پس از شنیدن خبر خروجممنوع شدن سیّدمحمّد خاتمی، نوشتهای را که پیشتر میخواستم با تفصیل بیشتر بنویسم، فعلاً اشارهوار میآورم:
۱- سخنان زیباکلام همین اواخر دربارهی رضاشاه خبرساز شده بود. حرفهایی که البتّه بسیاری میگفتند ولی به این صراحت از یک برنامه از رمازا («رسانهی ملّی ارشاد زورکی ایرانیان» به پیشنهاد ایشان) پخش نشده بود. خلاصه بگویم تا بعد اگر مجالی شد آنرا بسط بدهم که گذشته از امیدواری و خوشبینی ذاتی من، کلّاً روند صد سال گذشتهی ایران خیلی هم بد نبوده است. گذشته از اشتباهات کوچک و بزرگ اگر کلّی به قضیّه نگاه کنیم حق با زیباکلام است که اگر ایرانی یکپارچه داریم مدیون رضاشاه هستیم. کار کمی نیست قلع و قمع تمام مدّعیان جداییخواهی به علاوهی تأسیس نهادهایی مانند دانشگاه (گیرم با پیگیری دیگران، امثال حسابی) و بسیاری از اقدامات عمرانی که امروز هم عجیب به نظر میرسد چه رسد به آن زمان. دورهی محمّدرضا پهلوی را دورهی مدرنیزاسیون و اصلاحات از بالا نامیدهاند. این دوره گذشته از اینکه مانع فروافتادن ایران در اردوگاه کمونیسم بود که اگر چنین میشد پس از انقلاب فرضی، ایرانی توسعهنیافته با اقتصادی عقبمانده به جای میماند، بسیاری از اقدامات عمرانی و اقتصادی این دوره بعدها در دورهی جمهوری اسلامی نیز با نام یا عنوان دیگر ادامه یافت. آنچه انتقاد مهم به ایران این دوره است، عدم استقلال سیاسی و حضور مستشاران فراوان خارجی بود که البتّه الآن نیز، هم اثرپذیری خارجی وجود دارد و هم مستشاران هستند ولی پوشیدهتر و همان کارها را میکنند امّا منتشر نمیشود. دینستیزی پهلوی اوّل و بیاعتنایی به دین پهلوی دوّم، دو عاملی بودند که به سقوط آن دو کمک کردند و این را منتقدان امروز نیز نباید از نظر دور بدارند.
۲- دورهی اخیر دورهای تلخ همراه با جنگ و تحریم و سختی بود امّا آن چنان که پیشتر هم گفتم یکبار برای همیشه باید این که جایی مثلاً درون حوزهی سنّتی نسخهای هست که هم دین و هم دنیا را به ما میدهد آزمایش و ناکارآمدی آن معلوم میشد. شعارهای سالهای اوّل انقلاب را در صداوسیما ببینید و با الآن مقایسه کنید. روحانیان به عنوان قدرتی که همیشه پنداشته میشد با ورود آنها به عرصهی قدرت اوضاع تغییری اساسی میکند این مجال را مییافتند تا نشان دهند که بشر بشر است و تجربهی قرون وسطی در ایران نیز پیاده میشود. این انقلاب آمد تا ثابت کند آموزهی اینکه «قدرت ذاتاً شرّ است» و «نباید قدرت با نهاد تدیّن درآمیخته شود» اشتباه است و به صاحب تقوا و دیانت با خیال راحت میتوان قدرت فراوان بیپاسخگویی سپرد و دیدیم چه شد. گرچه برای بسیاری که کودکی و نوجوانی و عمر خود را در این سه دهه باختند، شنیدنش سخت است امّا این آزمون یکبار باید برگزار میشد تا بغض نهانماندهی شیعی از غصب قدرت در صدر اسلام میترکید و کار بر روال میافتاد.
امروز بهترین کار همانیست که آیتالله خمینی در پاریس گفت یعنی کنارهگیری از قدرت و نقش ناظر و مشاور را بازی کردن و این چیزی بود که هم منتظری عملاً هم پس از واگذاری امامت جمعه تهران به سیّدعلی خامنهای انجام داد و هم پس از کنارهگیری از قائممقامی رهبری؛ نظیر آنرا در عراق و رویّهی آیتالله سیستانی نیز میبینیم. برای همین است که کنارهگیری نهاد تدیّن از مناصب دائمی و مادامالعمری باید با حدّاکثر مسالمت باشد تا کنارهگرفتگان، نطفهی انقلاب دینی دیگری در آینده نشوند. به عبارت دیگر، وسیله در اعتراض سبز مردم ایران، همان هدف است.
۳- به ظهور احمدینژاد انتقاد زیادی میشود ولی سؤال مهمّی که میتوان پرسید این است که بدون او آیا نظام ولایی تا این حد ضعیف میشد؟ قالیباف یا رضایی یا لاریجانی در دو دورهی گذشته با اعتدال نسبی و کارآمدی بخشی از نیروهای تخصّصی کشور، مملکت را اداره میکردند و بسیاری از کاستیهای فرهنگی، قضایی و ساختار سترون سیاسی مانند گذشته ادامه مییافت ولی به حدّی چنین تنشزا نمیرسید. گفتن «با آمدن خاتمی عمر جمهوری اسلامی بیشتر شد» حقیقتی است که مخالفان نظام میگفتند و برای همین از دورهی او متنفّر بودند ولی دلسوزان و مصلحان خیر؛ پس نباید به امید آمدن فردی بیقابلیّت برای زمین خوردن این نظام بود ولی اگر واقعاً چنین شد، چرا آن را به فال نیک نگرفت؟ احمدینژاد مانند پسربچّهای که با میراث گذشتگان خود (نفت و مشروعیّت باقیمانده از دوران بنیادگذار انقلاب) آن قدر ولخرجی میکند تا ورشکسته میشود، همان موریانهایست که موسوی میگفت به پایههای مشروعیّت نظام افتاده است.
آنقدر که حملهی احمدینژاد به هاشمی، ناطق، افراد معتدل اصلاحطلب و این اواخر علی لاریجانی و هرکس که روبهرویش بایستد، به نظام ولایت لطمه زده است، جنبش سبز نزده است. خاتمی که به گفتهی خود با منش همیشگی خود در پی آرام کردن موسوی بود، خروجممنوع میشود تا در فضایی بزرگتر از اوین زندانی شود. چنین کارهایی فضای راکد سیاسی- اجتماعی را دوباره ملتهب خواهد کرد. به تعبیر دیگر احمدینژاد را میتوان ستون پنجم ناخودآگاه نیروهای آزادیخواه در نظام دانست؛ من یکی شک ندارم که اشتباههای او در آینده تا آنجا ادامه مییابد که حذف او هم کمکی به بقای حکومت مطلق نخواهد کرد. مدّتهاست از شنیدن اخبار عجیب بگیروببند، دشنام بازجوها، پروندهسازیها، محدودیّتها، دروغهای رسانهها، فیلترها و توقیفها ناراحت نمیشوم. ما در پی غرس کردن بودیم و هستیم امّا عدّهای دارند تیشه به ریشهی خود میزنند، خُب بزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.