فکر نمیکردم نیازی به نوشتن این سطور باشد ولی تأکید برخی آزادیخواهان بر برنامهریزی برای انتخابات آینده باعث شد که به صرافت بیفتم چیزکی بنویسم. پیش از انتخابات بسیاری مانند بهنود گفتند و نوشتند که سه راه برای تغییر در ایران هست: انقلاب، مداخلهی خارجی و صندوق رأی و تنها گزینهی مناسب، گزینهی سوّم است. بهنود نوشت که سراغ ندارد جایی آزادی از دل صندوق بیرون نیامده باشد که خیلی هم درست نیست و بسیاری از جنبشهای مردمی بدون توسّل به صندوق رأی در عین پرهیز از روشهای خشن انقلابی توانستهاند به پیروزی دست یابند. من نیز با دو گزینهی اوّل موافق نبودم و نیستم ولی گزینهی سوّم را پس از قلع و قمع نامزدان نمایندگی مجلس بی فایده میدیدم در عین حال میپنداشتم که میتوان با انگشت نهادن روی یک نفر در انتخابات ریاست جمهوری و پرهیز از اشتباهات دوران اصلاحات کاری کرد امّا خوشبختانه یا متأسّفانه این تلاش بینتیجه ماند. متأسّفانه، چون به مردم و رأی و انتخابشان توهین شد و جوانان این مملکت را گرفتند و حبس کردند و کشتند و خوشبختانه، چون زمزمههای خاموش، فریاد شد و تکلیف ما با خودمان روشن.
پس از انتخابات برای بار اوّل در مصاحبهای دیدم که کرباسچی از ناامیدنشدن و ادامهی کار حزبی و انتخابات آینده میگوید که خیلی جدّی نگرفتم، بعد این زیباکلام بود که گفت راهی جز انتخابات نداریم که خواستم چیزی بنویسم ولی فرصت از دست رفت. نوشتهی فرّخ نگهدار و توصیهی او به برنامهریزی برای انتخابات مجلس نهم مرا بر آن داشت که بررسم و ببینم آیا دفاع از انتخابات در ایران، پس از بیست و دو خرداد عقلانی است یا نه؟ بد نیست ابتدا نگاهی به راهبرد حاکمیّت در برخورد با منتقدان خود بیندازیم:
۱. ردّ صلاحیّت.
اگر تا این انتخابات نامزد کردن افراد ِبه اصطلاح دانهدرشت مانند موسوی ممکن بود از این پس نخواهد بود. اینها از آن رو رد صلاحیّت نمیشدند که «نظام» به دنبال اندک وجاهتی برای خود بود و حساب سود و زیان ردّ صلاحیّت آنان را میکرد ولی «نظام»ی که اسلحه به روی شهروندانش میکشد و بیدادگاههای نمایشی و اعترافگیری راه میاندازد، به سیم آخر زده است و چنین نظامی ابایی از ردّ صلاحیّت هیچ مخالفی نخواهد داشت. محمّد یزدی در سخنانی عقدهگشایانه میگفت که از این پس کروبی و موسوی را تأیید صلاحیّت نخواهیم کرد! خوب به این حرف توجّه کنید؛ این بابا فکر میکند که پس از این جریانات هنوز این دو در پی کسب فلان کرسی هستند و احتیاج به او و امثال او دارند و با فرض اینکه ایشان عمر نوح دارد و تا سالها بعد زنده است، خود را همچنان در مقام مرجع درخواست نامزدها میبیند و به بعضی جواب رد میدهد بلکه با این خیالبافی کمی تشّفی خاطر پیدا کند.
اگر تا این انتخابات نامزد کردن افراد ِبه اصطلاح دانهدرشت مانند موسوی ممکن بود از این پس نخواهد بود. اینها از آن رو رد صلاحیّت نمیشدند که «نظام» به دنبال اندک وجاهتی برای خود بود و حساب سود و زیان ردّ صلاحیّت آنان را میکرد ولی «نظام»ی که اسلحه به روی شهروندانش میکشد و بیدادگاههای نمایشی و اعترافگیری راه میاندازد، به سیم آخر زده است و چنین نظامی ابایی از ردّ صلاحیّت هیچ مخالفی نخواهد داشت. محمّد یزدی در سخنانی عقدهگشایانه میگفت که از این پس کروبی و موسوی را تأیید صلاحیّت نخواهیم کرد! خوب به این حرف توجّه کنید؛ این بابا فکر میکند که پس از این جریانات هنوز این دو در پی کسب فلان کرسی هستند و احتیاج به او و امثال او دارند و با فرض اینکه ایشان عمر نوح دارد و تا سالها بعد زنده است، خود را همچنان در مقام مرجع درخواست نامزدها میبیند و به بعضی جواب رد میدهد بلکه با این خیالبافی کمی تشّفی خاطر پیدا کند.
