۱. شاید پرداختن به یک واژه یا عبارت برای سنجش یک فرد و اندیشهاش ملاک ناقصی باشد ولی وقتی این سلسله عبارات مشابه تکرار و تکرار شد، معیار خوبی برای شناخت درونهی او خواهد بود. اوّلین بار که رهبر اصطلاح «نهضت نرمافزاری» را برای بیان لزوم گسترش و ترویج دانش در ایران به کار برد، متوّجه گیر و ایرادی در آن شدم و چیزکی نوشتم که طبعاً منتشر نشد. آنچنان که از این عبارت برمیآید، نگاه گوینده به علم و دانش نگاهی «ابزار»ی است که تا حدودی درست است چون بشر برای رفع نیازهای خود به دانشاندوزی میپردازد ولی اوّلاً یافتهها همیشه مطابق انتظار و پیشبینی او نیست و نتیجه چیز دیگری است که بر زندگی و اندیشهاش اثر میگذارد؛ ثانیاً این نگاه را اگر در علوم تجربی بپذیریم، در علوم انسانی دیگر نمیتوان به آن اینگونه نگریست. در دانشهایی که بشر به دنبال حقیقت است، این دانش است که انسان را تابع خود میکند نه اینکه انسان آنرا به خدمت خود درآورد. حتّی در علوم دینی مثل فقه خیلی فرق است بین اینکه فقیه تابع فقه باشد یا فقه تابع صلاحدید فقیه، در عقاید خیلی فرق است که استدلال تابع خواست استدلالگر باشد یا به عکس؛ فیلسوفان متکلّمان را متّهم میکنند که از ابتدا نتیجه را مفروض میگیرند و مقدّمات را برای رسیدن به آن میچینند.
برای اصطلاح نادرست «نهضت نرمافزاری» همایش و کنفرانس برگزار شد امّا کسی آنچنان که باید و شاید به معانی خفته پشت آن نپرداخت. همفکران فردید و هایدگر نیز که ید طولایی در نقد رویکرد بشر به دانش و ابزاری دیدن آن داشتند و دارند، نتوانستند یا نخواستند که در بارهی آن چیزی بگویند و بنویسند یا من ندیدم. پس از گذشت سالها از سر دادن نوای لزوم به پا کردن چنین نهضتی، حالا گله از علوم انسانی وارداتی است که معلوم میکند که دانش خمیرهای رام سرانگشتان تمایل ما نیست و حتّی نگاه ابزاری ما باعث نمیشود که خود را دربست در اختیار ما بگذارد.
۲. حجّاریان چند روز پیش گفت:« با اینکه مکرراً هشدار داده شده که علوم انسانی با علوم دقیقه تفاوت دارد و بسیاری از حربههای ایدئولوژیک در پوشش علوم انسانی عرضه میشوند متاسفانه شاهدیم بجای دقّت در کیفّیت این علوم هر ساله بر کمیت مراکز آموزشی عرضه کننده آن افزوده میشود ، اوائل انقلاب شاید چهار پنج دانشگاه دولتی بیشتر نداشتیم که تا حّد اکثر در حد فوق لیسانس برای این علوم ، دانشجویان محدودی تربیت میکردند امّا امروزه در هر شهری دانشگاه دولتی وآزاد و پیام نور وخصوصی تا مدارج بالا به تربیت دانشجو مشغولند بدون آنکه به محتوای نادرست عرضه شده توجهّی کنند.»
به فاصلهی چند روز، اعترافات مکتوب حجّاریان از زبان رهبر بازگو شد:« حدود دو میلیون دانشجو از سه میلیون و نیم دانشجوی کشور در رشتههای علوم انسانی تحصیل میکنند. این مسئله نگران کننده است زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاهها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرّز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشتههای علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست. بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.»
