نكات سبز -16


                    
ن۱- بیست و دو بهمن
الف. سبزهای معترض یک‌بار بیست و پنج خرداد خیابانها را از آن خود کردند، چند ماه رسانه‌های حکومتی وانمود کردند که آنان کم شده‌اند ولی در تشییع جنازه‌ی آقای منتظری باز نشان دادند که هستند و طرفداران حاکم آن روز را دوشنبه‌ی سیاه نامیدند. اگر این تشییع در تهران بود، بیشتر خودنمایی می‌کردند. برای رسم یک خط دو نقطه کافیست. خط سبز هست و جهتش رو به جلوست.


ب. رخداد ۲۵ خرداد در شرایط فعلی تکرارپذیر نبود، همینقدر که می‌شد ادّعای تداوم اعتراض کرد، به خودی خود کافی بود که شد. چند شهر بزرگ به جز تهران هم طیق شواهد ناآرامی داشتند. دستگیریها از امری عجیب به عادی بدل شده است و خیابانهای پر از نیروهای نظامی و انتظامی، ابداً نشانه‌ی عادی بودن اوضاع نیست و قطعاً خود می‌دانند که در صورت دادن مجوّز برای یک راهپیمایی مانند اعتراض به رخدادهای عاشورا یا آتش‌زدن تصویر بنیانگذار انقلاب چه می‌دیدند؛ همین بس است.


ج. کم‌آوردن یک جناح در استدلال، کوتاه‌کردن پای مخالفان از مناظره‌های پاستوریزه، روی‌آوردن به اعترافگیری تلویزیونی، به جای منطق خیابانها را نشانه‌ی برد و باخت دانستن، ندادن مجوّز به خبرنگاران خارجی برای پوشش خبری به جز میدان آزادی و انتقال آنها با اتوبوس به آنجا، سانسور همه‌جانبه‌ی خبری، مبارزه با رسانه‌های آزاد خارج و تحدید رسانه‌های ناهمسوی داخل و ندادن مجوّز برای تجمّع منتقدان و بدل کردن خیابانها به پادگان برای بازنده بودن حاکمیّت کفایت می‌کند.


ن۲- درسهایی که سبزها از این روز گرفتند.


یک. به نظر من اینکه همه‌ی مردم یکی هستیم و اینگونه حرفها تعارف است، گروهی هستند که به برداشت حاکمان از قانون اساسی و منش و روش آنان معترضند، اینها بهتر است- بدون نفی دیگران- حساب خود را جدا کنند، گوشه‌ای بایستند و بگویند ما این مقداریم و حرفمان هم این است، در آینده روزهایی خاص مانند عصر چهارشنبه سوری یا تجمّع درمکانی خاص مانند یک زندان یا بازداشتگاه می‌تواند امتحان شود یا اگر قرار به حضور در روزهای مشترک بود، میدان یا خیابانی به جز مناطقی که از سوی حکومت تعیین شده، باید مدّ نظر قرار گیرد.


دو. رهبرنداشتن جنبش سبز پیش‌کش، سرآمدان سبز کی قرار است یکی شوند؟ تا کی قرار است، در یک راهپیمایی ساده، خاتمی یک‌جا برود، کروبی یک‌جا و موسوی یک‌جا؟ چرا اینها با هم جایی نمی‌روند؟ چرا نامشان پای بیانیّه‌های مشترک نمی‌آید؟


سه. بیانیّه‌ها و مطالبات سران سبز برای همه روشن است، انتخابات، مطبوعات و تجمّعات آزاد و آزادی زندانیان و تمام خواسته‌هایی که کلمه‌ی آزادی به نحوی در آن لحاظ شده است، حاکمیّت هم نه یک بار صد بار به هزار زبان گفته که نع! همین است که هست. اگر قبلاً یواشکی و گاه با شرمندگی استصواب می‌نمودیم، حالا می‌دانیم که شما فریب‌خورده و معاند هستید و شما را حذف می‌کنیم. خوب حالا چه؟ بیانیّه‌ها و مصاحبه‌های آتی آنها نشان خواهد داد که تا چه حد دارای روشن‌بینی نظری هستند و می‌توانند آنرا به مرحله‌ی عمل بیاورند.


