سهشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰
یک. سؤال هفتهی تاجزاده:
چرا اقتدارگراها با امریکا و انگلیس گفتگو میکنند ولی با منتقدان سیاست خود گفتگو نمیکنند:
الف- امریکا و انگلیس کشورهایی دارای موجودیّت واقعی هستند ولی منتقدان را اصلاً به رسمیّت نمیشناسند. امریکا و انگلیس کشورهایی در کنار ایران هستند ولی رهبری- که خطاب اصلی تاجزاده و این نوشته با اوست نه مثلاً دولت- کسی را در عرض خود نمیبیند تا با او مذاکره کند. رهبر خطاب میکند، خطبه میخواند نه اینکه بگوید و بشنود.
ب- آنها حتّی با کسانی که به رسمیّت نمیشناسند –یعنی اسرائیل- هم مذاکره میکنند. گذشته از روایات شنیدهشده از چنین مذاکراتی، اتّهام حسین شریعتمداری به سعید امامی را به یاد بیاورید که سفر وی به اسرائیل را نشانهی نفوذی بودن او دانست. امامی برای سیاحت به آنجا نرفته بود، بلکه در مقام یک مسؤول امنیّتی رفته بود و دلیلی نداریم که آن سفر اوّلین یا آخرین سفر بوده یا ارتباط از راههای دیگری نداشتهاند.
ج- گفتگو با کشورهایی که یاد کردیم از سر ناچاری است. مثل الآن که فشار تحریمها ایران را به یاد از سرگیری مذاکرات انداخته است، اگر به فرض ایران به آنها نیازی نداشت، چنین مذاکراتی شاید انجام نمیشد. اتّفاقاً باید گفت که نیاز حاکمیّت به موافقان میانهرو بسیار هم حیاتی است امّا جایگاه ولایت امر مسلمینی اجازه نمیدهد بعضی، اهمّیّت پارهای مسائل را درک کنند.
د- در همین راستا، خاتمی نیز اجازهی گفتگو نداشت، یعنی مهم است که گفتگوکننده چه کسی باشد. حسین موسویان اخیراً سه مصاحبه با نشریّات خارجی دربارهی پرونده اتمی انجام داده است که در یکی از آنها جوری وانمود کرده که تلاش ایران برای ارتباط با امریکا به جایی نرسید و ایران حق دارد فکر کند که امریکا فقط به فکر تغییر رژیم است. با دیگر جنبههای این مصاحبه و آن دوتای دیگر فعلاً کاری ندارم ولی این درست نیست. او در حقیقت دروغ نمیگوید ولی با گفتن بخشی از واقعیّت، نشانی غلط میدهد. در دوران خاتمی از دو ناحیه جلو بهبود روابط با غرب را گرفتند، یکی رهبری که او را حتّی از عکس مشترک انداختن در سازمان ملل با رئیسجمهور امریکا نهی کرد و خاتمی برای روبهرو نشدن با کلینتون که به محلّ اقامتش آمد به قایمباشکبازی کودکانهای متوسّل شد و دیگری نزدیکان همین جناب موسویان یعنی اطرافیان هاشمی رفسنجانی. گفتهی یکی از سفرای گذشتهی ایران که «ما میتوانستیم بگذاریم خاتمی کار رابطه با امریکا را تمام کند ولی نخواستیم امتیازش به نام او ثبت شود» هنوز در یاد ما هست.
هـ- مذاکره با آن کشورها در خفاست ولی منتقدین داخلی گفتهها را آشکار میکنند. بسیاری از ظاهر و باطن رهبر نظام نوشتند تا جایی که خود او گفت که دربارهی من چنین میگویند که درست نیست (و البتّه درست هست) رهبر نظام استاد ادارهی پنهانی امور و وانمود کردنی متفاوت با آن است. با تمام کشورها میتوان مذاکره کرد ولی بعد حاشاکرد یا جا زد یا هر گزینهی دیگری، امّا کمترین گفته در ارتباط با منتقدان داخلی، تیری است که از کمان رهاشده و دیگر باز نخواهد گشت.
