ن۱- همانطور که پیشبینی کردم و بعضی دوستان هم از مشاهداتشان گفتند، تبلیغات گستردهی صداوسیما دربارهی توهین معترضان به عاشورا توانست بعضی را به تردید بیندازد که نکند راه را درست نیامدهاند. بعضی از راهپیمایان آن روز- گذشته از طرفداران واقعی حاکمان، کسانی که هر روز رنگی دارند یا کسانی که «باید» میآمدند- کسانی بودند که نتوانستند بین ظاهر و باطن، بین چشم و عقل، بین سویهی حاکم مذهبی و ادّعای پیروی از امام حسین و تبلیغات گسترده و سوی دیگر که در نبود امکان دفاع از خود متّهم به مقابله با دین شده بود، گزینش درستی داشته باشند و چنین گفتند.
زیر سؤال رفتن نظریّهی حاکم یا از راه تئوری ممکن است یا از راه عمل. راه تئوری که معلوم است، نقد نظریّه و بررسی صلاحیّت فردی است که آن منصب را دارد و سنجش عملکرد او در دو دههی گذشته ولی راه دوّم با صغری و کبری کاری ندارد و به فرض که بهترین استدلال هم در کار باشد، با دیدن آنچه کسی نادرست میپندارد- مثل قتل افراد بیگناه، دروغگویی و تحریف حقیقت، بیادبی در مواجهه با مخالف و دعوت به تبعیّت محض-، ممکن است قید آن را بزند. هر قدر نبود رسانههای آزاد و امکان اطّلاعرسانی، پیمودن ِراه اوّل را دشوار کرده است، خودسری فدائیان ولایت، لباس شخصیها و بیتدبیری خدمتگزاران نظام، انتخاب راه دوّم را محتملتر میکند. امّا اینجا یک اشکال هست؛ تغییر عقیده بر اساس نظر و فکر،آرام است و مسالمتآمیز امّا بریدن از یک فرد یا عقیده و خود را مواجه با توهین کسی دیدن که مردم معترض را خس و خاشاک، شلوغکن، بزغاله، گوساله و محارب بخواند، شخص را به واکنشی تند و خشونتبار وادار میکند و این اصلاً خوب نیست.
ن۲- دعوت به پرهیز از خشونت( به معنای وسیع آن)، امری انتزاعی و از سر تظاهری روشنفکرانه نیست. خشونت، بازتولید خشونت میکند. کسانی که الآن خشمگینند و تندترین شعارها را عیله مقامات میدهند، خود سالها در خیابان، مدرسه، محل کار و حریم خصوصی خویش، خشونت دیدهاند. آنان اگر با مخالفانشان چنین کنند، کسانی که زخم خوردهاند نیز روزی به فکر تلافی میافتند؛ جایی باید این دایرهی تکرار زیانبار پایان بپذیرد که میتواند همین امروز باشد.
ن۳- دموکراسی بیش از آنکه حاکمیّت اکثریّت باشد، امکان بقا و آزادی فعّالیّت اقلیّت است. بسیاری میپندارند که اوّلی به تنهایی کافی است ولی از دل اوّلی آلمان نازی و اتّحاد جماهیر شوروی بیرون آمد که دیدیم به چه روزی افتادند. حکومت ولایی هم در دههی اوّلی خود اقلیّت را سرکوب کرد ولی آنچه ضامن بقایش بود، شخصیّت کاریزماتیک بنیادگذار بود که الآن نیست و همین مایهی دردسر حاکمیّت شده است. فراموش نکنیم که عاشقان ولایت و کسانی مانند این فرد که پس از مناظرهی انتخاباتی ِتاریخی و شرمآور احمدینژاد به پایش میافتد در جامعهی ما کم نیستند، اینها بالقوّه اقلیّت جامعهی فردای ایرانند. اگر به حاکمان فعلی آسیبی برسد، از دید عدّهای برای همیشه شهید تلقّی میشوند و اگر کنار گذاشته شوند، گوشهنشینی آنان با عزلت علی بن ابیطالب مقایسه خواهد شد. البتّه با آزاد شدن رسانهها و گفتن ناگفتهها، بسیاری از این توهّمات از بین خواهد رفت ولی در یک کلام بگویم که باید از الآن به فکر مدارا با اقلیّت فردا بود و راه مدارا از مسیر خشونت نمیگذرد.
ن۴- بسیاری از کسانی که امروز در مقابل جنبش سبز ایستادهاند و خواهند ایستاد از همین موج خشونتی که فکر میکنند دامان آنها را خواهد گرفت میترسند( بخوانید). من روحالله حسینیان و دیگر نمایندگان را در تظاهرات خندهداری که بیرون مجلس راه انداختند تا کنون اینقدر هراسان ندیده بودم. آرزوی اشدّ مجازاتی که این روزها از دهان همه میشنویم، نهایت استیصال و رعبی است که در دل حاکمیّت افتاده است. این ترس آنها هم هزینهی رسیدن به پیروزی را بالا میبرد، هم زمانش رابه تأخیر میاندازد وهم فضا را پر تنش و خطرناک میکند به گونهای که جریانی اصلاحی واقعاً به یک انقلاب تمام عیار بدل خواهد شد. اینجا دو کار لازم است. نیروهای سبز روز ۲۵ خرداد را به یاد بیاورند که چگونه با آرامش، هراسی به دل حاکمان انداختند که با تندترین شعارها ممکن نمیشد، پس با عمل خود نشان دهند که میانهروی و دوراندیشی را همچنان ارزش مینهند. رهبران سبز نیز اعلام کنند که قرار نیست بعدها بساط انتقام و انتقامکشی راه بیفتد و به جز کسانی که دستشان به خون کسی آلوده است یا حقی را ناحق کردهاند، دیگران در امانند و با متّهمان هم در کمال عدالت رفتار میشود. فکر میکنم همه در این سی سال به این نتیجه رسیده باشیم که در انقلابها معلوم نیست دستاوردها بیش از خسارتها باشد. تغییری که با گذشتن از جادّهی خشونت به دست آید احتمالاً عاقبتی بهتر از انقلاب ۵۷ پیدا نخواهد کرد( در این باره و نقشی که موسوی و رهبران سبز میتوانند داشته باشند، بیشتر خواهم نوشت)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.