چند روز پیش بازدیدکنندهای با نام «فرید» به ایمایان آمد و گفت که گفتگویی با مهدی جامی داشته که خیلی نتایج امیدوارکنندهای در پی نداشته است و میخواهد با من به دلیل داشتن مبانی مشترک فکری بیشتر وارد گفتگو شود. در پاسخ گفتم که در تبادل نظرهای اینچنینی، نفس همسخنی دستاورد بزرگی است و نباید به دنبال نتایجی مانند اقناع سریع مخاطب بود. نشانی خواست، من هم نامهای نوشتم و اعلام آمادگی کردم ولی خبری نشد. چند نامهی دو طرف به هم را در سیبستان لابد دیدهاید، نمیدانم چرا بحثها این روزها به سرعت سیاسی میشود، در حالیکه آغاز نامهنویسی پیرامون نظرات هاشمی رفسنجانی دربارهی فقه بود، ناگهان سر از انتخابات و ولایت مطلقه و جنگ جمل درآورد! البتّه پاسخ جامی به دوّمین نامهی سیّد در این امر بیتأثیر نبود. اگر خود فرید (یا سیّدمجتبی به روایت جامی) با من وارد گفتگو میشد طبعاً مفصّلتر به موضوع میپرداختم ولی حالا بحث دربارهی فقه و رفسنجانی را باز میگذارم تا اگر دوست طلبهی ما خواست به آن بپردازیم پس فقط به بخش سیاسی آن- که میشود سه نامهی پایانی با محوریّت نامهی آخر که سخنان خود را در آن خلاصه کرده- نگاهی میافکنم. جامی بیشتر نظر خود را در رویارویی با او توضیح داده است ولی من میکوشم به روش همیشگی خود یعنی نگاه به مفروضات بحث طرف مقابل، عیارسنجی آنان با معیارهای مشترک و چگونگی استدلال با آن مفروضات بپردازم. ابتدا سخن یا مضمون سخنی از او را میآورم سپس نظر خودم را:
۱- «رفتار سیاسی ائمه(ع) معیار اصلی شناسایی حلال و حرام افعال سیاسی همهی ماست.»
درست این است:« رفتار سیاسی ائمّه معیار اصلی شناسایی حرام و حلال افعال سیاسی معتقدان به آنهاست» شاید این یادآوری، ریزبینی زائدی به شمار آید ولی اگر باور کنیم که بسیاری الآن در ایران یا اهل سنّت هستند یا اعتقادی به امامان شیعه ندارند، کمی از این عمومیّت در حکمدادن کوتاه بیاییم. من البتّه به درسآموزی از حیات امامان اعتقاد دارم و به سخنانی مانند «آن اعمال متعلّق به هزاروچهارصد سال پیش بود» انتقاد دارم. آن اعمال، تشخیص صحیح امامانی معصوم در ظرف زمان مختلف با امروز بود، با شناخت ثابت و متغیّر و به دست آوردن قانون یا فرمول عملی آنان و گذاشتن متغیّر زمان حاضر، میتوان از آن اعمال برای امروز بهره برد. این نکته را هم در پایان میگویم که ایشان میگوید ائمّه ولی فقط به یکی دو مورد از زندگی سیاسی امام علی اشاره میکند ولی تفسیر گفتار و کردار این بزرگان جز با بررسی کامل سیصدسال ابتدای تاریخ اسلام به دست نمیآید.
۲- «امیرالمومنین پس از تصدی حکومت در مقابله با پیمان شکنانی که امنیت جامعه را تهدید میکردند با خشونت رفتار کردند.»
خشونت مجاز از ابزار مشروع هر حکومتی برای ادامهی بقا و ثبات است، پلیس و نیروهای نظامی هر کشور برای دفع متجاوزان یا اخلالگران به خشونت متوسّل میشوند. ظاهراً هدف از طرح این بند، مقایسه با وضعیّت کنونیست. در جواب باید گفت که خوارج دو گونه برخورد با امام علی داشتند، یکی برخورد فکری و نظری تا حدّ تکفیر و ناسزاگویی در مسجد و در حضور امام و دوّم سلاح برداشتن. در مورد اوّل ایشان گفت که شما آزادید و سهم شما از بیتالمال هم محفوظ است تا زمانی که شمشیر برنداشتهاید. زمانی هم که به جنگ آمدند ایشان مجبور به دفاع شد، ابتدا آنان را نصیحت کرد که قسمت بزرگی از آنان از صفوف جنگ خارج شدند و سپس با باقیماندگان جنگید. سیره و روش حاکمان ایران آیا با منش و روش علی میخواند؟ اینکه کدام طرف بر حقّند را کنار میگذاریم، الآن کسی میتواند از رهبر انتقاد کند؟ آیا روزنامهای را به دلیل چاپ نامهی سرگشاده و مؤدبانهی مرحوم یدالله سحابی به رهبر نبستند؟ آیا کمترین انتقاد به ایشان جزایش زندان نیست؟ اگر خشونت در برخورد با منتقد نظری تبعیّت از سیرهی علی است که آنرا به ما نشان دهید؛ اگر نیست، خروج از عدالت و رفتار علوی است و برای ولی فقیه خودخوانده مشروعیّتی باقی نمیماند.