دو. پاسخ رهبر نظام به خبرگان
عمدهی آنچه اینجا از رهبر نظام روایت کردهاند این است: «آقا فرموده بودند که نظارت باید از نقطهی بقای شرایط رهبری آغاز شود. اول شما بررسی میکنید که رهبری بر این شرایط باقی هست یا خیر، اگر باقی هست آن وقت در مورد خردهریزها نمیپذیرم که شما وارد جزئیات شوید واگر هم نیست بیایید و بگویید به این دلایل مثلا این یک شرط از بین رفته است. اما اینکه بگویید شرایط هست و کاملا وجود دارد، اما ما میخواهیم درباره این موارد که مثلا چرا این آقا را به فلان سمت برگزیدید و چرا به فلانی اجازه دادهاید، نمیشود. در مورد یک مدیر عامل و یک فرد این کار را نمیکنند، چه برسد به اینکه روزنامهها را که باز کنیم در مورد رهبری هرکسی از راه میرسد یک چیزی بگوید و برخی از خبرگان هم همراه او شوند لذا حضرت آقا مکتوب هم اعلام کردند که رای درست آن است که نظارت خبرگان بر رهبری، نظارت بر شرایط باشد. اگر بر شرایط خدشهای وارد شد، بیایید مشخص کنید و معلوم شود آنهایی که مدعی هستند راه انحراف میروند یا اینکه به شرایط رهبری خدشهای وارد شده است. اما در مورد جزئیات فرمودند که من نمیپذیرم که شما بخواهید وارد شوید و دخالت کنید.! »
نکات گفتههای فوق:
الف. چنانکه میبینید رهبر برای نحوهی نظارت خبرگان تعیین تکلیف کرده است در حالیکه از مفاد فصل هشتم قانون اساسی برمیآید که خبرگان در تعیین نحوهی نظارت خود بر رهبر مختارند و در اصل یکصدوهشتم نیز آمده است که :«تصویب سایر مقرّرات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیّت خود آنان است.»
ب. رهبر با زیرکی خبرگان را بین دو راه قرار داده است، میگوید یا من شرایط را دارم یا ندارم، اگر دارم پس وارد جزئیّات نشوید و اگر ندارم اعلام کنید. اعلام ِنداشتن شرایط لازم یعنی تشکیک در رهبری وی و این چیزی است که به هیچ روی خبرگان فعلی به آن نزدیک هم نمیشوند؛ پس با مفروض گرفتن تأیید خود، اجازهی کمترین دخالت را به آنان نمیدهد.
ج. رهبر خود را با مدیر عامل مقایسه کرده است، بهتر بود با نفر دوّم مملکت مقایسه میکرد. آیا درست است که بگوییم یا رئیسجمهور را استیضاح کنید یا اگر لیاقت انجام خدمت دارد از وی سؤال نکنید یا از وزرایش سؤال و آنها را استیضاح نکنید؟
د. رئیسجمهور- یا هر مدیر دیگری- علاوه بر پاسخگویی قانونی، به رسانهها و مردم نیز پاسخگوست. از مفاد آنچه از رهبر نقل قول شده برنمیآید که حضرات خبرگان چنین خواستهاند که وی را زیر سؤال ببرند، یعنی ممکن است پرسش صرفاً استفهامی بوده باشد و نه انکاری. امّا رهبر نظام همین را نیز برنمیتابد.
د. شرایط و صفات رهبر که در اصل یکصدو نهم آمده (مثل تدبیر و بینش و مدیریّت) موضوعاتی انتزاعی نیستند که بدون ارجاع به کردار و گفتار وی بتوان آنها را بررسید. چطور بدون وارد شدن به جزئیّات میتوان مدیریّت یک نفر را نقد کرد؟
اینها گوشهای از تفاوت ظاهر و باطن رهبر بود که در بند پیش هم به آن اشاره کردم. در پایان اصل یکصدوهفتم میخوانیم که رهبر در برابر قوانین با دیگران مساوی است امّا رفتار وی با این نکته نیز مغایر است.