نظام دانشگاهی و مدرکدهی در ایران در سه دههی اخیر به مسیری رفته که برای رشتههایی که رهبر نام برده اعتباری باقی نگذاشته است. گزینش دانشجویان در مراحل ابتدایی و دستچین کردن آنان در مقاطع عالی، سختگیری در انتخاب استادان و جایگزین کردن افراد مستقل و باسواد در هیئتهای علمی با جوانان نوآمده و کمبضاعت، دانشگاهها را در اختیار افراد همسو با رهبر قرار داده است؛ با این همه دست بردن در مسیر طبیعی رشد افراد در مدارج علمی، حالا صحبت از ترویج شکّاکیّت چه معنایی دارد؟ آیا به این معنا نیست که اصل موضوع ایراد دارد و شکلگیری دانشها و علوم فرمایشی نیست و کسانی که خود را نفس اسلام میدانند باید در گفتار و کردار خود تجدید نظر کنند، نه اینکه تمام دستاورهای بشر را با اتّهامهایی واهی تخطئه کنند؟ سی سال تمام دانشگاهها در اختیار شما بوده است، اگر ایدهی نادرست بودن دستآوردهای مغربزمین درست بود باید تا به حال میتوانستید کاری بکنید نه اینکه منفعلانه اخطار دهید که نباید این علوم را در دانشگاهها درس داد. در دانشگاه نباشد، جوان جویا از زیر زمین هم که شده، منابع دست اوّل را پیدا میکند.
کسی تعریف میکرد که سانسورچیان وزارت ارشاد را هرچند وقت یکبار باید عوض کنند، چون آنان ابتدا برای زدودن منکرات از داستانهای نوشته شده به میدان میآیند و با سختگیری مو را از ماست میکشند ولی آرام آرام جذب داستانها و روایات میشوند و ذوق ادبی مختصری پیدا میکنند و به عبارت دیگر از ادبیات و قصّه خوششان میآید و اعجاز هنر و ادب را درمییابند و کم کم به خود اجازه نمیدهند که در نوشتهی یک هنرمند دست ببرند؛ اینجاست که مسؤولان مافوق متوجّه میشوند و آنها را با افراد صفرکیلومتر جایگزین میکنند! آنچه در یادداشت پیش نوشتم نیز همین بود، آن طلبه واقعاً فکر میکرد که وظیفهاش این است که جلو «شبهات جدید» را بگیرد ولی وقتی توان بیشتر یک طرف را که میدید به برتری او اذعان میکرد. برای همین است که من مدام میگویم باید برای انواع سانسورها در ایران فکری کرد و جز اندکی که به هیچ صراطی مستقیم نیستند، دیگران منصفند و با آگاهییابی میتوانند راه خود را بهتر انتخاب کنند.
۳. «جنگ نرم» هم از آن حرفهاست. زمانی گله میکردیم که چرا رهبر به امثال شریعتمداری مجال تاخت و تاز داده ولی حالا حرفهای شریعتمداری را از زبان او میشنویم! در اینکه کسانی برای رسیدن به منافع خود دانش را چونان ابزاری در دست میگیرند شکّی نیست و من نیز پیشتر دربارهی آنان چیزهایی نوشته بودم ولی همه را به یک چوب راندن و خود را در برابر تمام دستاوردهای تمدّن غرب در حال«جنگ نرم» دیدن چیز دیگر. فرهنگها همیشه در طول تاریخ در حال دادوستد بودهاند؛ هر فرهنگی که تواناتر و چالاکتر و زایندهتر بوده، توانسته بر دیگران تأثیر بگذارد. این دادوستد طبیعی را خیلی بدسلیقگی است که به جنگ تعبیر کنیم. اگر رواج اندیشههای چپ در ایران نبود، مطهّری هیچگاه مطهّری نمیشد و اصول فلسفهی طباطبایی به رشتهی تحریر در نمیآمد، حتّی تدریس فلسفه در حوزهی قم با انگیزهی تواناییبخشی به طلّاب برای رویارویی با اندیشههای مخالف بود. همیشه آنچه« شبهات» نامیده شده است، باعث بانشاط شدن اندیشهی ما شده و در جدال با آنها نکاتی را آموختهایم که در غیر آنصورت نمیتوانستهایم. اینکه چه شده که خامنهای مرید آل احمد و مدافع شریعتی – که از قضا دانشآموختهی همین علوم انسانی غیرالهی بود- کارش به اینجا کشیده حکایتی طولانی است ولی او نباید از نظر دور بدارد که بسیاری از دگراندیشان امروز ایران با علوم انسانی غربی هم کاری ندارند و مقدّمات استدلالهای خود را در نقد حاکمان از سنّت اسلامی برمیگیرند؛ برای آنان چه پاپوشی میتوان دوخت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.