۳- «خشونت در برابر اکثریت و ریزش پایگاه اجتماعی دلیل عدم حقانیت فعل حاکم اسلامی نیست»
در عجبم از اینکه دوست طلبهی ما بیشتر بودن سپاه مخالفان علی را به معنای اکثریّت مخالفان علی گرفته است! امام علی خلیفهی مناطق بسیار گستردهای از شرق ایران تا قسمتهای وسیعی از آفریقا بود، سپاهیان مخالف که نمایندگان تمام مناطق سرزمینهای اسلامی نبودند تا ثابت شود اکثریّت مردم آن زمان با علی مخالف بودند. بیشتر بودن یکی از دو طرف در میدان جنگ چیزیست و بیشتر بودن پایگاه اجتماعی یکی از دو طرف چیز دیگر. در مورد روایات تاریخی هم باید با احتیاط برخورد کرد، ایشان با قطعیّت از بیشتر بودن سپاه جمل و صفیّن نوشتهاند ولی روایات تاریخی سپاه جمل را از سه هزار نفر تا سی هزار نفر میگوید که سیهزار آن خیلی موثّق نیست و سپاه امام را از شانزده هزار نفر تا بیست هزار نفر. صفّین هم جنگ معاویه با علی بود که حاکم یکی از استانهای زمان عثمان بود که حاضر نشد به فرمان علی گردن نهد و ابداً سپاهیان او نمایندهی اکثریّت مسلمانان نبودند.(برای دیدن روایات تاریخی از آمار سپاهیان امام در جنگهای سه گانه به اینجا و و منابعی که معرّفی کرده است، مراجعه کنید)
تمام اینها به کنار، مقایسهی محاربان و باغیان زمان امام معصوم با معترضان به انتخابات در ایران بسیار نابجاست. در ایران تا کنون هم سران سبز با خود رهبر کاری ندارند و در پی اجرای صحیح قانون اساسی و روشنشدن حقایق هستند ولی پاسخ آنان سرکوب، برخورد فیزیکی، زندان و تهمت بوده است.
۴- «طلحه و زبیر در پی خونخواهی عثمان بودند ولی امام در پاسخ آنان فقط جنگید»
آنان ابتدا لشکر راه انداختند و بصره را تصرّف کردند و آدم کشتند نه اینکه اوّل خونخواهی کنند و پس از ناامیدی دست به سلاح ببرند. امام بارها برای آنان پیک فرستاد ولی آنان به پیکها جواب رد دادند و آخرین نفر آنان را که برای داور قرار دادن قرآن رفته بود کشتند و طلحه به امام علی که خود برای گفتگو رفته بود، چنین جواب داد که ما از تو دو امر را میخواهیم، یکی اینکه قاتلان عثمان را به ما بدهی و دوّم اینکه کنار بروی تا شورای مسلمین خلیفه را انتخاب کند و اگر هر دو را نخواهی ما شمشیر میکشیم! میبینید که مسأله به آن سادگی که سیّد میگوید نیست. امام علی بعدها گفت که طلحه برای این به خونخواهی عثمان برخاست که خون عثمان را از خودش نخواهند چون خود او یکی ازمتّهمان قتل عثمان بود( نهجالبلاغه، خ ۱۷۴). برای مطالعهی بیشتر رجوع به کتب تاریخی الزامی است ولی برای آگاهی اجمالی میتوان به اینجا و اینجا مراجعه کرد.
