات پستتر)»، پارادوکسِ« جنگ عادلانه و اخلاقی» و فتوای خاخامهای اسرائیلی: «هیچ بیگناهی در غزّه وجود ندارد» میتوانند هریک به تنهایی موضوع بحث مستقلّی باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.