در حالیکه برخی دینپژوهان میروند که با نفی تشخّص از خدا، بسیاری از حقایق دینی را مَجاز اعلام کنند تا جا برای فهم- یا دخالت- انسانی در تعریف دیانت و حدود و وظایف آن و انتظاراتی که از آن میرود بیشتر باز شود، سینما آرام آرام به سوی تصویرکردن سامانهی بشرساختهی دارای تشخّص نزدیک و نزدیکتر میشود.
روباتهای هوشمند از جنگ ستارهای لوکاس تا من روبات هستم، خیلی پیشرفت کردهاند، در فیلم اخیر به هوشی که روزبه روز بیشتر رنگ بشری میگیرد، قدرت اعتراض و نافرمانی و حتّی حسّ طنز نیز اضافه شده است؛ امّا آنچه در این فیلم خیلی جلوه میکند، استقلال جلوههای فنّاوری از انسان- یعنی همان چیزی که تاکنون امکان نداشته- است. رایانهی مرکزی این فیلم « تصمیم میگیرد» خود را توسعه دهد و خلاف آنچه برنامهریزی شده است و به هر قیمتی، آنچه صلاح میداند را در جامعهی انسانی پیاده کند. فیلم کاملاً متعلّق به گونهی علمی- تخیّلی است و طبعاً شاید از دید تماشاگران- به جز کسانی که حتّی تولیدات عامّهپسند هالیوود را جدّی دنبال میکنند- سرگرمی کوتاه مدّتی بیش نباشد. این خودبسندگی بسیار بیش از« گزارش اقلیّت» اسپیلبرگ است که سه انسان در مرکز سازوکار تصمیمگیری برای جلوگیری از رخدادن جرم هستند.
در فیلم چشم عقاب، رنگ حقیقی موضوع بیشتر میشود و فیلم از آینده به اکنون میآید. برای اطمینان بیشتر از واقعی بودن ماجرا، فیلم از افغانستان و تلاش برای کشتن یکی از تروریستها به دستور رئیسجمهور آمریکا آغاز میشود که این عمل در تقابل با توصیهی رایانهی قدرتمندی به نام چشم عقاب است. پس از این کار، رایانه« تصمیم میگیرد» که رئیسجمهور را به قتل برساند و نظم جدیدی را جایگزین کند و برای این کار از تمام توان خود سود میبرد. او که تمام سابقهی مردم، فیلمهای شخصی و عمومی، گفتوگوهای تلفنی، نامههای رایانهای و هر آنچه از ایشان با فنّاوری ثبتپذیر است را نزد خود دارد، از هرکس تصوّری دارد که میتواند آن کس را به کاری بگمارد، به استخدام خود در آورد یا احیاناً تنبیه یا نابود کند. در هر دو فیلم، رایانهی مرکزی استوانهای عظیم است که مغز اصلی درون آن قرار دارد و مؤنّث است( یا دستکم صدای زنانه دارد) که شاید اشاره به نقش منفعل یک مصنوع در برابر قدرت انسانی باشد.
هیدگر میگوید که وقتی اندیشه از سرچشمهی خود به عنوان فرایندی خلّاقانه جدا میافتد به فلسفهای تبدیل میشود که کاری مدرسی و فرهنگی- تو بخوان منبع درآمد و کسب جایگاه اجتماعی- و فنِ تبیین و تحلیل به وسیلهی علل برتر خواهد بود؛ در حقیقت اندیشه نیست، بلکه فلسفه است. اگر به معنای تشخّص نزد امروزیان رجوع کنید، چنین تشتّتی را در تصوّر و تبیین معنای تشخّص و به خصوص انطباق آن بر خدا مشاهده میکنید. نقص در تبیین، ناشی از ناتوانی در تصوّر است وگرنه افزایش تشخّص با بالارفتن رتبهی وجودی هر شیء مشاهدهپذیر است. حتّی اگر مساوقت( یعنی هممصداق بودن) وجود و تشخّص و اینکه تشخّص به نفس وجود است را به کنار بگذاریم، جماد از هم با تفاوت شکلی و وزنی جدا میشوند و تشخّص مییابند، گیاهان با امکان رشد و نمو و تغییر مدام شکل و واکنش ساده به اطراف دارای تشخّص بیشتری هستند و حیوانات که دارای هوش ابتدایی و صورتهای بدوی عواطفند نیز به همچنین. اختیار انسانی و واکنشهای پیشبینیناپذیرش، طیف وسیع خواستهها، خردورزیها، عصیانها، آفرینشها و- از همه مهمتر- امکان تغییر خود و افزایش رتبهی وجودی خویش از پستتر از حیوان تا بالاتر از آنچه به وهم ناید، آدمی را درّ یتیم دایرهی وجود کرده است. در فلسفهی اسلامی هنوز کاستیهایی هست مانند تصوّر و بیان ناکامل ملّاصدرا از این مسئله که در حقیقت برداشت ناقص او از عرفان نظری ابن عربی است. عرفای دقیقتر، تشخّص وجود و وحدت آنرا برتر از تشکیک وجود میدانند که در نامهنگاریهای کتاب «توحید علمی و عینی» که الحق نام مناسبی است، تا حدودی آمده است. آنچه فلسفهخوانهای نیمپز و روشنفکران ِسابقاً دینی از نامتشخّص بودن خدا میفهمند، برداشت آنان از توحید علمی و مفهومی مدرّسان است که فاصلهی زیادی تا توحید عینی و ملموس عارفان دارد.
از اصل دور افتادم؛ به نظر میآید امروزه در حالیکه دانش، بیشتر بازیچهی دانشوران شده است، هنر- شاید به این دلیل که با ناخودآگاه و شهود بیشتر سروکار دارد- بهتر میتواند پرده از خوابهای تعبیرنشده و خواستهای نابرآوردهی انسانی بردارد. در ژانر علمی- تخیّلی به نظر من سینما کار روی هوش مصنوعی تکاملپذیر را که خواستار چیرگی بر نوع انسانی است در آینده در ابعاد وسیعتر دنبال خواهد کرد تا ایمایی به جای خالی چنین موجودی در ذهن انسان- در نبود خدای متشخّص ادیان ابراهیمی- باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.