۴ فروردين۱۳۸۸
1. گذاشتن« احتمالاً تابستان 58» به عنوان تاریخ نوشتهشدن داستان«سبز مثل طوطی، سیاه مثل کلاغ» در کتاب نیمهی تاریک ماه، از کارهای مخصوص گلشیری است؛ اینجا «احتمالاً» یعنی قطعاً و این قطعیّت یعنی ربط بین داستان و تاریخ نوشتهشدن آن خیلی مهم است. دربارهی کارهایی که خارج از کشور منتشر کرد هم زمانی همینطور حرف میزد:« کارکهای منتسب به من». از بس کاتب دوران ما در نوشتههای قدما سرک کشیده بود که بعضی از ویژگیهای نوشتههای آنان- گیرم به اختیار خودش- به او نیز سرایت کرد.
2. نمیدانم چرا از تمثیل کلاغ، یاد شعر کلاغ شاملو میافتم. آن شعر نیز با تنها چیزی که ربط ندارد، یوش و نیماست، عسکری پاشایی در- به گمانم- «انگشت و ماه» است که رنگ سیاه، کلاغ، صلاة ظهر و آن عابدان کذایی را به انقلاب مذهبی که در ایران در حال رویدادن بود، مربوط میکند. با این تفاوت که شاملو خیلی زودتر از گلشیری دست به کار شده بود؛ همینطور خیلی زودتر از احمد محمود و آن ماهی ِبزرگ ماهیخوار حوضش.
3. فهم ِداستان مردی که هر بار میخواهد طوطی بخرد ولی طوطی کلاغ از کار درمیآید برای اینکه تمثیل انقلابی باشد که قرار بود رهایی و آزادی باشد ولی- از دید نویسنده- حکومتی بسته مانند دیگر کلاغهای سابق از کار در میآید خیلی سخت نیست. طوطی، گفتهی صاحبش را تکرار میکند و حکومت خوب هم، آینهی خواست مردمانش است ولی کلاغ کاری به کار صاحبش- اگر صاحبی داشته باشد- ندارد و قارقار خودش را سر میدهد.
4. چیزی که در داستانهای گلشیری نظرم را جلب میکند این است که علیرغم تکنیکبازیش، زود تمام نمیشود. امروز با خواندن چند صفحه- که نه چند سطر- به راحتی دست نویسنده رو میشود که به خیال خود در صدد گرتهبرداری از فلان نویسندهی غربی یا اجرای بهمان نظریّهی ادبی است و همانجا داستان تمام میشود. اگر داستان کوتاه باشد، دیگر رغبتی برای بازخواندن برنمیانگیزد ولی گلشیری میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و همچنان خوانده شود.
5. کیارستمی بود میگفت که ممیّزی خلّاقیّت را بارور میکند؟ این حرف تمجید از ممیّزی نیست، بیان یک واقعیّت ساده است و گرنه جای دیگر هم این را گفتهاند که کنایهها و استعارهها با ممنوع شدن صراحت جان میگیرند. ابیات حافظ را هم اگر میشد که در یکی دو جمله صریح معنا کنی بیجان میشدند ولی مگر «پیام» یا« نتیجه» هدف داستان است؟ گلشیری خود در بسیاری از داستانهایش همان اوّل میگوید که چه شده است و تعلیقی باقی نمیماند، جز سلوک راه داستان و چگونگی درافتادن با عناصر آن. خودش به آن میگفت:«نماز داستان».
6. اینجا هم گفتن اینکه انقلاب 57 نشد آنچه قرار بود بشود، هنر نیست؛ چگونگی این نشدن مهم است که گلشیری تلاش میکند آنرا داستانی کند. او در چهل سال نویسندگی، چهل داستان کوتاه نوشت، یعنی سالی، یکی . پس گول کوتاه بودن این داستان را نخوریم که شاید حدود یک سالی کار برده باشد تا« احتمالاً» در تابستان 58 نوشته شود.
2. نمیدانم چرا از تمثیل کلاغ، یاد شعر کلاغ شاملو میافتم. آن شعر نیز با تنها چیزی که ربط ندارد، یوش و نیماست، عسکری پاشایی در- به گمانم- «انگشت و ماه» است که رنگ سیاه، کلاغ، صلاة ظهر و آن عابدان کذایی را به انقلاب مذهبی که در ایران در حال رویدادن بود، مربوط میکند. با این تفاوت که شاملو خیلی زودتر از گلشیری دست به کار شده بود؛ همینطور خیلی زودتر از احمد محمود و آن ماهی ِبزرگ ماهیخوار حوضش.
3. فهم ِداستان مردی که هر بار میخواهد طوطی بخرد ولی طوطی کلاغ از کار درمیآید برای اینکه تمثیل انقلابی باشد که قرار بود رهایی و آزادی باشد ولی- از دید نویسنده- حکومتی بسته مانند دیگر کلاغهای سابق از کار در میآید خیلی سخت نیست. طوطی، گفتهی صاحبش را تکرار میکند و حکومت خوب هم، آینهی خواست مردمانش است ولی کلاغ کاری به کار صاحبش- اگر صاحبی داشته باشد- ندارد و قارقار خودش را سر میدهد.
4. چیزی که در داستانهای گلشیری نظرم را جلب میکند این است که علیرغم تکنیکبازیش، زود تمام نمیشود. امروز با خواندن چند صفحه- که نه چند سطر- به راحتی دست نویسنده رو میشود که به خیال خود در صدد گرتهبرداری از فلان نویسندهی غربی یا اجرای بهمان نظریّهی ادبی است و همانجا داستان تمام میشود. اگر داستان کوتاه باشد، دیگر رغبتی برای بازخواندن برنمیانگیزد ولی گلشیری میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و همچنان خوانده شود.
5. کیارستمی بود میگفت که ممیّزی خلّاقیّت را بارور میکند؟ این حرف تمجید از ممیّزی نیست، بیان یک واقعیّت ساده است و گرنه جای دیگر هم این را گفتهاند که کنایهها و استعارهها با ممنوع شدن صراحت جان میگیرند. ابیات حافظ را هم اگر میشد که در یکی دو جمله صریح معنا کنی بیجان میشدند ولی مگر «پیام» یا« نتیجه» هدف داستان است؟ گلشیری خود در بسیاری از داستانهایش همان اوّل میگوید که چه شده است و تعلیقی باقی نمیماند، جز سلوک راه داستان و چگونگی درافتادن با عناصر آن. خودش به آن میگفت:«نماز داستان».
6. اینجا هم گفتن اینکه انقلاب 57 نشد آنچه قرار بود بشود، هنر نیست؛ چگونگی این نشدن مهم است که گلشیری تلاش میکند آنرا داستانی کند. او در چهل سال نویسندگی، چهل داستان کوتاه نوشت، یعنی سالی، یکی . پس گول کوتاه بودن این داستان را نخوریم که شاید حدود یک سالی کار برده باشد تا« احتمالاً» در تابستان 58 نوشته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.