مصباح؛ بیست سال قبل، بیست سال بعد
مهدی خلیفه در شکار از لشکر جدا ماند، شب به خانهی عربی بیابانی رسید. غذایی که در خانه موجود بود و کوزهای شراب پیش آورد. چون کاسهای بخوردند، مهدی گفت:« من یکی از خواص مهدیام»، کاسه دوم بخوردند، گفت:« یکی از امرای مهدیام.» کاسه سیم بخوردند، گفت:« من مهدیام». اعرابی کوزه را برداشت و گفت : کاسه اوّل خوردی ، دعوی خدمتکاری کردی. دوم دعوی امارت کردی. سیم دعوی خلافت کردی، اگر کاسهی دیگری بخوری ، بی شک دعوی خدایی کنی! روز دیگر چون لشکر او جمع شدند، اعرابی از ترس میگریخت. مهدی فرمود که حاضرش کردند. زری چندش بداد. اعرابی گفت:« اشهد انک الصّادق و لو دعیت الرّابعه».( گواهی می دهم که تو راستگویی حتی اگر آن ادّعای چهارم را هم داشته باشی! )
مهدی خلیفه در شکار از لشکر جدا ماند، شب به خانهی عربی بیابانی رسید. غذایی که در خانه موجود بود و کوزهای شراب پیش آورد. چون کاسهای بخوردند، مهدی گفت:« من یکی از خواص مهدیام»، کاسه دوم بخوردند، گفت:« یکی از امرای مهدیام.» کاسه سیم بخوردند، گفت:« من مهدیام». اعرابی کوزه را برداشت و گفت : کاسه اوّل خوردی ، دعوی خدمتکاری کردی. دوم دعوی امارت کردی. سیم دعوی خلافت کردی، اگر کاسهی دیگری بخوری ، بی شک دعوی خدایی کنی! روز دیگر چون لشکر او جمع شدند، اعرابی از ترس میگریخت. مهدی فرمود که حاضرش کردند. زری چندش بداد. اعرابی گفت:« اشهد انک الصّادق و لو دعیت الرّابعه».( گواهی می دهم که تو راستگویی حتی اگر آن ادّعای چهارم را هم داشته باشی! )
ادّعای محبوب بودن نظام در کشورهای منطقه
مؤذنی بانگ میگفت و میدوید، پرسیدند که چرا میدوی؟ گفت: میگویند که آواز تو از دور خوش است. میدوم تا آواز خود را از دور بشنوم.
مؤذنی بانگ میگفت و میدوید، پرسیدند که چرا میدوی؟ گفت: میگویند که آواز تو از دور خوش است. میدوم تا آواز خود را از دور بشنوم.
فتوای رهبر نظام: «کاربرد» سلاح اتمی حرام است (پس تولید آن اشکال ندارد)
زنی پیش واثق خلیفه دعوی پیغمبری می کرد. واثق از او پرسید که محمد پیغمبر بود؟ گفت آری. واثق گفت چون او فرموده است که «لا نبیّ بعدی» پس دعوی تو باطل شد. زن گفت: او فرمود «لا نبیّ بعدی»، «لا نبیّة بعدی» نفرموده است.
زنی پیش واثق خلیفه دعوی پیغمبری می کرد. واثق از او پرسید که محمد پیغمبر بود؟ گفت آری. واثق گفت چون او فرموده است که «لا نبیّ بعدی» پس دعوی تو باطل شد. زن گفت: او فرمود «لا نبیّ بعدی»، «لا نبیّة بعدی» نفرموده است.
خطبهی عربی خطیب جمعه و قرائت عربی لاریجانی در یکی از جلسات قوّه قضائیّه (هر دو دارای اشتباه تلفّظی)
طالب علمی مدتی پیش مولانا مجدالدین درس میخواند و فهم نمیکرد. مولانا شرم داشت که او را منع کند. روزی چون کتاب بگشاد، نوشته بود که "قال بهزین حکیم" او به تصحیف میخواند: «قال بِه زین چِکُنَم؟». مولانا برنجید و گفت: «به زین آن کنی که کتاب در هم زنی و بروی؛ بیهوده دردسر ما و خود ندهی»
طالب علمی مدتی پیش مولانا مجدالدین درس میخواند و فهم نمیکرد. مولانا شرم داشت که او را منع کند. روزی چون کتاب بگشاد، نوشته بود که "قال بهزین حکیم" او به تصحیف میخواند: «قال بِه زین چِکُنَم؟». مولانا برنجید و گفت: «به زین آن کنی که کتاب در هم زنی و بروی؛ بیهوده دردسر ما و خود ندهی»
نکاح دائم جنّتی با شورای نگهبان
مجدالدین با زنش ماجرایی میکرد. زنش به غایت پیر و بد شکل بود گفت: خواجه، کدخدائی چنین نکنند که تو میکنی «پیش از من و تو لیل و نهاری بودست» گفت خاتون زحمت خود مده پیش از من بوده باشد، امّا پیش از تو نبوده باشد.
