هیچ حکومتی بدون داعیهی بسط عدل، امنیّت و رفاه تشکیل نمیشود حتّی حکومتهای جور. پس برای شناختن ماهیّت حکومتها راهی نمیماند که به انتظار روزنهای باشیم از گفته ، عمل، قانون یا شخصی که بتواند چیزی از درونهی آن حاکمیّت را به ما نشان دهد. در ایران نیز میتوان یک سخنرانی خاص( مثلاً نماز جمعه) یا حتّی فرازی از آن، نکتههایی در قانون اساسی یا عادی، تصمیمی ویژه یا مانند آن را در حکم «دم خروس» دید و راهی به ورای دیوارهی ادّعاهای حکومت یافت. برای همین در عنوان ننوشتم،« یعنی که؟».
از ابتدای این انقلاب، تئوریپردازان آن اصرار داشتند که تافتهای جدابافته است؛ خود انقلاب ماهیّتاً با دیگر انقلابهای تاریخ نو بشری متفاوت است، جنگ آن با دیگر جنگها، رهبر آن با دیگر رهبران و نمونههایی از این دست. یکی از موارد تفاوت، ماهیّت قدرت در حکومت اسلامی بود که میگفتند برای دیگران« شرّ لازم» است نه ما. شرّ جایی است که قدرت در اختیار افراد بیپروا و پرهیز باشد، در این صورت چارهای نیست جز اینکه با قراردادن انواع سدها، مانعها و چشمها، قدرت را در بند کرد که مبادا پای از حدود خود فراتر نهد ولی وقتی کسی که قدرت دارد، پرهیزکار بود، تقوای درونی او باعث میشود که دست به هر کاری نزند. به چنین کسی با خیال راحت میتوان قدرت فراوان و مصونیّت نسبی از حسابرسی داد.
هاشمی شاهرودی از فعّالان سیاسی کشور عراق بود که به همراه بسیاری از اعضای خانوادهی خود دستگیر شد و زیر بازجویی و شکنجه قرار گرفت به گونهای که آثار آن هنوز بر بدن وی موجود است و برادر وی نیز در تلویزیون عراق مجبور به اعتراف غیر واقعی شد. این تجارب تلخ را به مقام فقاهت و تقوایی که لازمهی آن است اضافه کنید تا ببینید که اگر قرار بود سخن تئورپردازان حکومت اسلامی فقط یک مصداق داشته باشد، آن شخص کسی جز سیّدمحمود هاشمی شاهرودی نمیبود.
امّا...در دوران او اعمال گذشته ادامه یافت و اصلاحات او به محاکم عادی و بازگرداندن دادسراها و مانند آن محدود شد. افراد سیاسی و فرهنگی مانند گذشته زیر فشار بودند و بزرگترین دوران توقیف و برخورد با مطبوعات چه به طور خاص( بهار ۷۹) و چه به طور عام( دیگر اوقات ریاست وی) در زمان او اتّفاق افتاد. ربودن بدون حکم خاص قضایی، بیخبری خانوادهها از زندانیان، سلّول انفرادی، شکنجه، دسترسی نداشتن به وکیل و ملاقات حضوری با خانواده، برپانشدن دادگاههای علنی، نبود هیئت منصفه، برداشتهای غیرمتعارف قضات از قوانین و تطبیق آن با متّهمان و متأسّفانه اخذ اعترافات اجباری، همه در دوران او دیده شدند. میتوان از هاشمی شاهرودی پرسید که از بازداشتشدگان وقایع اخیر چند نفر طبق قانون در مدّت زمان تعیینشده تفهمیم اتّهام شدند، به وکیل دسترسی داشتند یا توانستند با خانوادهی خود ملاقات حضوری کنند؟ در زمان او یکی از بدنامترین قاضیان ایران به مقام دادستانی پایتخت رسید و این به تنهایی برای اثبات نمرهی منفی کارنامهی او کفایت میکند.
حالا وقت پاسخ به پرسش بالاست. «هاشمی شاهرودی» یعنی همهی ابنای بشر از یک قماشند. یعنی تقوای درونی اگر هم باشد، امری شخصی است بین وجدان فرد و خدای خود و نباید در تعیین جایگاهها و قانونگذاری لحاظ شود. یعنی صندلی قدرت تأثیر یکسانی بر افراد میگذارد و این تأثیر به گونهای است که جای کسی که خود مزّهی زندان و شکنجه را چشیده است، میتواند به راحتی با بازجو و شکنجهگر عوض شود. بیاطّلاعی یا راضی نبودن او بهانهی خوبی نیست؛ به هر حال این اعمال در دستگاهی که وی ریاست آنرا به عهده دارد انجام میشود و مسؤولیّت آن با وی است. «هاشمی شاهرودی» یعنی آزموده را آزمودن خطاست و افکندن طرحی نو در عالم سیاست که با تمام یافتههای دانش بشر ناسازگار باشد، خواب و خیالی بیش نیست. فکر کنم جوادی آملی در آخرین خطبهی جمعهاش وقتی بر اصل تفکیک قوا-به عنوان یک مثال- اشاره میکرد و میگفت که عقلای بشر به آن رسیدهاند هم به چنین استنتاجی کمی نزدیک شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.