بله، سیّدمحمّد خاتمی هنوز دو دورهی دیگر میتواند نامزد ریاست جمهوری یا مجلس شود و روی کاغذ او را حتّی حالا هم نمیتوان به سادگی ردّ صلاحیّت کرد ولی برای چه هدفی؟ مگر نه اینکه او در دوران اوج اصلاحات و همراهی اکثریّت قاطع مجلس نتوانست لوایحی را که میخواهد تصویب کند؟ اگر برای آمدن او این بار- نه برای آزادی بیشتر بلکه- برای فرار از دیوانهای مانند احمدینژاد اندک بهانهای بود حالا آن هم نیست. اگر برای حمایت از موسوی در انتخابات به خاطر فرق نهادن بین روشهای او و خاتمی و امید به موفقیّت وی بهانهای بود حالا آن هم نیست.
۲. وحدت صوری هم ممنوع.
حاکمیّت فعلی آنچنان نشانههایی از قدرتطلبی از خود بروز داده که عقل میگوید باید سعی در پنهان کردن آن میداشت، مثلاً بازخوانی و تحلیل سخن مسؤولان پس از انتخابات نشان میدهد که هر وقت اعتراضات بالا گرفته، لحنها ملایم شده وهر وقت فروکش کرده، شدّت و حدّت آن بیشتر شده است. الآن حتّی دعوت به وحدت هم از طرف مصباح و دوستان رد میشود. برای توجیه آن سعی میشود دلیل آورده شود ولی علّت این ردکردن آن است که گویی خودشان با زبان بی زبانی میگویند: « وحدت برای زمانی است که ما به طرف مقابل نیازی داشته باشیم حالا که همه چیز تمام شده، چرا و برای چه وحدت کنیم تا امکان بقای بیشتر در ساختار سیاسی به آنها بدهیم؟» این وحدت نکردن با جناح مقابل به دلیل اختلاف در مبانی، آن چیزی است که اصلاحطلبان باید بگویند ولی مخالفان آنان میگویند.
حاکمیّت فعلی آنچنان نشانههایی از قدرتطلبی از خود بروز داده که عقل میگوید باید سعی در پنهان کردن آن میداشت، مثلاً بازخوانی و تحلیل سخن مسؤولان پس از انتخابات نشان میدهد که هر وقت اعتراضات بالا گرفته، لحنها ملایم شده وهر وقت فروکش کرده، شدّت و حدّت آن بیشتر شده است. الآن حتّی دعوت به وحدت هم از طرف مصباح و دوستان رد میشود. برای توجیه آن سعی میشود دلیل آورده شود ولی علّت این ردکردن آن است که گویی خودشان با زبان بی زبانی میگویند: « وحدت برای زمانی است که ما به طرف مقابل نیازی داشته باشیم حالا که همه چیز تمام شده، چرا و برای چه وحدت کنیم تا امکان بقای بیشتر در ساختار سیاسی به آنها بدهیم؟» این وحدت نکردن با جناح مقابل به دلیل اختلاف در مبانی، آن چیزی است که اصلاحطلبان باید بگویند ولی مخالفان آنان میگویند.
۳. حذف کامل از ساختار قدرت.
وقایع پس از انتخابات به همه نشان داده که حاکم نمیخواهد حتّی محدودهای اندک به منتقدان خود بدهد و اگر تا دیروز وجود اصلاحطلبان برای ایجاد تنش بیخطر در درون حاکمیّت و وانمود وجود فضای آزاد سیاسی لازم بود حالا سناریو عوض شده و کسان دیگری این وظیفه را به عهده گرفتهاند (در این باره بعداً خواهم نوشت).
وقایع پس از انتخابات به همه نشان داده که حاکم نمیخواهد حتّی محدودهای اندک به منتقدان خود بدهد و اگر تا دیروز وجود اصلاحطلبان برای ایجاد تنش بیخطر در درون حاکمیّت و وانمود وجود فضای آزاد سیاسی لازم بود حالا سناریو عوض شده و کسان دیگری این وظیفه را به عهده گرفتهاند (در این باره بعداً خواهم نوشت).
۴. محاکمه و گوشهنشین کردن اجتماعی.
سخن گفتن از دورخیز برای انتخابات آینده در حالیکه سران سبز تهدید به محاکمه میشوند نیز در نوع خود جالب است. از دید امثال محسنی اژهای حذف از ساختار قدرت و مناصب حکومتی هم کافی نیست بلکه محاکمه - یا تهدید به محاکمه- و حذف کامل آنان از صحنهی اجتماع هدف است. دستگیری بسیاری از اصلاحطلبان معتدل مانند الویری و میردامادی در همین راستاست. اینان برعکس فعّالان سبز، خیلی هم تند و معترض نبودند ولی قرار است که با انحلال احزاب اصلاحطلب و زهرهچشم گرفتن از فعّالان آنها، اینان خانهنشین شوند و دور فعّالیّت سیاسی را به طور کامل خط بکشند.
