۱- حذف مجاهدین و مشارکت
اقدام برای توقیف سازمان مجاهدین و جبهه مشارکت نکات زیر را در بر داشت:
الف: حاکمیّت - این بار به ضرس قاطع میتوان گفت- شناخت درستی از آنچه در یکسال گذشته روی داده ندارد. جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین با ادامهی فعّالیّت و قصد شرکت در انتخابات باعث یکی از مهمترین انشعابهای عملی در جبههی سبز میشدند. وقتی موسوی راه به راه از بیمعنی بودن انتخابات دو مرحلهای (یعنی از فیلتر شورای نگهبان) میگوید و خواستار انتخابات آزاد است، اینکه دو گروه در همین انتخابات بیمعنا شرکت کنند- و البتّه شکست بخورند- نفس شرکت آنان جدایی از راه جنبشی بود که مسالمتآمیزترین تغییرات را نیز از راه انتخابات میطلبد امّا از نوع آزادش.
ب: آن چنان که پیشتر نوشتم اعتدال همیشه در میانهروی نیست. این اقدام برای توقیف، هشداریست برای اعضای این دو حزب تا بدانند که در این ساختار و با این افراد و این نوع برخورد سرسری با قانون، شرکت نکردن در انتخابات تنها راه شرافتمندانه و عقلایی است و ابداً تندروی به شمار نمیرود. تا کی باید اشتباهات حاکمان، پیشبرندهی جنبش سبز باشد؟
۲- جنگ زرگری
مجتبی واحدی یادداشت خوبی نوشته دربارهی اختلاف بین مجلس – دولت یا لاریجانی- احمدینژاد که برداشتش پر بیراه نیست. این گونه جنگ خیلی هم زرگری نیست چون دو طرف واقعاً با هم همدل نیستند ولی ادارهی کنندهی آن با این تمهید در پی دستکم سه دستاورد است:
الف. فضای نشاط ساختگی حاصل از این برخوردها و اختلاف نظرها.
ب. پندار بینیازی از احزاب اصلاحطلب که در بند پیش به آن اشاره کردم.
ج. یادآوری نیاز کشور به رهبر؛ چون با هر برخورد و تقابل هر دو طرف یا یکی از آنها به رهبر مراجعه میکنند و او هم مدام رهنمود میدهد. اینگونه به نظر میآید بدون رهبری که مشکلات را حلّ و فصل کند، اوضاع کشور به هم میریزد و نقش محوری او از هر زمان دیگر پررنگتر جلوه میکند.
امّا این راهکار با بیرون گذاشتن بخش عظیم جامعه از ساختار سیاسی بسیار شکننده است و هر آن احتمال فروپاشی آن میرود و در حقیقت این همان زلزلهایست که از یکسال قبل، پیشلرزههایش آغاز شده است و بعید میدانم با صدقه دادن و استغفار بتوانند از آن جان سالم به در برند.
۳- فروغ
فروغ شاعری با زندگی نامتعارف، ویژگیها و اشتباههای خاصّ خود بود که هنوز آنچنان که باید، نصیبی جز تحسین احساسی طرفداران خود یا نکوهش و حذف قدرتطلبان نیافته است. فروغ هیچگاه نتوانست وزن را به کنار بگذارد گرچه وزن را به گونهای به کار میگیرد که به چشم نمیآید و به قول خود مانند نخی از درون کلمات رد میکند امّا شاملو توانست در اقدامی جسورانه وزن را کنار بگذارد ولی این کار به قدری برای زمان او زود بود که ناچار شد زبانی وامگرفته از پارسی زیبای قرون گذشته را جانشین آن کند و همین باعث شد که شعر او برای برخی کهنهتر به چشم بیاید.
غوغای موجهای کذایی و جانشین کردن تلاشهای وارداتی تئوریک با شهود شاعرانه- داستانگویانه شاید برخی را از ادبیات واقعی بازدارد ولی زمان بازگشت به سرچشمهها فرا خواهد رسید. کسانی که امروز از بازگشت به زبان روزمرّه میگویند باید نشان دهند که چند سطر مانند اینها گفتهاند:« چقدر من از همهی چیزهای خوب خوشم میآید و من چقدر دلم میخواهد که گیس دختر سیّد جواد را بکشم» یا « پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد» چرا کسی نمیتوان چون سپهری بگوید « من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین» یا «بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید» که از واژههای روزمرّه هستند، چرا کسی از این اشعار عادی نمیتواند بگوید؟ آنچه دربارهی فروغ بزرگترین سؤال و حسرت است این است که او تازه در آغاز شکوفایی خود بود، اگر حرف حقوقی را بپذیریم که هر شاعری یک دههی اوج دارد، آغاز اوج او از سال سی و هشت بود و در سال چهل و پنج درگذشت، واقعاً در صورت ادامهی حیات تا کجا میتوانست به پیش برود؟
آوردن یا نیاوردن نام فروغ در فلان کتاب حکومتیان نه چیز به او میافزود و نه کم میکرد. شاید اینان اندیشیدهاند که حذف چهرههای فرهنگی هم مانند حذف یک حزب یا یک شخص از فرهنگستان یا هیئت مؤسّسهی دانشگاه است. داستان آشتی کسانی که به نام شاعر انقلاب معروف شدند با چهرههایی مانند فروغ چیزی شبیه آرام شدن فضای انقلاب و بازگشت انقلابیان به الگوهای معتدل سیاسی مانند مصدّق و بازرگان بود. به هنگام وزارت مهاجرانی و مرور بیست سالهی ادبیات داستانی نام کسانی از تریبونهای دولتی شنیده شد که چند سال پیش از آن ممکن نبود. سیّدحسن حسینی تعریف میکرد که سلمان هراتی در یکی از سفرهایش به تهران با آن نارنگیهای معروف بر سر مزار فروغ رفته و فاتحهای خوانده و بعد از او پرسیده که کار اشتباهی کردم یا نه؟! این را بازگشت به درونهی هنری افراد و آثار و کنار رفتن «حجاب انقلاب» هم میتوان نامید که داوریهای شخصیّتی را در پرانتز میگذارد و تابع دستور و صلاحدید فلان مسئول هم نیست. همین حسّاسیّتها به نام و شعر فروغ از زنده بودن او و امثال او در حیات اجتماعی ما حکایت میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.