بعضی از گفتههای رهبر دربارهی ماجرای بحران اتمی درست است و برخی دیگر جای امّا و اگر دارد. سریع میگویم تا به خودمان برسیم. در اینکه در یا زود سلاح اتمی اختراع میشد که شکّی نیست و همینطور در اینکه از آن بدتر تولید شد و بدتر از آنچه هست، تولید خواهد شد. پیشرفت دانشی بشر گنجا یا ظرفی است که هر دو محتوای خوب و بد را در خود میپذیرد و جدال بین ایندو برای همیشه ادامه خواهد داشت. آنچه اجتنابپذیر بود، استفاده از سلاح اتمی بود. امروز آشکار شده که پایان جنگ و پیروزی متّفقین بدون استفاده از سلاح اتمی هم به دست میآمد ولی ماجراجویی جنگسالاران امریکایی باعث ایجاد فاجعهای شد که تا تاریخ هست داغ ننگ آن بر چهرهی آنان خواهد بود. استفاده از یک بمب اتمی کوچک برای نشان دادن قدرت هم کافی بود نه دو تا و آن یکی هم میتوانست در میدان جنگ یا یک منطقهی نامسکونی صرفاً برای نشان دادن قدرت و تهدید به کار رود نه اینکه بر سر شهروندان بیدفاع انداخته شود.
پس از ساختن بمب اتم چارهای جز اینکه دو ابرقدرت نوظهور به وسیلهی این سلاح همدیگر را مهار کنند، نبود. اگر اتّحاد جماهیر شوروی چنین نمیکرد، هیچ تضمینی نبود که آمریکا بار دیگر چنین سلاحی را برای رسیدن به اهداف خود به کار نگیرد. امّا وضع دیگر کشورها از چه قرار است؟ انگلستان، فرانسه برای دفاع از خود در مقابل غول سرخ و چین برای اعلام ابرقدرتی خود به این کاروان پیوستند و هند و پاکستان نیز در پی دعوای بیحاصل خود به این سلاح مسلّح شدند و البتّه اسرائیل که از متزلزل بودن جایگاه خود در منطقه و جهان باخبر بود و میپنداشت که این سلاح میتواند تضمینی برای بقای او باشد. ایران در این میان کجا ایستاده است؟
تمام آنچه نوشتم بر اساس منطق قدرت در قرن بیستم بود، امروز قدرت نظامی دیرزمانیست که جای خود را به قدرت اقتصادی داده است و فردا قویترینها کسانی هستند که شاهراههای اطّلاعاتی و تولید، کشف و اختراع علمی را در دست داشته باشند. از طرفی بسیار قدرتهای دیگر مانند ژاپن و آلمان و برزیل هم بی آنکه نیازی به بمب اتم داشته باشند، به صف کشورهای قدرتمند جهان پیوستهاند. برخی سلاحهای غیراتمی امروز، قدرت ویرانگری بیشتری از سلاحهای اتمی چند دههی پیش دارند.
تمام کشورهای مسّلح اتمی، کمبودی را با این بمب میخواهند پر کنند؛ اسرائیل ناقض تمام معاهدات بینالمللی و کشوری کوچک در بین مسلمانان منطقه است. هند و چین خلأ امنیّتی دارند و فرانسه و انگلستان، شاید اگر نبود مسلّحشدن آنان در دوران جنگ سرد، امروز به طرف این سلاح نمیرفتند.
اگر در ایران تمایلی برای داشتن سلاح اتمی در کار باشد، این تمایل معلول سه امر است یکی تئوری صدور انقلاب در زمان رهبر اوّل، دوّم تئوری ابرقدرتی و سوّم دشمنهراسی در زمان رهبر دوّم. واژهی دشمن از زبان سیّدعلی خامنهای نمیافتد و طبیعیست که این دشمن هراسی بیمرز، به طرف پیشگیری از این تهدید به هر قیمت متوسّل شود.
