این چند خط را به اکراه مینویسم.
پیرامون فحّاشی به فائزه هاشمی، به جز زامبیهای طرفدار آن عمل (کسانی که دفاع کردند یا کسانی که رضایتمندانه سکوت فرمودند) دو گروه دیگر هم بودند؛ یکی کسانی که دربارهی وقایعی بدتر از آن مانند ضربوشتم فرزند کرّوبی کریهترین الفاظ را نوشتند (ماجرای خلخال و زن یهودی را فراموش کن) و حالا یاد اخلاق و دین و اینها افتادهاند و دیگر کسانی که میگویند، آقا نه این طرفیها و نه آن طرفیها هردو بدند و ما جزو هیچکدام نیستیم ( و اگر مختصر اطّلاعات دینی هم در کار باشد خود را بنا به فرمایش علی مرتضی تشبیه به «ابن الّلبون» میکنند و ...) چهار نکتهی کوچک را یادآوری میکنم:
یک. تعریف مشخّصی برای «اینها» داریم ولی برای«آنها» نداریم. «اینها» یعنی طرفداران برداشت رهبر از قانون اساسی و مؤیّدان تمام اعمال او، بیچونوچرا؛ چه کسانی که با کردار و گفتارشان طرفداری میکنند و چه کسانی که با سکوت خود به تداوم وضع موجود کمک میکنند. ولی «آنها» طیفی بسیار گستردهاند از کسانی که طرفدار نظامند ولی معتقدند رهبر نظام خصوصاً در دو سال اخیر به درستی عمل نکرده است، نه طبق قانون اساسی و نه طبق وصیّتنامه رهبر انقلاب. برخی حتّی ممکن است با وجود رهبر فعلی دنبال اصلاح نظام باشند و برخی دیگر او را شایسته ندانند و تغییر ولی فقیه را چارهی کار بدانند. گروههای دیگر معتقد به تغییر قانون اساسی هستند، از یک ولایت فقیه مقیّد گرفته تا پیشنویس قانون اساسی تا یک قانون اساسی سکولار. تعمیم یک گروه از «آنها» به همهی آنها نادرست است. هویّت «آنها» مبتنی بر نفی وضع موجود است و هر گونه تصمیمگیری برای اوضاع آینده را یک انتخابات آزاد معیّن میکند. پس اگر جرأت موضعگیری نداریم بیجهت نگوییم نه جزو اینها نه آنها چون اوّلاً یک آنهای متشکّل و هماهنگ و منسجم نداریم و ثانیاً هرگونه سکوت در برابر ناهنجاریهای موجود کمک به ادامهی آن است.
دو. گذاشتن فحّاشی به آن بسیجی در کنار فحّاشی به فائزه هاشمی هم از آن کارهایییست که مرغ پخته را به خنده میاندازد. اگر بد است، هر عمل بدی در هر جا و از سوی هرکس بد است ولی اگر قرار به مقایسه است، نباید سقف کارهای سبزها را با کف کارهای طرفداران نظام برابر کرد( آوردن شاهد و مدرک را برای کشتن بسیجیان و حمله به حسینیّه و مسجد در عاشورا و... هم دیدیم). سبزها به دلیل فحّاشی به آن بسیجی بدند؟ بسیار خوب؛ در برابر آن، تصویر دهها جوان تیرخورده را بگذارید، ویدئوی جوانانی را که خرداد پارسال بر کف خیابان افتاده و در حال جان دادن بودند بگذارید، تصویر مصطفی غنیان را که با دوربین دید در شب روی پشت بام خانهاش شکار شد بگذارید، اگر میپرسید:« آن جوان بسیجی مگر چه گناهی داشت جز تلاش برای برداشتن تصویر رهبری از زیر پای مردم؟» در کنارش بپرسید: «مگر سیّدعلی موسوی حبیبی، گناهی جز این داشت که خواهرزادهی میرحسین موسوی بود؟»، چند فحش و مشت و لگد و پارهکردن پیراهن را در برابر قتل انسانها بگذارید، بعد اگر خواستید میزان «توحّش» را مقایسه کنید، مختارید.
سه. چند نفر از افراد موسوم به حزباللهی سابق یا امروزی یادآوری کردند که رهبر انقلاب در وصیّت نامهاش وظیفهی جلوگیری از ورود نیروهای مسلّح به سیاست را صریحاً بر عهدهی رهبر یا شورای رهبری گذاشته است؟ چند نفر دربارهی حمایت رهبر از یک دروغگو (نرخ تورّم در مناظرهها یا ماجرای رأیگیری برای کردان در مجلس یا...) اشکال کردند؟ چند نفر در برابر آزار، اذیّت و شکنجهی افراد درون زندانهای نظام از خود واکنش نشان دادند؟ فحّاشی فقط در خیابان بد است، درون زندان اشکال ندارد؟ چند نفر از خود پرسیدند رهبری که اینها را میشنود و واکنش نشان نمیدهد چه رهبریست؟
چهار. و در پایان... تصویر بالا را دوباره ببینید. این شعار مردم بحرین، حکایت امروز ماست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.