۱- ویرایش همگانی
بهترین روش داوری پیرامون سران سبز، پرهیز از افراط و تفریط است، نه گذشتن از آنها و نه بت کردنشان. به نظرم کسی شک نداشته باشد که اگر خاتمی به جای موسوی نامزد اصلی اصلاحطلبان بود، تا به حال جنبش سبز یا شکل نگرفته بود یا بسیار ضعیف شده بود. به این نقل قول مستقیم غلامعلی رجایی از خاتمی دقّت کنید:
« مرداد ماه که با جناب آقای سید محمد خاتمی ملاقاتی داشتم و البته هنوز وضعیت به اینصورت نبود و گه گاهی تظاهراتی از سوی معترضین به نتیجه انتخابات انجام می شد وقتی از ایشان سوال کردم با این وضعیت و مردم در خیابانها میخواهید چه کار کنید؟ گفت: ما به دنبال این هستیم با وساطت مراجع معظم در قم آقای موسوی را قانع کنیم دست از مطالبات خود بردارد اما قبل از اینکه این اقدام به جایی برسد کیهان به میدان آمده است و در سر مقاله امروز خود ضمن فحاشی به من نوشته است کسی حق ندارد در این مسأله وساطت کند!»
اگر آنها موفّق میشدند موسوی را قانع کنند، احتمالاً سناریوی رفسنجانی در انتخابات قبل تکرار میشد، نامهای و شکایتی به درگاه خدا و سکوت برای مردم یا نظام یا جز آن. ضمن سپاس از برادر حسین که جلو توقّف قطار سبز را گرفت، میگویم که نامهی خاتمی چه نوشته شده باشد و چه نشده باشد، چه آنچنان که جهاننیوز وانمود میکرد تجدید عهد با رهبر و تقاضای ملاقات باشد و چه آنچنان که برخی میگویند در مایههای توپ و تشر به رهبر و «کشور را نجات دهید» باشد، یکجور بازی پشتپرده است، این حرفها باید یا با نامهی سرگشاده بیان شود یا خمینیوار در سخنرانیها و با آوردن نام. سیّدعلی خامنهای راست میگوید، دوپهلو حرف زدن کافی است، خواص موضع خود را نشان دهند. حالا وقت نام آوردن از شخص اوّل ساختار سیاسی و توضیح خواستن از اوست نه نامهی یواشکی نوشتن.
میردامادی در مورد کروبی گفته که منظور کرّوبی از «رئیس جمهور نظام»، به معنای عقبنشینی نیست. تا جایی که میدانم کروبی نظام را قبول دارد، پس رئیس جمهور نظام یعنی رئیس جمهور قانونی، اگر میگفت رئیس جمهور رهبر شاید میشد معنای دیگری برایش پیدا کرد. دربارهی موسوی هم گفتهام که گرچه بیانیّه هفدهم وی بسیار خوب بود ولی در گرماگرم تلاش برای تغییر، وقت نصیحت به یک مجلس منتصب برای زیر نظر گرفتن و حسابرسی از یک فرد منتصب دیگر نیست. این را به کروبی هم میتوان گفت که لااقل در این مدّتی که همه برای تغییر تلاش میکنند، مسأله معیشت در درجهی دوّم – یا چندم- اهمیّت قرار دارد و ابتدا باید تکلیف ساختار معیوب سیاسی روشن شود و بعد به فکر وظیفهی مسؤولان در قبال مردم بود.
باز هم تکرار میکنم که آسمان به زمین نیامده و این سه نفر هم بیخطا نیستند، تلاش رهنورد و اطرافیان خاتمی و کروبی برای بیان مواضع حقیقی آنان، نشان از افکار عمومی سبز دارد که نمیگذارد رهبران از تقاضاهایشان کوتاه بیایند. منتجبنیا گفته است که اگر موسوی و کروبی از اعتراض دست بردارند، مردم شعارهایشان را علیه آنان میگویند. شاید این کمی اغراق باشد که علیه موسوی شعار بدهند ولی یقیناً او را دیگر به عنوان کانونی تأثیرگذار نخواهند شناخت. سخنان منتجبنیا نشان میدهد که آقایان فهمیدهاند هر حرفی را نباید بزنند و کسی به دلیل محبوبیّت، شجاعت یا مظلومیّت، چک سفید امضا ندارد و منظور من از ویرایش همگانی هم همین است.
