۱- پس از فروکشکردن اعتراضهای خیابانی، شیوهی واکنش هاشمی به رخدادهای روز فراتر از انتظار خیلیها بود؛ چیزی که جنبش سبز را تقویت کرد و در حالیکه امروز بسیاری از معترضان آنرا فراموش کردهاند، طرفداران نظام آنرا خوب به یاد دارند و گاه با بزرگنمایی او را شخص اوّل اعتراضات میدانند. برای نمونه به این بخش از یادداشتهای من توجّه کنید:«قانون اساسی- بدون بازنویسی- دوباره بازخوانی شده است و این بار تمام سرنخها به دست رهبر است و پست ریاستجمهوری عملاً به معاونت رهبری تغییر ماهیّت داده است... ظاهراً این روزها هاشمی رفسنجانی به همین نتیجه رسیده است گرچه برای عملی کردن آنچه در ذهن دارد، راه دراز و دشواری در پیش دارد. پیش از این هم من نوشته بودم که حرفهای او دربارهی شورای رهبری از انتخابات ریاست جمهوری نیز مهمتر است ولی فکر نمیکردم که تلاش برای عملی کردن آن به این زودی و در زمان حیات رهبر فعلی آغاز شود(اینجا). هاشمی بعدها و در آن نمازجمعهی تاریخی نیز خودی نشان داد و من نوشتم:« دوراهی جدیدی نمایان میشود: اسلامی که به رأی مردم احترام میگذارد در برابر اسلامی که به رأی مردم بیاعتناست، اسلامی که طرفدار نقد و آزادی رسانههاست و اسلامی که آزادی بیان را برنمیتابد، اسلام مخالف خشونت و اسلام خشونتخواه، اسلامی که اصل بر برائت است و اسلامی که اصل بر ظنّ حاکمان در بارهی افراد است، اسلام آزادیخواه و اسلام اجبارگر و بالاخره اسلامی که در آن هدف، وسیله را توجیه نمیکند در برابر اسلامی که در آن حاکمان برای حفظ دین مجاز به هر کاری هستند.». با فاصلهی کوتاهی محمّد یزدی به سخنان هاشمی اعتراض کرد، اعتراضی که بیش از پیش، خالی بودن چنتهی مصادرهکنندگان دین به نفع حکومت را نشان داد.
۲- با نوشتن این ایما، «تشیّع بنیاسرائیلی» به یکی از اصطلاحات ثابت ایمایان بدل شد. بحث خیلی دشواری نیست، یک دوراهی برابر متدیّنان وجود دارد، آیا اصل بر پیروی ِبه هر قیمت و در هر حال از عالمان دینی (فقیه، ولی، مجتهد، مرجع) است یا برخورد با عالم دینی غیرمعصوم در صورت نیاز، جایز بلکه واجب است؟ دو جواب میتوان به این مسأله داد و این جواب راه بسیاری را از هم جدا خواهد کرد.
۳- با اینکه تجربهی اعترافات قبل کمکی به نظام که نبود هیچ، مایهی سرافکندگی آن نیز شد ولی با پخش سخنان ابطحی و عطریانفر، بازی دوسرباخت قبلی تکرار شد و جز بیخبران یا سادهلوحان کسی آنرا باور نکرد. وقتی مهندس بازرگان اوایل انقلاب دربارهی خودش چنین بگوید حساب دیگران مشخّص است. در برابر این موضوع نیز مانند دیگر موارد، کنش سربازان نظام با واکنش درخور سبزنویسان مواجه شد. وقتی ابطحی پیشاپیش دربارهی اعترافکندگان این یادداشت را نوشته باشد، اعترافات خود او پس از حبس چه چیز را ثابت میکند؟ با گذاشتن «اعتراف گالیله» ، مختصری نیز پیرامون«شکنجهی سفید» نوشتم که جز یکی دوجا در وب فارسی به آن نپرداخته بودند ولی پس از آن بسیاری دربارهی آن نوشتند.
توضیح: عکس بالا از فیلم «تنها دو بار زندگی میکنیم» یکی از فیلمهای خوب و قدرنادیدهی این اواخر است که بسیار بیش از آنچه انتظار داشته باشید، سیاسی است. وقت پرداختن به جزئیّات بیشمار آن فرصت و مجال میخواهد ولی اجمالاً صحنهی بالا را به خاطر داشته باشید: کسی که چند سال پیش دانشجوی اخراجی بوده، حاجآقایی را که فکر میکند تصمیمگیرندهی اصلی اخراجش بوده با اسلحه گوشهای گیر انداخته و به دنبال مجازات اوست. این نما شباهت تمام دارد به آخرین صحنههای «مرگ و دوشیزه» که اینجا دربارهاش نوشتهام. این عاقبت بسیاری از افرادی است که نمیدانند از پس امروز فردایی هم هست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.