۵- «اگر شما مرجعیت مطلق رفتار معصومین را در تمامی عرصهها اعم از عبادی و سیاسی بپذیرید به این سادگی نمیتوانید درباره عدالت و فاسق بودن رهبر ایران حکم کنید»
من بر عکس سیّد طلبه معتقدم که به سادگی میتوان:
الف. امام علی اعمالش طابق النعل بالنعل با شریعت موافق بود ولی گاهی هم به مصلحت عمل میکرد. مطلحت ایشان تنها شامل برخی امور عبادی یا اجتماعی میشد ولی «عدالت» را هیچوقت زیر پا نمیگذاشت، به بیان دیگر برای ادامهی حکومت و بالانگرفتن نارضایتی مبارزه با نماز تراویح را خیلی لازم نمیدانست ولی ظلم را هرگز نمیپذیرفت و حتّی به قیمت از دست دادن حکومت راضی به زیر پا گذاشتن عدالت نبود.( برای مطالعهی بیشتر حتماً به اینجا مراجعه کنید)
ب. آقای خامنهای بارها و بارها شاهد عدم احقاق حق مظلومان و اولیای دم بود و سکوت کرد، از مواردی که بالا گفتم بگیرید( حبس و زندانی کردن مخالفان نظری خلاف سیرهی امام علی) تا پیگیری نکردن جریان قتل زهرا کاظمی و از آن واضحتر قتلهای زنجیرهای که به شهادت بسیاری به فتوادهندگان خاصّی از نزدیکان ایشان میرسید ولی ایشان با گفتن اینکه« نمیخواهم پای روحانیّت به موضوع باز شود» جلو آنرا گرفت. حتّی اگر این نقل قول را نپذیریم ولی واضح است که خون آن مقتولان به علاوهی سیّداحمد خمینی که به تصریح نیازی خطاب به سیّدحسن خمینی به قتل رسید، عملاً پایمال شد و کسانی که متّهم به صدور فرمان قتل یا مباشرت در انجام آن بودند، بدون پیگیری ماندند که سهل است، به مقام و منصب رسیدند و یا در کمال آسودگی روزگار گذراندند.
ج. نتیجهگیری از بند الف و ب بسیار آسان است.
۶-« نظر امام خمینی چیز دیگری بود. نامه ایشان به آقای خامنهای گویای ابعاد این ولایت مطلقه است و هیچ ربطی هم به استبداد ندارد. ایشان ولایت فقیه را مافوق تمامی احکام اولیه اسلام میدانستند»
نقد نظر آیتالله خمینی باشد برای بعد (زمانی که به داوری دربارهی نوشتههای جوادی آملی و حائری یزدی بنشینم) ولی امام خمینی که جزو معصومین نیست؛ هست؟ پس به صرف امام خمینی بودن قول ایشان حجّت نیست. ایشان یکی از فقیهان دوران غیبت هستند که نظرات شاذّی در مورد ولایت فقیه به نسبت دیگران دارند.
از سوی دیگر یک حقیقت محض مانند پیامبر بودن محمّد بن عبدالله (ص) در هنگام نوشتن پیمان با مشرکین مکّه به دلیل اعتراض آنان از پیماننامه حذف شد، اگر ولایت مطلقه را وحی منزل هم بدانیم، در قانون اساسی فعلی و در اصل ۱۱۰ قید خورده و مقیّد شده است. یک کلمهی «مطلقه» نمیتواند باعث شود که این اصل- بلکه تمام اصول قانون اساسی- را تزیینی بدانیم. یک طرف پیمان مردم هستند که هیچیک این برداشت را از قانون اساسی ندارند که ولی فقیه به اتّکای همین یک کلمه میتواند هر کار خواست بکند تا ولایت مطلقه متفاوت با استبداد باشد. لااقل عدالت که میتواند این اطلاق عجیب و غریب را قید بزند.
۷-« در اصطلاح فقهی این معنا در برابر ولایت مقیّده مطرح میشود. برخی ولایت فقیه را تنها در امور خاصی که از آن به حسبه تعبیر میشود معتبر میدانند.»
ایشان ولایت مطلقه را در برابر مقیّده دانستهاند...الخ. تفاوت ولایت فقیه آیتالله خمینی با دیگر فقها مثل آیتالله خویی از زمین تا آسمان است، ولایت فقیهی که جز بر صغار و مجانین نیست کجا و ولایتی که جزو اصول دین شمرده میشود و شامل تمام مکلّفان بالغ و عاقل حتّی آنان که به این نظریّه باور ندارند یا مقلّد حاکم وقت نیستند یا دیگر مسلمانان غیر شیعه میشود کجا؟ بیست سال است که به آقای خامنهای «ولیّ امر مسلمین جهان» گفته میشود و ایشان سکوت کرده است. ایشان چه ولایتی بر مردم مصر و مراکش و اندونزی دارد؟ طبق کدام برداشت فقهی؟ خلط بین ولایت تکوینی امامان معصوم و ولایت فقهی امری عادی نیست که با آمدن یک لفظ کوچک«مطلقه» بگوییم در بازنویسی فلان شد و صورت مسأله عوض شد.
