ن۱- حکایات شاهان پر از سفّاکیها و خونریزیهاست ولی هیچوقت هیچکارشان مرا آنقدر نترسانده که کورکردن و کشتن فرزندان و وزیران و نزدیکترین نزدیکان. احمدینژاد با کنار گذاشتن فتّاح و لنکرانی کاری مانند آن شاهان کرد. فتّاح از خواص پیرامون احمدینژاد و از گروهی بود که سابقهی رفاقت طولانی با او داشت و در تیم ارومیه قرار میگرفت؛ او مطیعانه دستور احمدینژاد در مورد تغییرندادن ساعت کشور را-علیرغم مخالفت نظری- پذیرفت. لنکرانی آنقدر محبوب او بود که در گفتوگوهای پنهانی قرار بود که پس از احمدینژاد چهارسال رئیس جمهور شود تا دوباره محمود بتواند برای هشت سال دیگر برگردد. او از شیفتگان مصباح است و ابایی هم از بوسیدن دست وی در ملآ عام ندارد؛ همهی اینها با انتقاد از مخالفت رئیس دولت با نامهی رهبر در بارهی مشائی دود شد و به هوا رفت!
احمدینژاد در دور دوّم تبلیغات تلویزیونی دورهی گذشته میگفت که از دید مخالفانم من جامع تمام بدیها و فاقد تمام خوبیها هستم. شاید آش به این شوری نباشد ولی او هر روز یک چشمه از روحیهی دیکتاتورمآبانهی خود در حذف هر آنکس را که به او اندک انتقادی دارد- یا به قول او «همگرا» نیست- رو میکند. این جماعت به این سادگی از صندلی قدرت پایین نمیآیند. به جابهجایی محصولی دقّت کردهاید؟
احمدینژاد در دور دوّم تبلیغات تلویزیونی دورهی گذشته میگفت که از دید مخالفانم من جامع تمام بدیها و فاقد تمام خوبیها هستم. شاید آش به این شوری نباشد ولی او هر روز یک چشمه از روحیهی دیکتاتورمآبانهی خود در حذف هر آنکس را که به او اندک انتقادی دارد- یا به قول او «همگرا» نیست- رو میکند. این جماعت به این سادگی از صندلی قدرت پایین نمیآیند. به جابهجایی محصولی دقّت کردهاید؟
ن۲- کاظم صدیقی امام جمعهی تهران شد. صدیقی به تمام معنی «روضهخوان» است که اصلاً هم بد نیست ولی او کجا و امامت جمعهی تهران کجا؟ اظهارنظرهای سیاسی او بسیار ناپخته و تند است. از وی عبارات غلوآمیزی دربارهی رهبر نقل شده که احتمالاً همینها دلیل نصب اوست. امامان جمعهی تهران یا سیاسی بودهاند یا مثل امامی کاشانی به خطبهی خود رنگ اعتقادی و مذهبی بیشتری میدادند ولی صدیقی چه میخواهد بگوید؟ احمد خاتمی این بخت را یافت که به دلیل تشابه نام با سیّدمحمّد خاتمی برکشیده شود و عرضهاش راهم داشت که از حدّ مدرّس لمعه بودن درگذرد و امروز ادّعای توانایی تدریس خارج را داشته باشد. به قول بعضی خاتمی «بیان» خوبی دارد که میشود آنرا اینجوری ترجمه کرد:« در ناسزا گفتن و تندی با دشمنان ولایت ید طولایی دارد» ولی صدیقی چه میخواهد بگوید؟ میخواهد مثل روضههایش بغض کند و جمعیّت را بگریاند؟
بالاآمدن سعید حدّادیان و ایفای نقش در مجامع سیاسی و جشنوارهی شعر فجر[!] و سیاسیشدن هرچه بیشتر دیگر مدّاحان میانسال و نقش مدّاحان جوانتر در بسیج نیروها و ساماندهی نیروهای لباس شخصی و امامت جمعهی کاظم صدیقی نشان میدهد که ارادهای میخواهد تلاش کند که بخش عاطفی تشیّع را برای کوفتن بخش عقلانی و منتقد آن به صدر بیاورد. وقتی پای گریه و اشک و آه و مایهگذاشتن از امامان پیش آمد آن هم به وسیلهی کسانی که به دلیل استمرار در روضهخوانی جهانبینی دوگانهپندار« یزید- حسین» دارند، یعنی قرار است شکاف خودی-غیرخودی یا من- دشمن یا ولایی- منتقد ولی، با استفاده از بخشی از تاریخ تشیّع و مرزبندیهایی چون اسلام- کفر تبیین شود و این بسیار خطرناک است.
