من« روحانیون» را با«علمای اسلامی» یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام ما دستگاهی به نام «روحانیّت» نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در مقابل غیرعالم، نه روحانی در برابر جسمانی. برخی گفتهاند چرا من گاه جدّیترین و عمیقترین دفاع را نسبت به این «جامعه» (یعنی جمع) کردهام و قویترین ایمانها و امیدها را بدان نشان دادهام و گاه شدیدترین حملهها را علیه آنها کردهام و این تضاد، زادهی تضاد؛ چرا؟ این تضاد میان« روحانیون» و «علماء»است که متأسّفانه هر دو تیپ غالباً یک لباس دارند و یک پایگاه ظاهری در جامعهی مذهبی، هرچند نقششان متضاد است. روحانی است که میگویم تنها رابطهشان با مردم « دستی است برای گرفتن و دستی برای بوسیدن»! اینها معمولاً از اسلام( تاریخ، عقاید؛ قرآن، سنّت، تشیّع، فلسفهی اسلام، روح و جهت اصلی رسالت پیامبر، مکتب علی، نهضت حسین، عدل، امامت، انتظار...)هیچ نمیدانند، نقشی دارند درست کپیهی خاخامها، راهبها، کشیشها و موبدان. شاخهای از شجرهی روحانیّت رسمی ِهمهی مذاهب عالم، شجرهای که اسلام قطع کرد ولی طبقهی حاکم و دستگاه به خاطر نیازی که داشت، برای پایگاهی در میان توده، توجیه وضع موجود و تخدیر مردم، یعنی تحریف حقایق مذهب و استخدام آن در خدمت مصالح قدرت، کم کم چنین دستگاه رسمیی را به وجود آورد؛ در تسنّن از همان آغاز، عصر عثمان خشت اوّل(کعب الاحبار) و سپس در خلافت بنیعبّاس، با رسمیّت یافتن چهار مکتب فقهی و طرد اجتهاد و نفی مکتب جعفری و فقهی صادق و در تشیّع پس از صفویّه که وارث نظام سلطنت و خلافت اسلاف بود ولی در لباس مقدّس تشیّع و در نتیجه باید تشیّع از میان مردم برخیزد و در مسجدشاه همسایهی عالیقاپو شود و چنین نقشی را «عالم» نمیکرد. روحانی ساختند که همدست و همکار قزلباش بود و نعلینش لنگهی دیگر چکمه و هر دو یک جفت کفش در پای«شاه سلطان سیّدحسین»!
و پیداست که در چنین نظامی که جهل و جور همداستان میشوند«عالم عدالتخواه و امامتشناس»- یعنی عالم شیعه- چگونه کم کم از صحنه کنار میرود و روحانی بر صحنه مسلّط میشود و این است که چهارقرن پس از صفویّه میبینیم. شخصی چون [...] بدون آنکه کسی در تمام این مدّت این مملکت شیعه شنیده باشد که یک خط چیزی نوشته باشد و یا یک کلمه درس داده باشد و جز «توصیه» اثری آفریده باشد، «آیتالله» میشود و بیا و برو و دم و دستگاه و نام و نان... ودر همین حال، کوهی از علم و تحقیق و در کنارش انبوهی از کار، در گوشهی دورافتادهی شوشتر نشسته و نامش را هم کسی نشنیده است! برای روحانی نه تنها علم و تحقیق در اسلام و سیره و زندگی ائمّه فضلی نیست که نقص است، او را «سبک» میکند!
این یادآوری را باز هم کردم تا سؤءتفاهم نشود، زیرا امروز که روشنفکران و حتّی مردم ساده و روشنبین، این دوگانگی را در زیر این لباس و آرایش یگانه احساس کردهاند و به همان اندازه که به ارزش بزرگ عالم شیعی احترام میگذارند و اعتقاد دارند، دست روحانی را خواندهاند و جهل را در لباس علم شناختهاند. روحانی برای دفاع از خودش، در پشت سر«عالم» مخفی میشود و او را که قربانی روحانیّت است، سپر میگیرد تا حقپرستان راستین که در دفاع از اسلام و تشیّع و ضرورتاً دفاع از عالم اسلامشناس و تشیّع فهم، بر این دشمنان اسلام و تشیّع و علم، تیر حملات رسواگر و گلولهی آیات روشنگر بر این نقابداران سیاه نفاق پرتاب میکنند و این بتهای تثلیث را در سرزمین توحید اسلامی، با جمرات سرزمین شعور«رمی» میکنند، دست و دلشان بلرزد که نکند چهرهی پاک عالم خدشه بردارد و وجدان قدسی ایمان جریحهدار شود و این است که اگر سکوت کنیم، به عقد شوم جهل و جور کمک کردهایم و هر روز شاهد زادوولد فرزندان نامشروعشان که تحریف و جمود و جعل ذلّت و تمکین و خواب و تخدیر است خواهیم بود و اگر بتازیم، «حجّت»های راستینی که در آن میان هستند و چه بسیار( و هنگام صلح، در پس جبههشان میافکند وهنگام جنگ، پیشاپیش صفشان میآورند)، صدمه زدهایم.
(علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۲۰، صص ۲۱-۱۱۹)
پ.ن: کلمات نقطهچین داخل قّلاب ظاهراً در چاپ دوران جدید حذف شدهاند ولی چه خوب که اینگونه شده است تا به راحتی بتوان صفاتی را که شریعتی برمیشمرد بر هر مصداقی که آن را میپذیرد تطبیق کرد. در دورانی که سخنان روحانیّت و روشنفکری ِبدیل آن روزبهروز رنگ سیاسیکاری و کهنه را به نام جدید جازدن میگیرد، حرفهای شریعتی همچنان تازه و نو به نظر میرسد، گویی برای امروز ما بیان شده است.
ایماهای مرتبط:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.