مصلحت به آن معنا که اینجا منظور من است، آن چیزیست که در توجیه زیر پا گذاشتن حقیقت گفته میشود؛ همانیست که شریعتی گفت همیشه در تاریخ حقیقت در پای مصلحت قربانی شده است؛ همانیست که پیوسته پس از «امّا» و «ولی» میآید به این صورت: گرچه میدانیم فلانی در زندان کشته شد «امّا» مصلحت آن است که... یا هرچند شمارش آرا پیروزی بهمانی را نشان میدهد «ولی» مصلحت ایجاب میکند که... . این از شرح لفظ.
این روزها سه نامه منتشرشده است که با کمی دقّت میتوان وجه مشترکی بین آنها پیدا کرد: ردّ و ذمّ مصلحت. نامهی اوّل نامهی هاشمی رفسنجانی به قلم دفتر اوست، دوّم نامهی مهاجرانیبه رهبر دربارهی برنامهای که پیرامون وی از سیما پخش شد و سوّم نامهی یوسفی اشکوری به هاشمی رفسنجانی که با یک سال تأخیر منتشر میشود.
هاشمی رفسنجانی سکوت رهبر در برابر نادرستیها را «مصلحتآمیز» خوانده است و البتّه همین نیز یک دروغ مصلحتآمیز است، چون این در صورتی درست بود که رهبر مخالف رئیس جمهور فعلی باشد، بعد بخواهد در برابر اتّهامهایی که به دیگران وارد میکند، سکوت مصلحتآمیز کند. هاشمی از لااقل یک دهه تلاش برای تقلّب میگوید امّا خود وی از این دست سکوتهای مصلحتآمیز کم نداشته است، هم پس از انتخابات مجلس و هم بعد از انتخابات ریاست جمهوری که هنوز پیرامون آن سخن نگفته است. یا مصلحتسنجی خوب است که نباید به خاطر آن رهبر را ملامت کند یا بد است که خود وی باید آن را کنار میگذاشت.
مهاجرانی به همان سرنوشتی دچار شد که برای جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین رقم خورد؛ آنان به محض دفاع از شرکت در انتخابات، از ادامهی فعّالیّت منع شدند تا بدانند که حاکمیّت فعلی اصلاً آنان را به حساب نمیآورد تا از این چراغ سبز آنان خوشحال شود. روش شریعتمداری که تلاش خاتمی را برای مصالحه و آشتی موسوی با میانجیگری مراجع ناکام گذاشت، الآن بدل به روش کلّ حاکمیّت شده است. مهاجرانی چندی پیش با دفاع از «ولایت فقیه» بسیاری را شگفتزده کرد ولی الآن برنامهی «نقاب» از تلویزیون پخش میشود تا به او و امثال او بگویند که برای اینگونه میانهرویهای آنان اصلاً ارزشی قائل نیستند و آنان را از دایره خودیها اخراج کردهاند. مهاجرانی باید این رویّه را به فال نیک بگیرد و بداند که هرچه زودتر او نیز باید مصلحت را به کناری بگذارد. اخباری که او از پشت پردهی دخالت رهبر در امور وزارتخانهاش میدهد برای من تعجّبآور بود. یعنی او حتّی برای اینکه در یک جشنوارهی عادی چه کسی دعوت شود و جایزه بگیرد هم امر و نهی میکند؟! این در تقابل آشکار با چهرهی بیطرف و فرهنگدوست رهبر است که از طرف پیروان او تبلیغ میشود تا کجرویها و کاستیها را به پای دیگران بگذارند، از این نامه معلوم میشود که بستن روزنامهها- بخصوص سلام- هم به امر وی بوده نه اینکه دیگران بستند و او مانع بازکردن آنها شد. مهاجرانی انبانی از اسرار دولتها از آغاز انقلاب تا زمان خاتمیست، تا کی میخواهد بنا به مصلحت و زیر فشار چنین برنامههایی، گاهی مقداری از آنچه میداند را رو کند؟ ما نظریّهی «نصر بالرّعب» رهبر را برای اوّلین بار از زبان او شنیدیم، او بسیاری حرفهای ناگفتهی دیگر نیز دارد که حالا بدون «مصلحتسنجی» میتواند بازگوید گرچه او در پایان نامه خواستار آن است که فرصتی در اختیارش نهاده شود تا از خود دفاع کند! من نمیدانم دیگر چه اتّفاقی باید بیفتد تا مهاجرانی یقین کند که هرگونه امید به اینکه این افراد روش خود را تغییر دهند و اصلاح کنند، وجود ندارد.
یوسفی اشکوری نیز هم دربارهی هاشمی و هم دربارهی دیگران نوشته است امّا در ابتدای آن میگوید که بنا به «مصلحت» آنرا منتشر نکرده است. او به حق به هاشمی میگوید که این گله از روزگار او به خودش برمیگردد ولی باز هم به اجمال میگوید و میگذرد. برای مثال آیتالله لاهوتی پدر دامادهای او پس از رفتن به زندان ظاهراً به دلیل سکته قلبی درگذشت ولی رفسنجانی بعدها فهمید که لاهوتی کشته شده است امّا واکنش نشان نداد و بنا به «مصلحت» سکوت کرد، حالا آن مصلحت به جایی رسیده که هدف حملهی طرفداران رهبر شود. سکوت رهبر اصلاً «مصلحتآمیز» نیست بلکه «رضایتآمیز» است. یوسفی اشکوری هم از آغاز انقلاب و شیوهی ادارهی حکومت و قلع و قمع مخالفان چیزها میداند که مناسب است برای نسل نو بازبگوید.
برای اینکه از حقیقت در برابر مصلحت دفاع کنیم، باید از خودمان شروع کنیم. دادههای ما از آنچه در این سی سال گذشته بسیار اندک است ولی هستند بسیاری که بسیار میدانند ولی بنا به مصلحت مهر سکوت بر لب زدهاند. من تا مدّتها از خاتمی گله میکردم که چرا انتخابات مجلس را پس از استعفای دستهجمعی نمایندگان برگزار کرد یا چرا استعفا نداد ولی بعدها با افشاگری مخملباف و تأیید دیگران فهمیدیم که او بارها استعفا داده ولی هر بار پس از استعفا با جدّی شدن خطر حملهی نظامی امریکا مجبور شده استعفای خود را پس بگیرد. میبینید که دادهها چقدر در داوریها مهم هستند. الآن وقت تحلیل و قضاوت است و دادههای ما نیز اندک؛ برای پارهکردن پردهی مصلحت این دروغی که نقاب حقیقیت بر چهره زده و نام مصلحت بر خود نهاده است-هرچند دیر- امّا هرکس باید حقیقتخواهی را ابتدا از خود آغاز کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.