۲- متون سبز خوانندهمحور
بیانیّهها، سخنان و گفتگوهای سنگویان سبز را میتوان به انواع و اقسام روشها قرائت کرد. اتاق فکر جمعی سبز با نحوهی خوانش این سخنان به آنها معنا میدهد و نقش خود را ایفا میکند. قصدم سخن گفتن از مرگ مؤلّف یا چیزی مانند آن نیست ولی از دید من متنهای سبز خوانندهمحور است.
برای مثال بیانیّه هفدهم موسوی را میشد مانند بسیاری از دوستان ایستادن و نفس تازه کردن دانست یا مثل من- با تکیه بر بندی که از انتخابات آزاد میگفت- ادامهی آرمانخواهی. این دو نوع برداشت است که در کنار هم، درست هم هست ولی به دلایلی، کسی آن خوانش را برگزیده و به دلایلی من این را. من با بزرگترکردن بخشی از آن بیانیّه و کماهمیّت دانستن باقی آن، به نوبهی خودم به آن معنا میبخشم. چنانکه بسیاری از سخنان اخیر کرّوبی اعتراضی شدید علیه حاکم بزرگ را دریافت کردند و نوشتند.
آنچه رهبر سخنان دو پهلو خواند بسیار درست است، در وانفسای سیاست امروز که نام آوردن از رهبر بسیار گران تمام میشود- و از دید من عاقبت باید کسی این تابو را بشکند- این سخنان دوپهلو، تأویل و تفسیر را به عهدهی مخاطب میگذارند و الحق که مخاطبان هم با قرائتی رادیکال از این سخنان دوپهلو توانستهاند به آنها جان دوبارهای ببخشند و کانون اعتراض را روشن نگه دارند.
۳- گفتمان سبز
اینجا دربارهی واژهی گفتمان و گفتار و اختلاف نظر باقر پرهام و داریوش آشوری مطلبی نوشتم. شاید حالا- نه بر اساس ساختار صرفی- بلکه بر اساس معناهایی که در این مدّت از این واژهها اراده شده بتوان تفاوتهایی بین گفتار و گفتمان پیشنهاد کرد. «گفتار» از آنجا که برای یک نفر هم به کار میرود شرح و بسط یک موضوع نظری تا رسیدن به حدّ تأثیرگذاری اجتماعی است که از یک الگوی کلّی تبعیّت میکند و کانون معنایی واحدی دارد به گونهای که هرگونه تخطّی از آن محوریّت به کنار گذاشتن از آن گفتار منتهی میشود. امّا گفتمان مجموعهای چند کانونه است که یکی بر دیگری تأثیر میگذارد و نوعی پیوند بین آنهاست که نه تحت تاثیر یک محور واحد است و نه دفعی آمرانه وجود دارد بلکه نوعی همگنیست که میتوان به دلیل شباهتهای رفتاری وگفتاری آنرا یک «بازی» نامید. بیرون رفتن از این مجموعه بیش از آنکه به خواست محوریّت یا حواریان محور باشد به صراحت و مرزبندی خود آن باور یا خواست فرد دارای آن عقیده است.
برای مثال مجموعهی فقاهت در شیعه- از دید بسیاری- گفتار است، چون یک روش کمابیش واحدی است که«باید» به نتایج خاصّی منجر شود. حوزویان انتقادات دکتر سروش را دربارهی حوزه و خطّ قرمزهای آن نپذیرفتند ولی ماجرای آقای صانعی نشان داد که هرگونه فتوای متفاوت با آنچه دهها و صدها بار در کتب توضیحالمسائل تکرار شده«بدعت» است و شخص گویندهی آن از دید بسیاری از حوزویان، نه سواد درست و حسابی دارد و نه مجتهد است، چه رسد به مرجع. از همین دست است، گفتار ولایت فقیه(مرگ بر ضدّ ولایت فقیه)، گفتار اسلام از نظر برخی( مبحث ارتداد)، گفتار انقلاب( اتّهام ضدّ انقلاب) و...
