محمد سعید حنایی کاشانی نوشتهی من دربارهی نام وبلاگش را اینجا نقد کرده است. نگاهی به نوشتهی او میاندازم:
۱. برای نشان دادن میزان عربیدانی مترجم انگلیسی این شعر، توجّه به یک نکته کافی است: فعل رضی اگر به همراه حروف اضافهی «ب» و «من» به کار رود به معنای اکتفا به چیزی به جای چیز دیگر که شایسته است میباشد. «رضوا من الدّین بالزّور و الفلسفه» یعنی «به جای دیانت، به باطل و فلسفه اکتفا کردند» نه اینکه «به دین ِباطل و فلسفه رضایت دادند». همانطور که «أرضیتم بالحیوة الدّنیا من الآخره» (توبه- ۳۸) یعنی آیا به جای آخرت، به زندگی دنیا اکتفا کردید؟
مصرع چهارم و پنجم ترجمهی انگلیسی -و به تبع آن ترجمهی فارسی حنایی- قطعاً اشتباه است و ما دلیلی نداریم که عربی را از گوتاس و راوسون بیاموزیم و باز هم دلیلی نداریم که به ترجمهی آنان از باقی شعر اعتماد کنیم.
۲. ادامهی شعر چه میشود؟ یعیدونها از ریشهی عود و باب افعال است و اعاده، بازگرداندن یا دوباره برپا کردن. به این آیه دقّت کنید: «...أو یعیدوکم فی ملّتهم...» (کهف-۲۰) یعنی «...یا شما را به آیین خودشان برمیگردانند...».
حنایی و منابع او پنداشتهاند که یعیدونها به معنای دشمنی کردن است. دشمنی کردن از واژهی «عدو» مشتق شده و در باب مفاعلهی عربی به کار رفته است. ما از همین ریشه «مُعادی» را داریم که به معنای دشمن است و در زبان فارسی هم وارد شده است ولی صَرف آن اینگونه است: عادی (با تلفّظ: عادا) یُعادی معاداة. این حدیث نبوی، حدیث مشهوری است: «لاتعادوا الایّام فتعادیکم» با روزها دشمنی نکنید که با شما دشمنی خواهند کرد. (که اشاره به اختصاص هر روز هفته به یک یا چند تن از چهارده معصوم است) حالت مضارع این فعل از باب مفاعله میشود «یعادونها» نه «یعیدونها». کمی عربیدانی برای دریافتن تفاوت فاحش این دو کلمه کفایت میکند. از لحاظ معنایی هم شاعر در بیت پیشین از کسانی میگوید که به باطل و فلسفه رضایت دادند و حالا هم سخن در مورد همانهاست که طبعاً با فلسفه دشمنی ندارند. دریافتن معنای این فعل، به فهم دعوت شاعر به پرهیز از قومی که فلسفه را دوباره میخواهند برپا کنند، میانجامد. این نکته، کلید فهم معنای فلسفه و فلّ السّفه در شعر است که معنایی منفی است نه مثبت.
۳. تمام آنچه پیشتر در باب فلِ السّفه گفتم این بود که فلّ، فعل لازم است نه متعدّی و فلّ السیّف یا فلّ القوم یعنی شمشیر کند شد یا قوم شکست خورد. بر این اساس فلُّ السّفه یعنی کندی ِنادانی (یا کندی ِناشی از نادانی) نه کندکردن نادانی. معنای مصرعهای پیشین هم آنرا تأیید میکند.
۴. حنایی در پایان نوشته که اقتضای رندی این است که اندک اشتباهی در نام وبلاگش باشد. من متوجّه تلازم رندی و اشتباهکاری نشدم؛ یا نام وبلاگ عربی است که میشود فلُّ السّفه یا ترکیب اضافی، فارسی است که میشود فلِّ سفه ( (fallesafah اینطور هم جناس جور است، هم فارسیتر است و هم اشتباه ندارد ولی در هر دو حالت به معنای «کندذهنی و زوال عقل ِناشی از نادانی» است.
۵. نویسندهی فلّ سفه چیزهایی هم دربارهی کپی پیست گفته است. من شعر را از اینترنت یافتم که فکر نمیکنم کار بدی باشد ولی ریشهیابی لغات و ترجمهاش –درست یا غلط– از آن ِمن است. ایشان تمام نوشتهاش ارجاعهایی ساده به ترجمههایی با غلطهای فاحش از دیگران است. کپی پیست کردن الزاماً اینترنتی نیست و به شکل ِاز روی دست دیگران نوشتن هم هست. اینکه میان ما دو نفر، کدام یک- صرف نظر از معنای شعر- به اتّکای دریافت خود نوشته و کدام یک از روی دست دیگران، قضاوتش با خوانندگان.
پ. ن: میدانم خیلی سخت است یک مدرّس فلسفه دریابد که مدّتهاست، نام بسیار بدی را برای وبلاگش انتخاب کرده است ولی شجاعت اصلاح خود و اعتراف به اشتباه، میتواند آنرا جبران کند. حنایی اگر به یک استاد زبان عربی مراجعه کند، فرق «یُعیدُ» و «یُعادی»، تفاوت میان عربیدانی محقّق و دینانی با امثال گلدزیهر و باقی مسائل را به او خواهد گفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.