ن۳- اطلاع‌رسانی


آنچه بالا نوشتم درباره‌ی سبزها بود ولی دیگران( ناسبزها) چطور؟ راههای اطلاع‌رسانی روز به روز دشوارتر می‌شود؛ شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی با پارازیت مختل شده‌اند و اینترنت هم با انواع فیلترها روبه روست، هر کس در هرجا هست باید بتواند امکان برداشتن مزاحمتها را فراهم کند. رادیوها زمانی آسانترین راه دریافت اطلاعات بود ولی الآن شنیدن آنها تقریباً ناممکن شده است، تمام شبکه‌های ایران از ماهواره‌های دیگران پخش می‌شود؛ ایران نمی‌تواند شبکه‌های دیگر کشورها را از کار بیندازد و در حالیکه خود محتاج ماهواره‌های آنهاست، عاقبت کار خود را نبیند. برداشتن موانع خبرگیری ایرانیان داخل کشور باید یکی از اهداف دیگر ایرانیان باشد.


ن۴- چریکهای دانا


دیگر گروههای سیاسی کجا هستند؟ زنده‌یاد احمد بورقانی به هنگام ترک منصب خود در مجلس تودیع گفت که چنین مسؤولیّتهایی در حکم کار چریکیست که دائمی نیست و باید روزی واگذار شود. مهاجرانی در مخالفت با او سخن گفت و البتّه بعدها عاقبت آن مخالفت را خودش دید. دراین چند روزه دیدیم که نوشتند تاجیک چریک نیست و استاد دانشگاه است و غیره؛ به گمانم از امروز به بعد کسانی که ترجیح می‌دهند استاد یا هر عنوان دیگری داشته باشند، بهتر است بروند به استادی خود بپردازند چون با نمونه‌هایی مانند نبوی و میردامادی و تاج‌زاده، عذری برای کسی باقی نیست که سخن از ناگزیری بر زبان براند، یا زنگی زنگ یا رومی روم. احزاب کارگزاران، مجمع روحانیون، جبهه مشارکت و دیگران از این پس سهمی در ساختار سیاسی ایران نخواهند داشت، این آقایان یا باید بتوانند شاهد به تاراج رفتن و ملک شخصی شدن انقلاب باشند، یا اینکه از خود حرکتی نشان دهند. زندان و تهدید و ارعاب برای همه هست، نمی‌شود که جوانان را در خیابانها به مسلخ فرستاد و خود عافیت‌طلبانه سکوت کرد. این روزها یک وبلاگ‌نویس ساده هم از عاقبت نوشتن خود در امان نیست.امثال نوری‌زاد مگر نمی‌دانستند که با ادامه‌ی نقد و نصیحت، چه به روزشان می‌آید؟ در ایران فردا درباره‌ی «خواصّ»ی که سکوت کرده‌اند همان گفته خواهد شد که امروز درباره‌ی مصباح‌ها و لاریجانیها و دیگران می‌گویند.


از لحاظ نظری جنبش سبز حرف جدیدی برای گفتن ندارد مگر اینکه به سراغ نقد صریح رهبر برود و جایگزینش را برای افکار عمومی آماده کند، شعارنویسیها آغاز و عکسها پخش شود. من پیشتر گفته‌ام که این تنها راه عقلانی است و یک‌بار هم درباره رهبر اوّل جمهوری اسلامی امتحان شده است. اتّحاد و تمرکز رهبری، هم‌فکری در نظر و وحدت در عمل، راه رسیدن به ایرانی آزاد و آباد را کوتاهتر و آسانتر می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.