سه.اهمّیّت موافقان میانهروی نظام
آنچه در خبر فوق باعث تعجّب و امیدواری من شد، جواب رهبر نبود بلکه این بود که خبرگان چنین جرأتی کردهاند که وی را به پرسش بکشند. این بسیار مایهی امیدواری است. گفتههای اخیر افروغ و علی مطهّری را هم دربارهی لزوم پاسخگویی رهبر به فال نیک میگیریم. در «راههای گذر از نظام سلطانی» و تعریف موافقان میانهرو نوشتم که اینان بقای خود و نظام را به بقای فرمانروا مشروط نمیدانند. رهبر فعلی کاریزمای آیتالله خمینی را ندارد و امید است که با گذشت زمان، کسانی به ادامهی حکومت بدون وی نیز بیندیشند.
علی مطهّری وقتی در آن روز کذایی به مسجد قبا حمله شد به نفر همراهش میگفت که احمدینژاد رهبر را فریب داده است. او باید بیندیشد احمدینژاد که از ابتدا با تخریب دیگران به میدان آمد، چهرهی پنهانی نداشت که رهبر از وی فریب بخورد. آیا حمایت از او وقتی تمام سه دههی گذشتهی ایران را نفی کرد، حاصل فریب است؟ احمدینژاد پیش از خانهنشینی- و دقیقتر، پیش از اجبار به کنار گذاشتن مشایی از معاونت- که با پس از آن فرق نکرد؛ رهبری که مرز میان تأیید تقریباً کامل و ردّ تقریباً مطلق یک نفر را حرفشنویی از خود میداند، چگونه فردی است؟ چرا اصلاً یک نفر در آن حیصوبیص نگفت که آيا رهبر قانوناً حقّ دارد در برکناری یک وزیر یا نصب معاون اوّل دخالت كند یا نه؟ چطور دربارهی خود او کسی نباید وارد «خردهریزها» شود ولی او هر وقت لازم بداند وارد همهگونه جزئیّات میشود؟ مگر وی نمیگوید «با یک مدیر عامل چنین نمیکنند» فرض کنید رئیسجمهور هم یک مدیر عامل، شما چرا در جزئیّات عزل و نصبهای او دخالت کردی؟
این سؤالهایی است که باید از شخص رهبر کرد و او ملزم به پاسخگویی است. این نوشتهی تازهی محمّد مطهّری- که خوشبختانه به میدان بازگشته- در درجهی اوّل خطاب به شخص رهبر است و مقایسهی پیش و پس از انقلاب، از نقش منفی قدرت در تغییر مسیر برخی افراد خبر میدهد. نوشتهی او را اگر پاسخی به پرسش تاجزاده بدانيم پربيراه نرفتهايم. این ورود محتوایی به بحث پاسخگویی رهبر را به فال نیک میگیریم و منتظریم که این افراد جرأت کنند و وارد مصادیق نیز بشوند و مخاطب خود را هم دقيقتر مشخّص كنند.
پیش بینی هایی از حوادث سال های آینده ایران و جهان
پاسخحذفجنگهای شدید در منطقه و ورود روسیه و چین در جنگ
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=103:1389-11-06-21-02-04&catid=52:zohor
تصاویر شهید سوخته محمد تورجی زاده:
خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=159&catid=54
به اين بالايي:حاجي التماس دعا...ها ها.
حذفعيّار عزيز برو صالحات اصلاح شي :)
چرند محضه این مقایسه. مدیر عامل کجا دستش میرسه که به روزنامه ها بگه چیزی بنویسید یا ننویسید. در مقابل هیات مدیره هم اگر مدیر عاملی بگه من فلان نوع نظارت رو نمیپذیرم یعنی مثلا استعفا میدم ولی در مقابل مدیر عامل عزیز ما این هیات مدیره و بقیه ملتن که باید برن پی کارشون.
پاسخحذفدوست گرامی، جناب ایماگر
پاسخحذفدر وبلاگ پیامی دریافت کرده بودم، به زبان چینی!!، که نشانی وبلاگ شما را داشت. تردید کردم. سعی کردم با پیامی خصوصی بپرسم راهی نیافتم... بهرحال آن پیام از شما بود یا نه، من البته از دوستداران و خوانندگان همیشگی این نوشتههای درخشان هستم... با آرزوی توفیق
ارادتمند، مجید