برای نقد یک نوشته هم تفاوت بین دو دیدگاه لازم است و هم اشتراک. اگر دو دیدگاه خیلی نزدیک به هم باشند، نقد به مدح یا حدّاکثر معرّفی نوشتهی اوّل تبدیل میشود و اگر آنقدر از هم دور باشند که نتوان وجه مشترکی میان آنها یافت، نقد به ردّ کامل بدل میشود و استنتاج نویسندهی نقد، فایدهای برای نویسندهی اوّل یا خوانندهی همفکر با او نخواهد داشت.
نوشتهای خواندم از آقای محمّد مطهّری که در آن به نقد عقیدهی کسانی نشسته بود که شاد یا خشمگینشدن دشمن را به عنوان معیاری برای درستی یا غلط بودن قول و فعل خود میدانند. امروز و فردا کردم و زمان از دست رفت ولی با سخنان اخیر رهبر و تصریح او به این مسأله (یعنی آنچه مطهّری میکوشد بگوید عقیدهی وی نیست) دیدم میتوان با اشارهای کوتاه به برخی اختلاف نظرها با مطهّری، مقالهی او را پاسخی به سخنان رهبر دانست. در بارهی مقالهی مطهّری چند نکته گفتنی است:
اوّل. بد نیست ایشان در تعریف خود از «دشمن» تجدید نظر کند. صدر اسلام را که اختلافها رنگ عقیده داشت نباید با اکنون که اختلافهای سیاسی و بر سر منافع است، مقایسه کرد. مخالفان امروز در دنیای جدید، موافقان فردا هستند و به عکس؛ در همین ایران انقلابی روزی شعار مرگ بر کشوری داده شد که الآن یکی از بزرگترین دوستان است. مخالفان سیاسی ما حاصل ستیزهجویی ما هستند نه دشمنان قسمخوردهی فکری و ما با اندک درایتی میتوانستیم خود را از آسیب آنان دور بداریم بیآنکه از ظالمی دفاع کرده باشیم یا به کمک مظلومی نرویم.
دوّم. نوشتهی او ارزشیابی تمام و کمال یک گفته یا کردار را بر اساس واکنش «دشمن» رد کرده ولی کمابیش آنرا به طور ضمنی پذیرفته است در حالیکه به نظر من واکنش مخالفان در حدّ یک نشانه است و نه معیار، چه کاملاً آنرا بپذیریم، چه نسبتاً. معیار، فقط منطقی و عقلانی بودن محتوای یک گفتار یا کردار است (همان که او جایی به آن اشاره میکند).
سوّم. او عمل و عقیدهی آیتالله خمینی را به عنوان یک معیار تام و تمام- در حدّ امامان شیعه- میپذیرد که این امر جای چون و چرا دارد. مثلاً او فتوای قتل سلمان رشدی را به صرف اینکه ذهن غربی آنرا نمیپذیرد، نقدپذیر نمیداند ولی ایشان خود میداند که آنچه مایهی وهن اسلام است نیز جایز نیست به اجرا دربیاید. اینجا «دشمن» یک سیاستمدار اسرائیلی یا آمریکایی نیست بلکه میلیونها نفری هستند که جواب هتّاکی یک قلم را فتوای قتل نمیدانند. آیا نشان دادن واکنشی فرهنگی به یک اثر فرهنگی مناسبتر است یا فرمان قتل صاحب اثر؟ و آیا مشخّصات اجتماعی این زمان با چهارده قرن پیش یکسان است؟ تکلیف اجتهاد بر اساس زمان و مکان (نظریّهی آیتالله خمینی) چه میشود؟ پس از صدور فتوای قتل رشدی، فروش رمانش چند برابر شد؟ یک مثال نادرست، شاید این نوشته را به پیش ببرد ولی بعدها دست نویسنده را در نقد گذشته میبندد.
چهارم. مطهّری همچنان میکوشد که حساب رهبر را از بقیّه جدا کند ولی سخنان اخیر وی در چالوس نشان میدهد که به سختی میشود دیدگاههای او را از کسانی مانند شریعتمداری جدا دانست بلکه گاهی شاید از آنان نیز تندتر میرود.
وجود امثال مطهّری برای گفتوگو با کسانی که جنبش سبز را برنمیتابند و با ابزار دشمنتراشی همین روزها در رسانههایی مانند تلویزیون سعی دارند با اتّکا به گفتهی فلان رادیو یا نویسندهی مقالهی بهمان روزنامهی غربی نشان دهند که منتقدان وضع موجود به کجاها وابستهاند، لازم به نظر میرسد ولی سرمستان قدرت وقعی به آنان نمیگذارند و نمیدانند که با بستن این آخرین روزنههای گفتوگو و تفاهم و هتّاک خواندن امثال نوریزاد و بیاعتنایی به مطهّریها زمان به پایان خط رسیدن خود را تسریع میکنند.
ابتدا سخنان رهبر در چالوس را بخوانید سپس مقالهی مطهّری را با عنوان« کاش دشمن را زودتر شاد کرده بودیم» که انگار در جواب آن نوشته است گرچه تاریخ انتشار آن به بیست و هشت مرداد امسال برمیگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.