مجدالدین با زنش ماجرایی میکرد. زنش به غایت پیر و بد شکل بود گفت: خواجه، کدخدائی چنین نکنند که تو میکنی «پیش از من و تو لیل و نهاری بودست» گفت خاتون زحمت خود مده پیش از من بوده باشد، امّا پیش از تو نبوده باشد.
انتخابات، دزدی رأی و شواهد پیدرپی پیرامون تقلّب
یکی در باغ خود رفت. دزدی را با پشتوارهی پیاز دربسته دید. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا میربود دست در بنهی پیاز میزدم، از زمین برمیآمد. گفت: مسلّم؛ چه کسی پیاز گرد کرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من در این فکر بودم که آمدی.
یکی در باغ خود رفت. دزدی را با پشتوارهی پیاز دربسته دید. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا میربود دست در بنهی پیاز میزدم، از زمین برمیآمد. گفت: مسلّم؛ چه کسی پیاز گرد کرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من در این فکر بودم که آمدی.
کاهش بلایای طبیعی با توسّل به حوزه
شخصی می گفت چشمم درد میکند و با آیات و ادعیه مداوا میکنم. تلخک گفت اندکی انزروت ( گونهای مرهم گیاهی) نیز بدانها بیفزای.
شخصی می گفت چشمم درد میکند و با آیات و ادعیه مداوا میکنم. تلخک گفت اندکی انزروت ( گونهای مرهم گیاهی) نیز بدانها بیفزای.
تغییر رفتار بعضی دولتها مانند روسیه و چین پس از شعار «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین» در ایران
اعرابیی اقتدا به امامی کرد. امام بعد از فاتحه آیه «الاعراب اشدّ کفراً و نفاقاً» [اعراب بیابانی کافرترینِ و منافقترین مردمند] برخواند. عرب برنجید و سیلی محکمی بر گردن امام زد. امام در رکعت دوم بعد از فاتحه آیه « و من الاعراب من آمن بالله والیوم الآخر»[در اعراب هستند کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان آوردند] خواند. اعرابی گفت: «اصلحک الصّفعه یا قرنان» [احمق! پس گردنی درستت کرد.]
اعرابیی اقتدا به امامی کرد. امام بعد از فاتحه آیه «الاعراب اشدّ کفراً و نفاقاً» [اعراب بیابانی کافرترینِ و منافقترین مردمند] برخواند. عرب برنجید و سیلی محکمی بر گردن امام زد. امام در رکعت دوم بعد از فاتحه آیه « و من الاعراب من آمن بالله والیوم الآخر»[در اعراب هستند کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان آوردند] خواند. اعرابی گفت: «اصلحک الصّفعه یا قرنان» [احمق! پس گردنی درستت کرد.]
رهبر نظام: فتنهی ۸۸ تمام و نظام بیمه شد.
مولانا قطب الدین به عیادت بزرگی رفت. پرسید که چه زحمت داری؟ گفت تبم میگیرد و گردنم درد میکند امّا شکر که یک دو روز است تبم شکسته ولی گردنم هنوز درد میکند. گفت دل خوش دار که آن نیز دراین دو روزه میشکند.
مولانا قطب الدین به عیادت بزرگی رفت. پرسید که چه زحمت داری؟ گفت تبم میگیرد و گردنم درد میکند امّا شکر که یک دو روز است تبم شکسته ولی گردنم هنوز درد میکند. گفت دل خوش دار که آن نیز دراین دو روزه میشکند.
یادبازی: عبید زاکانی و ایران امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.