سروکار داشتن با اخباری که مستند و موثّق بودن آنها محرز نیست، دلمشغولی همهی ماست، چه در زندگی عادی و چه در عرصهی اجتماع و سیاست. اهل تاریخ و بررسی اندیشهها و اعمال نیز با آن سروکار دارند و اهل دیانت نیز برای اثبات روایات پیشوایان دین در بارهی اخبار و احادیث و راستگو بودن یا نبودن حاملان خبر بحثها کردهاند. در برابر اخباری که از منابع بینام، مشکوک یا ناموثّق نقل میشود، دو کار منطقی به نظر میرسد:
الف. اخبار ناموثّق را نباید دربست پذیرفت.
ب. اخبار ناموثّق را نباید دربست رد کرد.
ب. اخبار ناموثّق را نباید دربست رد کرد.
کسانی که دغدغهی وثاقت اخبار و معقول بودن آنرا دارند به توصیهی الف عمل میکنند ولی به سادگی از توصیهی ب غافل میشوند. اگر به در نظر گرفتن احتمالات باشد، همانطور که احتمال نادرستی یک خبر میرود، احتمال درست بودن آن هم هست. رد کردن عجولانهی چنین اخباری، محروم کردن خود از بسیاری از مطالبی است که «احتمال» درست بودن آن میرود. پس عاقلانهترین کار این است که آنرا در وضعیّت «نه قبول و نه رد» قرار داد تا تکلیف آن معلوم شود. فراموش نکنیم که در ایران بسیاری از شایعاتی که زمانی دروغ پنداشته میشد، بعدها رنگ واقعیّت گرفتند. خبر انواع سوءقصدها، تصمیمگیریها، تصفیهحسابها، اعترافگیریها و مانند آن ابتدا فقط یک خبر ناموثّق بود ولی بعداً آرام آرام با جمع شدن قراین و شواهد امروز دیگر در وثاقت آن شکّی نیست یا لااقل به اطمینان بسیار نزدیک شده است. همین سابقه نشان میدهد که باید تا روشن شدن تکلیف یک خبر از ردکردن قطعی آن بپرهیزیم.
گاهی اوقات یک خبر ناموثّق آنقدر ناشیانه تنظیم شده که به راحتی میتوان به مجعول بودن آن پی برد ولی حتّی این خبرهای جعلی هم کاملاً بیفایده نیست و دستکم ما را از شیوههای جعل خبر آگاه میکند. مانند این خبر که میگوید نیروهای اطّلاعاتی ایران بمبگذاری حرم رضوی را انجام دادند. گذشته از وجود شواهد زیاد در انتساب این عمل به تندروهای وهّابی و اعتراف موسوی لاری در زمان وزارتش به اینکه دست بعضی شاخههای طالبان در این کار بوده است، نام فردی که بمب را گذاشته «بهزاد نحوی» نوشته شده است که من برای بار اوّل است نام او را به جای «مهدی نحوی» اینگونه میبینم. در حالیکه اگر واقعا اینطور بود، کسانی که خبر را منتشر کردند ترجیح میدادند نام کسی که بمب گذاشته «بهزاد» باشد نه «مهدی».
مثال دیگر اینکه همین روزها خبر دست داشتن نیروهای لبنانی در سرکوب ایرانیان، تکتیراندازی به سوی مردم و- این اواخر تجاوز- مشکوک تلقّی شد ولی با ظاهر شدن علنی آنها در حمله به روزنامهی کلمهی سبز معلوم شد که آن حرفها خیلی هم بیراه نبوده است.
یکی از خبرهایی که بلافاصله به نظر من هم شتابزده هم قبول و هم رد شد اخبار مربوط به ترانه موسوی بود. من این خبر را در وبچین وبلاگ نگذاشتم تا تکلیفش معلوم شود. بعد از ادّعای کذب صداوسیما که تنها دو ترانه موسوی داریم، بلافاصله این سؤال ایجاد شد که وقتی این خبر نادرست است، چرا باید از دروغ برای افشای آن استفاده کرد؟ میشد مانند خبر کشتهشدن آن کودک دوازده ساله خیلی راحت آنرا منعکس کرد. مهدی کروبی هم به تازگی جریان آن مصاحبهی ساختگی را توضیح داده است. تا کنون وثاقت قطعی کشتهشدن و تجاوز به کسی به نام ترانه موسوی معلوم نشده است ولی دروغگویی درباره تعداد افراد همنام و اصرار بر مصاحبهی جعلی نشانگر این است که کاسهای زیر نیمکاسه است و احتمال درست بودن این جریان را- متأسّفانه- بیشتر میکند.
مدتها پیش خبری را ارائه کردم در بارهی داروی آیمود که این دارو خیلی هم آنچنان که ادّعا میشود کشف دوستان وطنی نبوده است بلکه دارویی بوده که در روسیه آزمایش شده و به دلیل داشتن عوارض جانبی زیاد کنار گذاشته شده و در ایران هم در شورای بررسی و تدوین داروهای کشور بارها رد شده است. با پیگیری برخی از کارمندان نهاد ریاست جمهوری، ایران آن پروژهی نیمهکاره را به عنوان کشف خود ارائه و احمدینژاد هم آن را به مراسمی برای تبلیغ خود تبدیل کرد. باز هم متأسّفانه کسانی که فرق بین بند الف و ب را نمیدانند، مرا متّهم کردند که نمیتوانم پیشرفت ایرانیان را ببینم و سیاست و دانش را درآمیختهام در حالیکه مسأله برعکس بود؛ من خواستار روشن شدن امر شده بودم خاصّه آنکه به نامهای افراد حقیقی و پزشکانی که با این کار مخالفت کرده بودند هم اشاره شده بود. میبینیم که چه راحت میتوان فرصتی برای کار کردن روی خبر را با مخالفت شتابزده با آن از دست داد و جالب که این افراد میاندیشند کارشان خیلی هم درست است. بعدها روشن شد که این دارو درمان نیست و تنها کمی پیشرفت بیماری را به تأخیر میاندازد و آرام آرام فراموش شد ولی خبری مانند این کمی از ماجرا را روشن میکند خصوصاً اینکه به رفقای روسی هم در آن اشاره شده است. به هر حال سلین کاپ یا آیمود هم ظاهراً به تاریخ پیوست.
کمتر کسی جرأت دارد پای این نوشته را امضا بگذارد. حالا اگر امر دایر باشد بین منتشرنشدن این نامه یا منتشرشدن با نام مستعار یا بدون نام، کدام ارجح است؟ روشن است که از این پس و با اوضاع جاری ایران با اخباری که مستند به نام افراد حقیقی نیست بسیار سروکار خواهیم داشت؛ بهترین کار قرار دادن آنها در وضعیّت بینابین قبول و رد است تا شواهدی پیدا شود که یکی از دو جانب محتملتر شود یا اینکه بتوان خبر را پذیرفت یا رد کرد.
پ. ن: چه با اعتماد به نفس از نادرست بودن کشتهشدن علیرضا توسّلی نوشتم! شاهد از غیب رسید که فعلاً در این باره هم از قضاوت خودداری کنیم. انگار در این ولایت امکان درست از آب درآمدن نامحتملترین شایعات خیلی بیشتر از خبرهایی است که از رسانههای رسمی اعلام میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.