امّا دموکراسی یک گفتمان است که بازیگران آن با داشتن وجود متفرّق متعدّد، با تکیه بر وجوه مشترک و در درجهی دوّم قراردادن وجه تفاوت، بازی مردمسالاری را پاس میدارند. جنبش سبز هنوز به آن بلوغ کامل نرسیده است ولی نشانههایی از بدل شدن گفتار انقلاب به گفتمان دموکراسی در آن دیده میشود. گرایشهای گوناگونی که تحت عنوان روشنفکر دینی، سکولار و ... از بیانیّه موسوی دفاع کردند، اگر بتوانند- با حفظ نقاط تفاوت- دور یک میز جمع شوند، میتوانند پایهی یک دموکراسی را در آینده بنا بگذارند. در جنبش سبز، دفع نداریم، «او از ما نیست» نداریم مگر اینکه شخصی خود پشیمان شود و بگوید تا حالا بودم و از حالا به بعد نیستم. هیچ کس حرف اوّل و آخر را نمیزند. هر حرفی از منتقد اصل دیانت تا مدافع نظام و منتقد افراد یا تفسیر از قانون( یعنی کمابیش چهارراهی که کدیور ترسیم کرده است) شنیده میشود. ترسیم این چهارراه، یعنی دستکم سه سلیقهی عمده دارند خلاف مسیر حاکمیّت، دوش به دوش هم پیش میروند.
اینجاست که باید به کسانی که نادانسته یا دانسته در بدل کردن این گفتمان به گفتار تلاش میکنند، هشدار داد، کسانی که تنوّع را به یک دوراهی سیاه و سفید فرومیکاهند و سادهباورانه میخواهند برتری نظری خود را ثابت کنند، اکبر گنجی و نویسندهی این مطلب از این دستهاند. نویسنده تلاش کرده که بگوید سه روشی که همراه با رعایت عقاید دینی هستند، یکی بیشتر نیستند و آن هم استبدادی است؛ در حالیکه فقط یکی از آن سه روش تجربه شده است. یکی دانستن سیّدعلی خامنهای به عنوان نماد تفسیر فعلی از قانون اساسی با مهدی بازرگان به عنوان نماد پیشنویس قانون اساسی هم از آن حرفهایی است که به سختی باور میشود. کدیور از گرایشهایی که واقعاً هست سخن گفته ولی ساسان ستبر از آنچه باید باشد، کدیور گفته که اینها را با احتجاج معتقدان به آنها باید به رفراندوم گذاشت تا مردم انتخاب کنند و منتقد او این تفاوت نظری را از اساس انکار میکند.
گفتمان سبز نیاز به مراقبت و پرورش دارد، اوّلین شرط آن به رسمیّت شناختن طرز فکر مخالف است، بیانیّه دادن با یک نام خاص نه تنها بد نیست بلکه روشنکنندهی طرز فکر و عقیدهی افراد امضاکننده و بسیار مفید است امّا ادامهی راه حتماً باید با همفکری با دیگر گروهها همراه باشد تا ثمر دهد و گرنه اگر هر کدام از گروهها بخواهند به تنهایی جلو بروند، بعید میدانم سودی داشته باشد. مگر نه اینکه همه به درستی برقراری دموکراسی و حقّ شرکت همگان در بازی سیاسی معترفند؟ همکاری احزاب در آیندهی نامعلوم پیشکش، همکاری افکار در حال حاضر که نقد است چرا باید از دست برود؟ اگر چنین نشود باید به میزان صداقت یا شجاعت کسانی که خود را خواهان دموکراسی و آزادیهای سیاسی میخوانند شک کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.