از میان کسانی که نامشان را در این ایما آوردم، اکنون سه نفر گرفتارند که از قضا مهمترین اتّهامشان جرأت یافتن برای نامهنگاری به رهبر است. رهبر از دید نظام حاکم، فقط متکلّم وحده است، میگوید ولی نمیشنود. مصباح یزدی نفس نامه نوشتن هاشمی به رهبر را (که بعداً راجع به آن مینویسم) خطا برشمرده بود. رهبر میگوید و دیگران باید بشنوند، در هیچ جلسهی مصاحبهی مطبوعاتی حضور پیدا نمیکند و حتّی مجریان متملّق صداوسیمای ولایی هم اجازه ندارند، آن چنان که مثلاً با محمّد یزدی یا مهدوی کنی وارد گفتگویی محتاطانه و غیر زنده میشوند، با او گفتگو کنند. یک سؤال در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان (محمود وحیدنیا) یا طلّاب (مرتضی جوادی آملی) وی را برمیآشوبد و وادار به ترک مجلس میکند.
احمد قابل مدّتهاست که تبعید و زندان خود را از همان نامهی معروف دارد که سابقهی فکری رهبر را کمی روشن میکند و جالب اینکه یکی از فقرات نامهی او- آنجا که میگوید او و اطرافیانش به کسانی که نام او را بدون لقب بیاورند حسّاسیّت دارند- دربارهی یک نامهنویس دیگر مصداق مییابد که به قول نزدیکان زیدآبادی، بازجویان او را مؤاخذه میکردند که چرا واژهی «معظّم» را برای رهبر نیاورده است!
محمّد نوریزاد به سه سال و نیم زندان و پنجاه ضربه شلّاق محکوم شده است. حکم شلّاق برای اهل قلم از ابداعات جدید قوّهی قضای ایران است که آشکارا قصد تحقیر آنان را دارد. این پنجاه ضربه به خاطر اشارهی نوریزاد به علمالهدی امام جمعهایست که از وقت ظهور خود، گوی سبقت را در چرندگویی از حسنی امام جمعهی ارومیّه ربوده است. مایهی شرمساری اهل مشهد است که کنار بارگاه امام رضا شاهد پرتوپلاگویی کسی باشند که جز موی زنان و آنتن ماهواره فسادی نمیشناسد و حرفی برای گفتن ندارد و حاصل تربیت او هم میشود شازده پسری که پیشتر دربارهاش نوشتم.
این حکم عجیب نه تنها برای نوریزاد که خطّ و نشانی برای دیگر دوستان و همقطاران او هم هست که حقّ تغییر مسیر ندارند واگر در پی تبعیّت از فرمان دین در پی امر به معروف و نهی از منکر یا همان نصیحت ائمّه مسلمین برآیند، چه خواهند دید؛ یا تبعیّت یا سکوت و البتّه سکوت هم در بعضی گفتههای رهبر خیانت شمرده شده است و چه بسا از فردا برای خواص ساکت هم محکومیّت در نظر گرفته شود (اگر خودشان نشد، پسرشان). چه کسی فکر میکرد به اینجا برسیم؟
من البتّه این را ادامهی همان تیشه به ریشه زدن میبینم و همچنان امیدوارم بلکه امیدوارتر میشوم چون چهرهی مخوف قدرت، خود را عریان و بینقاب نشان میدهد و امکان قضاوت صحیح را برای همگان فراهم میکند. کافیست کسی سه نامهی نوریزاد به رهبر را بازبخواند و ببیند که آنچه در حکم قضایی دربارهی او آمده تا چه حد ناعادلانه است. این زمان میگذرد و کسانی که با بیان و بنان خود به تغییر کمک کردند، فرداروز سرفرازتر از هرکس دیگر خواهند بود. این حکم، مایهی مباهات نوریزاد و کارنامهی قبولی او در حیات اجتماعی وی خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.