بدون این تقابل خودخواسته حتّی با اسرائیل جنگی در کار نیست و نبود تا به خاطر آن نیاز به سلاح باشد. حمایت ایران از حزبالله و حماس نیازی به حملهی اتمی و غیر اتمی ندارد. افغانستان و عراق اشغال شدند زیرا اوّلی جایگاه طرّاحان اصلی حملهی یازده سپتامبر بود و دوّمی- از دید من- اشتباه محاسباتی بوش بود که صدّامی را که میتوانست با ایران موازنهی قوا داشته باشد و حماقتهایش کشورهای منطقه را به مشتریان دائمی سلاحهای آن کشور بدل کنند، به حکومتی بدل کرد که شیعیان در آن قدرت اصلی را دارند و زمینهی نفوذ ایران را در آن فراهم کرد. ضمناً آمریکا به دلیل ماجراجوییهای اخیرش توان درگیری جنگی زمینی در کشوری به بزرگی ایران را ندارد و تازه برای چه؟ طالبان و صدّام شیوههایی برای ادارهی این کشورها ارائه میکردند که از زمانهی ما بسیار عقبتر بود و همین توجیهگر امکان حمله به آن کشورها بود. نارضایتی شدید اجتماعی چندسال اخیر، به ویژه پس از انتخابات، این احساس را در حاکمان ایران به وجود آورده که- صرف نظر از آنچه من «ادبیات تلقینی» نامیدم و در ظاهر از بیعت دهها میلیونی مردم با خود میگویند- پایگاه اجتماعی رو به زوالی دارند و ضامن تبدیل نشدن ایران به افغانستان یا عراق هم آن هم چیزیست که دیگران را از حمله به ما بازدارد. در حقیقت تلاش فرضی ایران برای دستیابی به بمب اتمی، خود مهمترین دلیل برای برافروختن آتش جنگ است. بنابراین، پس از ایجاد این تهدید خودخواسته، نمیتوان از استدلال سلاح اتمی برای امنیّتبخشی خود استفاده کرد، چون ما خود این تهدید را به وجود آوردیم.
وضع کنونی ایران یکی از سه حالت زیر است:
الف. ایران تلاشی در راه رسیدن به سلاح اتمی نکرده و این تبلیغات سراسر نادرست باشد( مانند عراق در آخرین روزها صدّام که سلاح کشتار جمعی نداشت).
ب. ایران بمب اتمی داشته باشد(مانند کره شمالی یا پاکستان).
ج.ایران در راه رسیدن به بمب اتمی باشد(مانند عراق چند دهه قبل و پیش از حملهی اسرائیل یا لیبی).
مورد الف با اعتراف عبدالقادرخان پیرامون تلاش ایران به خرید بمب از پاکستان، پنهانکاری درباره برنامه اتمی، حرفهای ضدّ و نقیض ایرانیان مانند فتوای بودار رهبر و برخی سخنان حواریان وی کمابیش ضعیف به نظر میرسد. شکست امریکا در تبلیغات دروغین پیرامون سلاحهای کشتار جمعی در عراق، امکان این را که این سناریو دربارهی ایران نیز تکرار شود، به کمترین حدّ ممکن میرساند.
مورد ب نیازی به مثالآوری ندارد. آیندهی ایران امروز کره شمالی خواهد بود. از آنجا که ایران هیچ گونه سیاستی در بازی با کارتهای خود در سیاست جهانی از خود نشان نداده است، به خاطر چند شعار که استفادهی داخلی دارد، نمیتواند منتظر باشد که مدارایی که با پاکستان شد با ایران نیز بشود. توجّه کنید که مدارس علمیّه پاکستان مهمترین پرورشگاه پیروان القاعده بودند و هستند. آنان در حملات یازده سپتامبر حضور داشتند و هنوز نیز از بن لادن حمایت میکنند، امّا سیاست دولتمردان پاکستان در استفاده از فضای پس از یازده سپتامبر باعث شد که کسی با «بمب اتمی اسلامی» کاری نداشته باشد. حکایت ایران، حکایت آش نخورده و دهان سوخته است. حاکم ایران دشمن و نیاز به دشمنی به نام امریکا را چنان جزو هویّت نظام کرده که کمترین سازش عقلایی که منافع ایران را تأمین کند، ناممکن شده است؛ چون هویّت نظام به خطر میافتد. کره شمالی الگویی نیست که ما راغب باشیم به آن برسیم.
مورد ج آن چیزیست که به نظر میرسد به حقیقت نزدیکتر است. دو راه پیش روست یا تحمّل حمله به تأسیسات اتمی (عراق در دهه هشتاد) و یا سازش و عقبنشینی (لیبی). پذیرفتن حمله به ایران نیز صحیح نیست چون خوردن چوب و پیاز توأمان است، هم تأسیسات از بین میرود و هم به ایران حمله میشود. مذاکره با شیطان بزرگ برای پنهان کردن عقبنشینی ایران در قبال به پایان رساندن هرگونه برنامه در جهت رسیدن به سلاح اتمی و امکان بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی اتمی، بهترین راهکار به نظر میرسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.