مسئلهی زندهبودن یا نبودن سیّدموسی صدر، بازگشت احتمالی ایشان و موضع او در قبال رخدادهای سه دههی اخیر از موضوعات داغ این روزهاست. دختر ایشان سیّده حوراء صدر با اتّکا به شواهد بر زنده بودن پدرش پامیفشارد و نقل قولی از مرحوم بهجت هم شنیده شده که پیشبینی کرده بود ایشان بازخواهد گشت و نقش مهمّی در منطقه ایفا خواهد کرد. پس به انتظار پیشامدها میمانیم امّا یک خاطره را مناسب با این روزها دیدم که نقل میکنم.
یکی از آشنایان نزدیک که در کشورهای منطقه به تدریس میپرداخت ناگهان غیب شد. هیچ کس از او اطّلاعی نداشت، استادی بود که یک روز به دانشگاه رفت و برنگشت و پیگیری خانوادهاش هم به هیچ جا نرسید. چند سال پیش شنیدم که پس از هفت هشت ده سال غیبت بازگشته است و تمایلی هم به صحبت دربارهی غیبت کبرایش ندارد. چندی پیش جمعی از مهمانان به خانهی ما آمدند و میان آنها پیرمردی سپیدموی نیز بود که وقتی پرسیدم معلوم شد همان گمشده است. با اصرار از وی پرسیدم که آن همه سال کجا بودی و او جواب داد: لیبی!
پس از پرسوجوی زیاد تعریف کرد که روزی به هنگام بازگشت از دانشگاه چند نفر جلو او را میگیرند و با زور با خود میبرند. چشمانش را میبندند و دیگر چیزی نمیفهمد تا زمانی که چشم باز میکند و خود را در زندان یک کشور دیگر یا همان لیبی مییابد. به تدریج متوجّه میشود که نام کسی مشابه نام او در یکی از لیستهای مخالفان قذّافی بوده و آنها او را اشتباهی به جای آن فرد گرفتهاند؛ وی را در یک کشور دیگر یافتهاند و به لیبی آوردهاند و حالا از او میپرسند که خودت بگو چه نقشههایی در سر داشتی!
از آنها اصرار و از او انکار تا پس از چند سال درمییابند که این بینوا حتّی در کشور خودش هم با سیاست کاری نداشته چه رسد به لیبی. گذشته از توجّه به ترس بیمارگونهی قذّافی که او را برای حفاظت از کرسی ریاست به چه کارهایی واداشت، در زمانی که او اینها را تعریف میکرد من فقط به یاد یک نفر بودم: «امام موسی صدر». به خود گفتم عجیب است کسانی که به راحتی آب خوردن آدم میکشند، او را رها کردهاند تا شاهدی زنده باشد بر این گونه اعمال دیوانهای به نام قذّافی.
پ.ن: بچّه که بودم، با خواندن افسانهها و حکایات عجیب و غریب فکر میکردم که چقدر زندگی کسالتباری دارم و حیف که آن همه اتّفاقات شگفتیانگیز فقط برای دیگران میافتد؛ نگو اینجور وقایع بیخ گوش خودمان هم رخ میدهد و نمیدانیم یا حتّی بالاتر، برای خودمان هم رخ میدهد ولی چون در بطن ولوله و شور و هیجان به دنیا آمدیم برایمان عادیست؛ بعد که کمی از آن دوران فاصله میگیریم، میبینم که عجب دورهای را میزیستیم و خودمان خبر نداشتیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.