سخن گفتن از دورخیز برای انتخابات آینده در حالیکه سران سبز تهدید به محاکمه میشوند نیز در نوع خود جالب است. از دید امثال محسنی اژهای حذف از ساختار قدرت و مناصب حکومتی هم کافی نیست بلکه محاکمه - یا تهدید به محاکمه- و حذف کامل آنان از صحنهی اجتماع هدف است. دستگیری بسیاری از اصلاحطلبان معتدل مانند الویری و میردامادی در همین راستاست. اینان برعکس فعّالان سبز، خیلی هم تند و معترض نبودند ولی قرار است که با انحلال احزاب اصلاحطلب و زهرهچشم گرفتن از فعّالان آنها، اینان خانهنشین شوند و دور فعّالیّت سیاسی را به طور کامل خط بکشند.
نگهدار به دلیلی که من نمیدانم به ولایت فقیه و شخص ولی فقیه نمیپردازد و آنرا موضوع بحث نمیداند و پنج گزینه را پیش روی اصلاحطلبان مطرح میکند. تقسیمبندی او اصلاً جامع نیست و به راحتی میتوان شقوق مختلف دیگری را مطرح کرد؛ برای مثال آنچه که من پس از انتخابات (به طور مشخّص اینجا) دنبال کردهام، چیزی بین گزینهی دوّم و سوّم اوست؛ یعنی اینکه تغییر رژیم و قانون اساسی هدف اوّل نباشد و فشارها روی مطرح کردن جایگزینی برای رهبر با تأکید روی ولایت فقیه و نشان دادن اختلاف روشهای آیتالله خمینی با سیّدعلی خامنهای باشد. در مراحل بعد میتوان به تعدیل قانون اساسی- که به معنای تغییر رژیم نیست- و محدود کردن قدرت مطلق- با راهکارهایی مانند موقّت کردن دورهی حکومت رهبر، انتخاب بیواسطه و بازتعریف اختیارات او- پرداخت. راه دوّم نگهدار خیلی تند و راه سوّم خیلی کند است، حدّ وسطی هم هست.
شاید دور بودن ایشان از فضای ایران باعث چنین پنداری شده که فشارهای ریز و درشت میتواند رهبر را متقاعد کند که فضا را بازتر کند ولی تمام راهکارهایی که او پیشنهاد داده، پیش از این اجرا شدهاند. از فشار غرب طیّ این سالها کار زیادی برنیامده است؛ تازه آنها به فکر منافع خود هستند نه مردم ایران. آنان برای منافع خود با دیکتاتوریهای خاورمیانه ساختهاند و مردم نباید به هیچ وجه امیدی به بیرون از مرزها داشته باشند (این بخش از توصیههای نگهدار با اوایل نوشتهاش که یکی از ویژگی جنبش سبز را تکیهنکردن به قدرتهای خارجی میدانست تناقض دارد). مراجع تقلید نیز دهههای زیادی است که تابع حرکتهای مردمی هستند نه جلودار آنها. پیشنهاد ایشان برای «تسخیر» مجلس نهم هم متأسّفانه مرا به خنده میاندازد؛ مگر کسانی که مضحکهی انتخابات مجلس هشتم را راه انداختند عوض شدهاند یا حالا پشیمانند؟ مگر اندک کسانی که به عنوان اصلاحطلب وارد مجلس شدند کاری کردند یا ممکن نیست در آینده ردّ صلاحیّت شوند؟
حاکمیّت ایران تجربهای را از سر گذرانده و آن هم بستن آخرین روزنهی جمهوریّت قانون اساسی فعلی ایران یعنی انتخابات با عددسازی دلبخواهی و ایستادن جلو اعتراض میلیونی و به سلامت جستن از آن است. نکتهای که در پایان میخواهم بگویم این است که راهپیمایی بیست و پنج خرداد و اعتراضات پس از انتخابات اگر نتواند به تغییری بینجامد به قویترشدن حکومت ولایی منجر خواهد شد درست مانند بعضی بیماریها که اگر از پای در نیاورند، حکم واکسن را دارند و شخص را در برابر آن بیمه میکنند. از این پس اگر تا دیروز تقلّب با ترس و لرز انجام میشد، حالا دیگر- اگر نیازی به آن باشد- با قدرت اعمال میشود . اگر تا دیروز ریختن نیروی انتظامی به خانهها یا جولان تکتیراندازان در شهر قبحی داشت، از این پس نخواهد داشت. اگر تا دیروز تظاهرات میلیونها نفر در تهران کابوس حاکمان بود، از این پس میگویند: فوقش میشود مثل بیست و پنج خرداد، چند نفر بیایند حرفی بزنند و بروند. همین الآن هم شاهد حرفهایی تکراری برای حضور در سیزده آبان هستیم که حدّاکثر مانند روز قدس میشود. البتّه من معتقدم که حاکمان همچنان با اشتباهات خود تنور اعتراض را گرم نگه خواهند داشت ولی سران و تئوریسینهای سبز باید به فکر آینده باشند که تکرار کارهای گذشته چیزی بیش از آنچه تا کنون عایدشان کرده، نخواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.