نظام سلطه و جنبشهای مردمی

       
۱- جنبشهای اخیر مردم منطقه حق‌طلبانه، آزادیخواهانه و ضدّ ظلم و سلطه است پس امریکا و اسرائیل آنرا نمی‌پسندند ولی چاره‌ای جز کنارآمدن با آن ندارند.
۲- واکنش اوّلیّه‌ی کشورهای دیکتاتور منطقه به انقلاب ایران در سال ۵۷ مشابه انقلاب تونس بود، پذیرش با ترس و انفعال (از ترس سرایت) امّا به نظر می‌رسد با گسترش آن به مصر، در اتّخاذ یک واکنش مناسب دچار سردرگمی شده‌اند.
۳- دموکراسی در ایران الگویی بالفعل و خطری بالقوّه برای کشورهای منطقه است ولی یک حکومت سلطانی و تک‌صدایی، نه.
۴- برداشتن صدام نیز اشتباه بوش بود که الآن عربها به آن معترفند چون هم نظامی مردمی‌تر (با اکثریّت شیعیان) به نسبت گذشته روی کارآمد و هم یک دشمن پرادّعا ولی کم‌خطر برای اسرائیل نابود شد و هم اکثریّت مردم عراق، ضدّ سلطه‌ بر کشور خود و دیگر کشورها هستند. سوریه نیز  بنا به مصالح خود ضدّ اسرائیل است.( در زمان حیات حافظ اسد از جواد لاریجانی شنیدم که می‌گفت موضع اسد برای رضای خدا علیه اسرائیل نیست و اگر بترسد یا سفره‌ی آنطرف چربتر باشد لحظه‌ای در وانهادن ما و فلسطین و لبنان درنگ نمی‌کند)
۵- سنگ بزرگ نشانه‌ی نزدن است. یک راه‌حل رادیکال ولی نامحتمل برای بحران فلسطین بخت بسیار کمتری برای کامیابی دارد – و برای اسرائیل مطلوبتر است- تا یک راه‌حل میانه‌روانه ولی محتمل. حکومتی که خواهان نابودی اسرائیل باشد، برای اسرائیل بسیار بهتر است از کسانی که دو کشور کنار هم را بخواهند یا کار مردم فلسطین را به خود آنان واگذارند. (دوّمی را سازمان ملل تصدیق می‌کند ولی اوّلی را نه)
۶- ( در ادامه‌ی نکته‌ی پنجم) چرا واکنشها به سخن خاتمی درباره‌ی انتخابات آزاد، بیشتر از واکنش به سخنان موسوی و کرّوبی بود؟ انتخابات آزاد راهی محتمل (هرچند بسیار اندک) و ممکن و قانونیست امّا خواهان تغییر همه چیز شدن، نه. یک راه‌حل محتمل ولی معتدل برای دیکتاتوری- داخلی یا خارجی- بسیار تهدید‌کننده‌تر است از یک راه حل قطعی، رادیکال ولی نامحتمل. پیشنهاد خاتمی برای دو کشور اسرائیلی و فلسطینی کنار هم و پیشنهاد موسوی در واگذاری امر فلسطین به مردم آن کشور، برای امریکا و اسرائیل بسیار خطرناکتر است از «اسرائیل باید نابود شود».
۷- حکومت سبزها را متّهم کرد که از حمایت غرب برخوردارند ولی چیزی جز اخبار بی بی سی و دیگر رسانه‌ها به علاوه مشتی ادّعای واهی (کمک هفده میلیارد دلاری و ..) نشان نداد. بی بی سی در دوران انقلاب هم اخبار انقلاب را منعکس می‌کرد. اگر سبزها باید به وسیله‌ی برخی پیروان خود شناخته شوند، در دوران انقلاب هم طیف وسیعی از عقاید انقلاب کردند ولی رهبری اصلی در نهایت به آن جهت داد.
۸- خاتمی به این دلیل در دوران ریاست جمهوری خود از سوی غربیان پذیرفته نشد که لبخند می‌زد و خواهان گفتگو بود بلکه قدرت مردم و رأی اکثریت قاطع آنان بود که او را در عرصه‌ی بین‌المللی تثبیت می‌کرد. حرفی که از زبان مردم زده شود (خواهان نیروی صلح‌آمیز اتمی بودن یا مشکل فلسطین یا ...) بسیار قویتر و اثرگذارتر است از یک عده افراد محدود در کاست قدرت. 
۹- امریکا و اسرائیل به سه دلیل طرفدار حکومت مردمسالاری در ایران نیستند، یکی اینکه جرقه‌ای برای سرنگونی دیگر حکومتهای سازشکار منطقه است ( در گذشته ملّی کردن نفت همین کار را کرد و امروز هم موسوی به درستی اعتراضات اخیر را پیامد اعتراضات ایران می‌داند نه آنگونه که برخی فکر می‌کنند، برعکس باشد) و دوّم اینکه راه حلی بهتر و خطرناکتر- از دید آنان- برای مشکل اسرائیل دارد (چون مبتنی بر قطعنامه‌های سازمان ملل است) و سوم اینکه فرصت داشتن یک «دشمن» را- برای توجیه اعمال خود- از آنان می‌گیرد. 
۱۰- پس ما در ایران با سه الگوی حکومتی مواجه هستیم:
یک. رژیم شاهنشاهی (دوستدار اسرائیل، پایگاه امریکا در منطقه و ...) که دارای اوّلین درجه‌ی اولویّت برای امریکا بود.
دو. حکومت ولایی مطلقه ( دشمنی با امریکا، نابودی اسرائیل، انکار یهودسوزی و...) دارای دوّمین درجه اولویّت در قیاس با الگوی آخر.
سه. حکومت مردمسالاری (عدالت و آزادی برای خود و دیگران، اذعان به نقش محوری سازمان ملل، بهره‌مندی یکسان و بی‌تبعیض ملّتها از امکانات و فرصتها) نامطلوب برای نظام سلطه و حکومتهای دست‌نشانده و دیکتاتور.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.