ناجی العلی در یکی از کاریکاتورهایش حنظله را بر مزار عقلانیّت میبرد که جملهی معروف دکارت «من فکر میکنم، پس هستم» بر آن نقش بسته است تا بگوید که بیداد و تجاوز جایی آغاز میشود که خرد میمیرد. برداشت او کاملاً درست است و البتّه محدودهای بسیار گستردهتر از فلسطین را در بر میگیرد و شامل هر جا و زمانی میشود که بیخردی بخواهد حکمفرما شود. خوشبختانه عقل مانند انسان نیست که انسانی دیگر نتواند او را احیا کند و رستاخیزی خدایی بطلبد؛ دفاین عقول را میتوان با تاباندن نور اندیشه استخراج کرد و زنگار جهل را از روی آن سترد. یادآوری دو نکته بیفایده نیست:
اوّل اینکه فراموش نکنیم که کس یا کسانی که خود متّهم به ستمگری و بیخردیند نمیتوانند داعیهی دفاع از ظلم و ستم را داشته باشند، چون عملاً چنگ بر چهرهی خود میافکنند. آن کسانی میتوانند پرچم دفاع از مظلوم بردارند که خود بیداد نکنند و فریاد دیگران از دستشان به آسمان بلند نباشد؛ مدافعان راستین مظلومان در هر کجای عالم کسانی هستند که نمیپذیرند ظلمی بر خودشان برود.
نکتهی دوّم دعوت به آرامش و پرهیز از خشونت است. پرتاب سنگ نیز چه در آثار او و چه در عمل جوانان هموطنش، بیشتر کاری نمادین است چون واضح است که با فلاخن و تیروکمان اتّفاقی نمیافتد. در تظاهرات اخیر ایران آنچه برای مدافعان نظام خشمآور و برای منتقدان شگفتیآور بود، راهپیمایی آرام و بیصدای مردم بود که واقعاً کاری بیسابقه و بسیار مؤثّر بود. اگر شعار تندی داده میشد یا زد و خوردی صورت میگرفت، میشد پاپوشی برای راهپیمایان دوخت ولی به کسانی که آرام و ساکت راه میروند، چه میشود گفت؟ آنها دارند میگویند «آفتاب آمد دلیل آفتاب» یا «من هستم، پس نمیتوانی مرا انکار کنی». شعار برای جایی است که بخواهی پیامی را به دیگری برسانی یا نکتهی مبهمی را روشن کنی ولی وقتی خودت و خودش میدانید اصل قضیّه چیست، فقط میایستی و حنظلهوار در چشمانش مینگری و همین کافی است.
امیدوارم امروز و هر روز دیگر، آرامش، شکیبایی، ادب و پرهیز از خشونت، سرمشق رفتاری همهی کسانی باشد که به امید ایرانی سبز و آزاد ایستادهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.