۸- «یکی دانستن ولی فقیه با امام معصوم»
تا اینجا بحث بر سر قانون و حکم فقهی بود ولی تشخیص مصداق و موضوع به عهدهی مکلّف است هم صلاحیّت کسی که به ولایت فقیه میرسد( الف) و هم احکام و اعمال ولی فقیه(ب).
تا اینجا بحث بر سر قانون و حکم فقهی بود ولی تشخیص مصداق و موضوع به عهدهی مکلّف است هم صلاحیّت کسی که به ولایت فقیه میرسد( الف) و هم احکام و اعمال ولی فقیه(ب).
الف. (صلاحیّت ولی فقیه) چنین کسی باید واجد شایستگیهای علمی و رفتاری باشد و طبق قانون اساسی مجلس خبرگان منتخب مردم بر کار وی نظارت کنند تا مبادا این شایستگی را از دست بدهد، دربارهی شایستگی علمی ایشان به این مقاله از محسن کدیور مراجعه کنید و دربارهی نظارت مجلس خبرگان هم دو نکته شایان گفتن است:
اوّل: به سخنان اخیر نمایندگان ایشان که عزل وی را ناممکن دانستهاند و با سکوت ایشان مواجه شدهاند، مراجعه کنید. این یعنی ایشان به نقض قانون اساسی (اصول مربوط به عزل ولی فقیه) راضی هستند و همین یکی از دلایل خروج از عدالت ایشان به دلیل پیمانشکنی است مگر اینکه بگوییم همان یک لفظ «مطلقه» که یک گوشهی قانون اساسی آمده میتواند تمام اصلهای دیگر را بلااثر کند!
دوّم: نظارت استصوابی ایشان دامن خبرگان را هم گرفته است. اینان نمایندگان اصلی مردم نیستند و در حقیقیت رهبر با دو واسطه دوام خودش را ابدی کرده است. حکم ولی فقیهی طبق قانون اساسی نافذ است که برگزیده و مؤیّد از سوی نمایندگان ملّت باشد نه نمایندگان دستچینشده به وسیلهی منتخبان خود در شوران نگهبان. چه کسی میگوید اگر روحانیان آزادانه در مجلس خبرگان انتخاب شوند، او باز رهبر خواهد بود؟
ب.(اعمال ولی فقیه) من پیشتر یکی نبودن امام و فقیه را در ایمای « تشیّع بنیاسرائیلی» باز کردهام. هر شیعهای«موظّف» است به محض دیدن امری که خلاف دستور خدا و رسولش باشد با فقیه مرجع خود مخالفت کند و تشخیص این امر با خود مکلّف است و تقلیدبردار نیست. در دوران ما مغالطههای زیادی صورت گرفته که یکی از آن همین یکی دانستن غیرمعصوم با معصوم است. اگر شیعهای و یقین به عصمت و امامت کسی آوردی باید در برابر او خاضع باشی ولی غیرمعصوم هر آن، در معرض نقد و سنجش و داوری شیعیان است و این تصریح امام عسکری است نه گفتهی من.
سالها پیش از آیتالله سیستانی استفتایی دربارهی تبعیّت از ولی فقیه شد که ایشان گفت که چنین کسی واجب الاتّباع است مگر آنکه حکمی خلاف دستورات خدا و رسولش بدهد. ابتدای این فتوا اشاره به اوایل سخنان امام عسکری داشت و انتهایش به پایان حدیث آنجا که به تفاوت شیعیان و قوم یهود اشاره میکرد؛ کیهان این فتوا را با حذف بخش پایانی آن چاپ و منتشر کرد غافل از اینکه حسین شریعتمداری فتوای سیستانی را دوپاره نکرد بلکه سخنان امام معصوم را دوپاره کرد. چنین کاری که عملاً توسّط تمام جانفدایان رهبر در دو دههی اخیر به عنوان یک پروژه دنبال شده است (یعنی برداشتن فرق بین معصوم و غیرمعصوم) حتماً نتایج تکوینی در پی خواهد داشت که این چند ماه اخیر- از دید من- طلیعهی چنین نتایجی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.