بالاآمدن سعید حدّادیان و ایفای نقش در مجامع سیاسی و جشنوارهی شعر فجر[!] و سیاسیشدن هرچه بیشتر دیگر مدّاحان میانسال و نقش مدّاحان جوانتر در بسیج نیروها و ساماندهی نیروهای لباس شخصی و امامت جمعهی کاظم صدیقی نشان میدهد که ارادهای میخواهد تلاش کند که بخش عاطفی تشیّع را برای کوفتن بخش عقلانی و منتقد آن به صدر بیاورد. وقتی پای گریه و اشک و آه و مایهگذاشتن از امامان پیش آمد آن هم به وسیلهی کسانی که به دلیل استمرار در روضهخوانی جهانبینی دوگانهپندار« یزید- حسین» دارند، یعنی قرار است شکاف خودی-غیرخودی یا من- دشمن یا ولایی- منتقد ولی، با استفاده از بخشی از تاریخ تشیّع و مرزبندیهایی چون اسلام- کفر تبیین شود و این بسیار خطرناک است.
ن۳- درآمیختن سیاست و مرجعیّت یکی از بزرگترین اشتباههای سه دههی گذشتهی حاکمیّت ایران است. در زمان رهبر اوّل که مرجعی درست و حسابی بود، این امر با ممانعت از تبلیغ بعضی مراجع- مثل خویی- و خانهنشین کردن برخی دیگر- مثل قمی و شریعتمداری- صورت گرفت و در دور رهبر فعلی با به مرجعیّت رساندن کسی که حتّی اجتهادش هم به دلیل مشارکت طولانی در مبارزات سیاسی و عدم استمرار کافی در پرداختن به دروس حوزوی محل ایراد بود. سرنوشت اعلام اسامی مراجع تقلید پس از فوت آقای اراکی از طرف جامعهی مدرّسین و- خصوصاً- جامعهی روحانیّت مبارز تهران نیز به همین آفت دچار شد.
این روزها میبینم عدّهای دارند همین اشتباه را از جانب دیگری مرتکب میشوند. اگر عدالت مرجعی به دلیل ارتکاب گناه یا سکوت در برابر ظلم خدشه بپذیرد، به این معنا نیست که عکس آن درست باشد یعنی هرکس صدایش را به دادخواهی بلند کرد و شجاعانه از بیدادها انتقاد کرد، مرجعی درجه یک باشد. با معیار سیاست، مثل آب خوردن نمیتوان به افراد- از هر دو گروه موافق و منتقد- لقب «آیتالله العظمی» داد یا این لقب را از آنان ستاند. این- به قول مانا- ایمایکی بود که گفتم و گذشتم.
این روزها میبینم عدّهای دارند همین اشتباه را از جانب دیگری مرتکب میشوند. اگر عدالت مرجعی به دلیل ارتکاب گناه یا سکوت در برابر ظلم خدشه بپذیرد، به این معنا نیست که عکس آن درست باشد یعنی هرکس صدایش را به دادخواهی بلند کرد و شجاعانه از بیدادها انتقاد کرد، مرجعی درجه یک باشد. با معیار سیاست، مثل آب خوردن نمیتوان به افراد- از هر دو گروه موافق و منتقد- لقب «آیتالله العظمی» داد یا این لقب را از آنان ستاند. این- به قول مانا- ایمایکی بود که گفتم و گذشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.