رنگ سبز جنبش سبز با شال سبزی که جوانی در یکی ازهمایشهای مردمی میرحسین موسوی به نشانهی سیادت وی بر گردنش انداخت آغاز شد و با رنگ سبزی که به نحوی معنادار «تصادفاً» در صداوسیما برای وی در نظر گرفته شد تا کنون ادامه یافت. فکر میکنم بدیهی باشد که برای خود میرحسن موسوی این حق را قائل باشیم که جنبش سبزی را که با وی آغاز شد، تعریف کند؛ هرکس خواست با وی باشد و هرکس نخواست نباشد. من نکاتی از آخرین بیانیّهموسوی انتخاب کردهام که از دید من میتواند خلاصهی برداشت موسوی از جنبش سبز باشد، توضیح خود را زیر هر بند از سخنان وی میآورم:
یک- « جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعهای از افراد سازماننایافته و بیهدف. جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی فراگیر است که هرگز خود را مبری از خطا نمیانگارد و با نفی هرگونه مطلقنگری شرکآلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تاکید دارد. در نگاه فعالان جنبش سبز، مردم ایران، همه خواهان ایرانی آباد سرفراز و سربلند هستند. جنبش سبز موافق تکثر ومخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینهتوزی با بدنه اجتماعی هیچ بخشی از جامعه جایی در جنبش ندارد.»
برداشت من از این بند این است:
الف. جنبش سبز دارای تکثّری درونیست و افرادی با آرمانها و اهداف متفاوت ( ذیل بند هفتم توضیح دادهام) را در دل خود دارد.
ب. در عین حال جنبش سبز به دلیل داشتن هدف خاص، از کسانی که هدف دیگری را دنبال میکنند متمایز است.
ج. این تمایز به معنای انکار دو گروه بالا نیست چون ایران برای همهی ایرانیان است.
د. جنبش سبز با افراد گروه اوّل (تکثّر درونی) و افراد خارج از آن ( تکثّر بیرونی) به دنبال گفتگوست.
ه. کسانی که دنبال گفتگو نباشند و از رفتار و کردار آنان دشمنی و کینهتوزی با هر بخشی از جامعه برداشت شود، عضو این جنبش نیستند.
الف. جنبش سبز دارای تکثّری درونیست و افرادی با آرمانها و اهداف متفاوت ( ذیل بند هفتم توضیح دادهام) را در دل خود دارد.
ب. در عین حال جنبش سبز به دلیل داشتن هدف خاص، از کسانی که هدف دیگری را دنبال میکنند متمایز است.
ج. این تمایز به معنای انکار دو گروه بالا نیست چون ایران برای همهی ایرانیان است.
د. جنبش سبز با افراد گروه اوّل (تکثّر درونی) و افراد خارج از آن ( تکثّر بیرونی) به دنبال گفتگوست.
ه. کسانی که دنبال گفتگو نباشند و از رفتار و کردار آنان دشمنی و کینهتوزی با هر بخشی از جامعه برداشت شود، عضو این جنبش نیستند.
دو- « جنبش سبز در عین تاکید مصرّانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای غیرملّی و خارجی، در جستجوی راهی منزوی همراه با دگرستیزی نبوده و اسیر گرایشات تعصّبآلود نمیشود.»
از دید موسوی هرگونه وابستگی به نیروهای خارجی مردود است و کسانی که راه پیش برد خواستهی خود را توسّل به سیاستمداران دیگر کشورها میدانند راهی به جز راه جنبش سبز را در پیش گرفتهاند.
سه- « جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران میداند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند. جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است که در جستجوی دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته است. بر این اساس، هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید.»
جنبش سبز نافی اسلام نیست امّا در عین حال هر برداشت از اسلام را نمیپذیرد. اسلامی رحمانی و اخلاقی که قید جمهوری است، به عنوان بیانگر ساختار سیاسی ایران، اسلام جنبش سبز است. پس دو گروه در عین حال که جمعی از ایرانیان محق برای شرکت در ساختار سیاسی هستند، از دید موسوی عضو جنبش سبز نیستند:
الف: کسانی که برداشتشان از اسلام مانند طرفداران حاکمیّت بیارزش دانستن رأی مردم، محق دانستن حاکم برای ولی امر خواندن خود و تجویز هرگونه رفتاری با مردم بر اساس آنچه خود مصلحت میداند و دور نگه داشتن وی از نقد هستند. کسانی که جمهوریّت نظام را فدای اسلامیّت آن میکنند یا به جواز اکراه مردم به مرام و مسلک ورویّه خاص معتقد باشد خارج از این جنبش است.
