افشاگری به تنهایی دارای هیچ بار مثبت یا منفی نیست، آنچه افشا میشود میتواند بد یا خوب، بجا یا نابجا باشد. افشا، آشکار کردن رازیست که بسته به ایتکه درست یا نادرست فاش شود دربارهی آن داوری میشود. مهدی جامی در دو نوشته (یک و دو)، بر اظهارنظر رضا حیرانی شاعر تاخته و آنرا نپسندیده است ولی به نظر من - گرچه خودش بعد بین این دو نوع فاشگویی تمایز قائل میشود-، خشک و تر را با هم سوزانده است، چنان که خواهم گفت.
اگر ظهور ناراستیها و زشتیها را به دو حوزهی خصوصی و عمومی تقسیم کنیم، افشاگری دربارهی آنان میتواند دو حکم متفاوت داشته باشد. حوزهی شخصی افراد مادام که متعرّض آزادی دیگران نشوند محترم است و نمیتوان با آشکارکردن چیزی آبروی آنها را به خطر افکند، اگر هم نگرانیی درآن باره وجود داشته باشد، باید با چارهاندیشی و دلسوزی همراه باشد تا آن شخص از آن رذیلت فرضی نجات یابد امّا اگر ناراستی و نادرستی در حوزهی عمومی و با تجاوز به حریم دیگران و روشمندکردن زشتکاری باشد، پس از اطمینان از بیاعتنایی مرتکبان آن به اخطار یا نهی از منکر میتوان آنرا علنی کرد، مثال میزنم: یک وقت هست که از زنبارگی یا اعتیاد یک سینماگر اطّلاع داریم، فاشگویی آن دخالت در حریم شخصی وی است امّا اگر بدانیم – مثلاً- یک تهیّهکنندهی سینما، بازی یک دختر جوان را در اوّلین فیلمش مشروط به قبول پیشنهاد شرعی(!) وی کرده است، اینجا دیگر بحث حریم خصوصی نیست و باید برای رفع این مشکل چارهای اندیشید؛ اگر با هشدار نشد، یک روزنامهنگار جز افشای آن – با رعایت آبروی قربانی- چه کاری از دستش برمیآید؟
واقعیّت این است که ما همه چیزمان به همه چیزمان میآید و بیقاعدگی، بیاخلاقی و ناراستی ما تنها در فرهنگ رانندگی یا بیتفاوتی به کشتن یک فرد در دوقدمی ما یا رفتار نادرست با زنان و دختران یا ... نیست بلکه ما دیرزمانیست که همه شبیه به هم شدهایم. مافیا تمام ابعاد زندگی اجتماعی ما را در بر گرفته است و هرجا این امکان بوده که به دلیل نبود شفّافیّت، عدّهای منافعی ویژه را برای خود و همقطارانشان بخواهند و دیگران را محروم کنند، مافیا نیز شکل گرفته است. محمّدحسن شهسواری نیز این اواخر بحثی را نزدیک به همین مضمون ولی از زاویهای دیگر پیش کشید که با مخالفت و موافقت زیادی روبهرو شد. اگر بدانیم اشخاصی بر انتخاب بازیگران سینمای ایران اعمال نفوذ میکنند و اتّفاقاً خیلی هم ظاهرالصّلاح هستند و پشت مقام معظّم به نماز میایستند، اگر نوار ضبطشده یا دوربین مخفی نداشته باشیم و زدوبندهای پشت پرده را فاش کنیم، بیاخلاقی کردهایم؟ روزنامهنگاری که رفتوآمد- گیرم اجباری- برخی سینماگران را با همین برادر سعید ( که بعدها خودشان هم آنرا پذیرفتند) و شباهت محتوای بعضی آثارشان را با خواست وی افشا کرد، چطور؟ وقتی منتقد فیلمی در یک مجلّه معتبر از دوستانش مینویسد که یکصدا برای «دراز کردن» یک سینماگر ( یا به عکس «هوا»ی آن دیگری را داشتن) در جلسات نقد و بررسی نقد فیلم جشنوارهی فجر همقسم میشوند، چطور؟ پیرامون تهیّهکنندهای که چکهای پُرپیمان برای نقدهای مثبت لطف میکند، چطور بنویسیم که اخلاق حرفهای را هم رعایت کرده باشیم؟
در اخبار دیروز داشتیم که فلان فوتبالیستها را در پارتی گرفتند. هفتهای نیست که اخباری از این دست را دربارهی این گروه یعنی ورزشکاران به خصوص فوتبالیستها نشنویم ولی پارسال، مدافع وقت تیم راهآهن از تماس یکی از دلّالان معروف با خود گفت که از وی میخواست در بازی با تیمی خاص خیلی محکم بازی نکند ( یا احیاناً به عمد مرتکب پنالتی شود) همه آن شخص را میشناختند و او هم آزادانه و با علم به اینکه شمارهاش در تلفن همراه او میافتد این کار را کرد، سؤال این است که چرا هیچ برخوردی با آن شخص نشد؟ چرا حاکمیّت به دخالت در حریم خصوصی دیگران اینقدر علاقه دارد ولی ناراستیهای آشکار را نمیبیند؟ بازیکنان فوتبال ایران را دلّالها جابجا میکنند و بر نحوهی عقد قرارداد یا حتّی بازی کردن یا نکردن و مصاحبههای آنان نظارت دارند و مدیران باشگاهها عملاً با آنها به نوعی همزیستی رسیدهاند. این آنها را قادر میکند که بتوانند بر نتایج بازیها هم تأثیرگذار باشند. مجید جلالی در یکی از مصاحبههایش خیلی خونسرد گفت که «عدّهای» از او خواستهاند که در قبال پذیرفتن چهارپنج بازیکن آنها در فهرست سال بعد، نتایج را برای او رقم بزنند. «لیست بازیهای سال بعد را جلویم گذاشتند وگفتند که بگو از هر بازی چقدر امتیاز میخواهی، ما درستش میکنیم»( قریب به مضمون) باورتان میشود که حتّی فردوسیپور هم پی ماجرا را نگرفت؟ یکی دو بازیکن خاص را در خاطر دارم-و مصطفی آجورلو هم در مصاحبهای به یک نمونه اشاره کرد- که پس از یکی دو نافرمانی ( مثل مصاحبه و «افشای» برخی اسرار)، سال بعد هیچ تیم لیگ برتری حاضر به گرفتن آنها نشد؛ یعنی دلّالان اجازه ندادند که آنها به بازی ادامه دهند، در عین جوانی. حالا افشای این اخبار، آیا تقلید روش حاکمیّت است یا امری واجب؟ این دستهبندیها خاص ورزش، سینما یا سیاست نیست و در همه جا نفوذ کرده است.