ب. کسانی که با وجه اجتماعی اسلام سر سازگاری ندارند؛ یا سکولار به معنای بیاعتقاد به دین هستند یا مسلمانان طرفدار سکولاریسم به معنای نقش نداشتن دین در ساختار سیاسی ایران.
ب. کسانی که با وجه اجتماعی اسلام سر سازگاری ندارند؛ یا سکولار به معنای بیاعتقاد به دین هستند یا مسلمانان طرفدار سکولاریسم به معنای نقش نداشتن دین در ساختار سیاسی ایران.
چهار- «حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات به عنوان مناسب ترین شیوه تحقق این اصل مدنظر این جنبش قرار میگیرد.»
انتخابات چه در گذشته و چه آینده تنها راه حاکمیّت مردم است. تمام کسانی که شعارشان این بود «رأی من کجاست؟» مهمترین خواستهی جنبش سبز را فریاد میکردند. «انتخابات آزاد» در آینده نیز مهمترین خواستهی جنبش سبز خواهد بود.
پنج- « نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی وحقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است.»
این بند بسط شعار «ایران برای همهی ایرانیان» است. هر کس که برای هر کدام از مشخّصات بالا، سهمی در ارتقای افراد اجتماع یا محروم کردن آنها از حقوق اجتماعی خود قائل باشد، جزو جنبش سبز نیست.
شش- «جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین مبارزه مدنی را سرلوحه خویش قرار می دهد. این جنبش با اعتقاد به اینکه “مردم” تنها قربانی خشونت در هر زمینه ای خواهند بود، گفتگو، مبارزه مسالمت آمیز و توسل به راهکارهای غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند.»
هر گروه که به هر نحو خشونت را تجویز کند یا سابقهی خشونت داشته باشد جزو جنبش سبز نیست.
هفت- «جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمانهای همیشگی انقلاب اسلامی و با اتکا به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفته پس از انقلاب – به خصوص در عرصه روابط ملت و دولت- برپایه میثاق مشترک مردم ایران یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است. در این راستا،«اجرای بدون تنازل قانون اساسی» راهکار اصلی و بنیادین جنبش سبز است.»
جنبش سبز حرکت کلّی مردم در سی سال گذشته را تأیید میکند و در پی نقد و اصلاح آن است. انقلاب مردم ایران برای رهایی از استبداد شاهنشاهی به طرف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود که متأسفانه به ظهور یک قدرت مطلق دیگر- خصوصاً پس از درگذشت آیتالله خمینی- و قانون اساسی سال شصتوهشت انجامید. این حرکت به سوی مردمسالاری باید با تحدید قدرت مطلق ادامه یابد. راه جنبش سبز «عملاً» از دل قانون اساسی فعلی میگذرد و «نظراً» میتواند به اعتقاد به قانون اساسی دیگری منجر شود. چنین کسانی میتوانند مدّعی جنبش سبز باشند:
الف: کسانی که پیشنویس اوّلیّه قانون اساسی در سال پنجاه و هشت را ( بدون قید ولایت فقیه) میپذیرند.
ب. کسانی که به قانون اساسی شبیه به قانون اساسی اوّل اعتقاد دارند( ولایت فقیه با اختیارات محدود).
ج. کسانی که قانون اساسی فعلی را با افراد دیگر( یا عملکرد دیگر) در ساختار سیاسی میخواهند.
افراد دیگر- مانند مشروطهخواهان ( سلطنتطلبان)- نمیتوانند مدّعی عضویّت جنبش سبز باشند چون خواستهی آنان منافی حرکت مردم ایران در سی سال گذشته است.
ب. کسانی که به قانون اساسی شبیه به قانون اساسی اوّل اعتقاد دارند( ولایت فقیه با اختیارات محدود).
ج. کسانی که قانون اساسی فعلی را با افراد دیگر( یا عملکرد دیگر) در ساختار سیاسی میخواهند.
افراد دیگر- مانند مشروطهخواهان ( سلطنتطلبان)- نمیتوانند مدّعی عضویّت جنبش سبز باشند چون خواستهی آنان منافی حرکت مردم ایران در سی سال گذشته است.