سخن کوتاه کنم؛ حیرانی از پیشنهاد برخی صفحات شعر برای چاپ نقد مثبت در قبال دریافت پول یا پیشنهاد برخی انتشاراتیها از چاپ گرانتر ولی مشروط به دریافت جوایز سال بعد نوشته است، اینها دیگر سرکردن در حریم شخصی نیست، اینها زشتیهای آشکاریست که یک درصد هم احتمال ندارد به خاطر جهل و ناآگاهی کسی باشد. یک قضیّه مشابه آن را نقل میکنم. سه چهارسال پیش کسی میگفت که برای دفاع از پایاننامهی دکتری به دو مقاله در مجلّات معتبر نیاز داشته است، یکی از گردانندگان مجلّات در آن رشتهی خاص به او گفته مقالهات را بده، با ویرایش نوشتاری و فنی و پرملات کردن فهرست منابع و مآخذ، بدون نوبت برایت چاپ میکنیم پانصدهزارتومان! به گمانم قیمت در این چندساله افزایش هم یافته باشد. اینجا دیگر جای مدارا و پردهپوشی نیست. شفّافیّت و تاریکیکشی مطبوعات و رسانهها در غرب از رسانههای حرفهای گرفته تا پاپاراتزیها و همین ویکیلیکس یکی از بارزترین ویژگیهای فرهنگی آنان است که قدرت و سرمایه را محدود و محتاط میکند. ما باید با پرهیز از جنبههای منفی آن، سویهی مثبتش را تقویت کنیم.
پ. ن۱: آنچه نوشتم ربطی به جنجالهای شعر و شاعری – که خیلی بدتر از آن چیزست که حیرانی گفته و اتّفاقاً شاعرانی از قماش همین شفیعی کدکنی را به حاشیه رانده و آوازهگرانی فلسفهباف را در بوق کرده است- ، تعمیمهای نابجا و دیگر مسائلی که در گفتگو بیان شده ندارد، فقط تمایز نهادن بین دو نوع افشاگری بود.
پ. ن۲: من پیشتر دربارهی اخبار غیر موثّق این ایما را نوشته بودم. با احتیاطهایی از این دست، اکثر قریب به اتّفاق اخبار یک سال و نیم اخیر پس از انتخابات به دلیل مبهم بودن منابع ( تو بخوان تلاش شبانهروزی برادران امنیّتی برای پاک کردن ردّپاها) یا پروای آبروی افراد نباید گفته میشد. حتّی افشای منابعی مانند سخنان سعید امامی نه به عنوان یک منبع قطعی، بلکه به عنوان نشانه یا قرینه در این تاریکی خبری مغتنم است و دیدیم که خبر سوءقصد به جان سیّداحمد خمینی را بعدها نیازی تأیید کرد و گرفتن فتوا برای قتل دگراندیشان را نیز روحالله حسینیان در برنامهی چراغ به زبانی دیگر گفت؛ پس نمیتوان آن گفتهها را یکسره کذب دانست.
پ. ن۲: من پیشتر دربارهی اخبار غیر موثّق این ایما را نوشته بودم. با احتیاطهایی از این دست، اکثر قریب به اتّفاق اخبار یک سال و نیم اخیر پس از انتخابات به دلیل مبهم بودن منابع ( تو بخوان تلاش شبانهروزی برادران امنیّتی برای پاک کردن ردّپاها) یا پروای آبروی افراد نباید گفته میشد. حتّی افشای منابعی مانند سخنان سعید امامی نه به عنوان یک منبع قطعی، بلکه به عنوان نشانه یا قرینه در این تاریکی خبری مغتنم است و دیدیم که خبر سوءقصد به جان سیّداحمد خمینی را بعدها نیازی تأیید کرد و گرفتن فتوا برای قتل دگراندیشان را نیز روحالله حسینیان در برنامهی چراغ به زبانی دیگر گفت؛ پس نمیتوان آن گفتهها را یکسره کذب دانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.