در پایان یادآوری چند نکته لازم و ضروریست:
۱- جنبش سبز گستردهتر از اصلاحطلبان است و شامل بسیاری دیگر از جمله ملّیمذهبیها و طرفداران پیشنویس قانون اساسی نیز میشود.
۲- گسترهی نیروهای مخالف نظام، وسیعتر از جنبش سبز است.
۳- جنبش سبز آنان را انکار نمیکند بلکه با آنان با حفظ مرزبندی و هویّت وارد گفتگو میشود.
۴- جنبش سبز گفتگو با طرفداران حاکم فعلی را نیز یکی از اهداف اصلی خود میداند.
۵- کسانی که در پی تعریف جنبش سبز هستند نمیتوانند شروط دیگری جز آنچه در این بیانیّه آمده است به آن اضافه کنند، برای مثال تبعیّت نظری از ولایت فقیه یا پیروی بیچونوچرا از آیتالله خمینی در بیانیّه موسوی نیست. او با بازخوانی و نقد گذشته این مطلب را میگوید که فقط جریان اصلی انقلاب از ارکان جنبش سبز است و دو مورد دیگر (امام و ولایت فقیه) قابل بازخوانی و نقد هستند. امثال عطاءالله مهاجرانی با محدود کردن تعریف خود از این جنبش، کاملاً برخلاف بیانیّه موسوی حرکت میکنند.
۶- کسانی که اهداف و آرمانهای موسوی را نمیپذیرند، درست و اخلاقی نیست که خود را سبز بنامند. برای مثال عمل برخی نیروهای مخالف نظام که آگاهانه خود را سبز نمینامند جای تقدیر دارد. خود را عضو جنبش سبز ندانستن به معنای نقش نداشتن در ایران فردا نیست، به معنای حفظ باورها و همکاری با جنبش سبز است. میرحسین موسوی به صراحت در این بیانیّه اعلام میکند که «جنبش سبز» نام مشترک تمام گروههای مخالف نظام (گیرم با قید دموکراسیخواه و ضدّ خشونت) نیست. نام گروهی از مخالفان وضع کنونی ایران است که با دیگر گروههای مخالف حاکمیّت و گروههای طرفدار آن در پی گفتگو و یافتن راهی برای ساختن ایرانی آزادتر و آبادتر است.
۷- یکی از اشکالهای انقلاب پنجاه و هفت و انتخابات خرداد شصت و هشت این بود که عدّهای به صرف اینکه چیزی را نمیخواستند گرد هم آمده بودند، همین باعث شد که گروهی به نیابت از دیگران قدرت را در دست بگیرند و بقیّه را محروم کنند. برای اینکه چنین تجربهای تکرار نشود بهتر است تمام ناراضیان به جای اینکه زیر یک رنگ جمع شوند با نامها و مرزهای مشخّص عضو گروه ایرانیان آزادیخواه باشند. نویسندهی این مقاله ( صرف نظر از دیگر اشکالها و پیشفرضهای نادرست وی) موسوی و همفکران او را متّهم به انحصار جنبش سبز به خود کرده است. کار نادرست آن است که جنبش به پیروزی برسد و موسوی و همفکران او به نام نمایندگان حقیقی جنبش سبز قدرت را در دست بگیرند، آن وقت است که میتوان چنین اتّهامی به آنان زد. برای جلوگیری از چنین اتّفاقی بهتر است از الآن مرزها مشخّص باشد تا پیروزی فرضی فقط به نام وی نوشته نشود و از تکرار دو رخداد پیشین جلوگیری شود. چنانکه میبینید این تعریف دقیق از جنبش سبز به جای اینکه بوی انحصارطلبی بدهد، فرار از انحصارطلبی محتمل در آینده و دعوت دیگران به شرکت شناسنامهدار در حرکت اعتراضی مردم ایران و سهم قائل شدن برای آنان است. من همینجا پیشنهاد میکنم دیگر آزادیخواهان، دو رنگ دیگر پرچم ایران را به عنوان نماد خود انتخاب کنند تا با هماهنگی با رنگ سبز، پرچم سه رنگ ایران را با هدف ساختن ایران فردا بسازند.
پ. ن: موسوی بعدها در این سخنان خود، دایرهی جنبش سبز را وسیعتر گرفت. اینکه این تعریف کلّی راهگشاتر است یا تعریف مطرحشده در منشور سبز، در آینده معلوم میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.