شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰
شرکتنکردن در انتخابات نود- با توجّه به تهدیدهای غلاظ و شداد- تفاوت اندکی با تحریم آن داشت. به همین دلیل شرکت نکردن هرکس میتوانست او را از چرخهی موافقان نظام به طور کامل بیرون بگذارد. به جز فعّالانی که خطرکردن در مرز تغییر را پذیرفتهاند، به کسانی نیاز هست که همچنان از درون انتقاد کنند و برای همین من از انتقادهای دستغیب و مؤثّر بودن آن نوشتم. پس من از شنیدن خبر رأیدادن سیّدحسن خمینی و هاشمی رفسنجانی خوشحال هم شدم؛ در برابر مطمئنّم بسیاری از خبر رأیدادن این دو ناراحت شدند. رأیدادن خاتمی نیز- با تمام تفاوتهایی که بین آنها وجود دارد- در همین دسته میگنجد.
با دستهبندی جدیدی که من در این ایما ارائه کردم، بر اهمّیّت وجود موافقان میانهروی نظام پای فشردم. حالا و پس از رأیدادن سیّدمحمّد خاتمی و با یادآوری اینکه خاتمی فقط یکبار از عبارت «جنبش سبز» در سخنانش استفاده کرده، سه پرسش پيش ميآيد:
الف. اگر من مخالف رأیدادن خاتمی نباشم، چرا عبدی و قوچانی را تجدیدی خواندم؟
رأیدادن خاتمی عملی شخصی بود ولی آن دو با تخطئه تحریم یا شرکتنکردن، کلّ رویکرد جنبش سبز و اصلاحطلبان را زیر سؤال میبردند. گویی از دید آن دو منتقدان باید یکرنگ و یکشکل باشند. (حتّی در بررسی منشور موسوی گفتم اگر این معیارها با دیدگاه برخی منتقدان نمیخواند، به جای اعتراض به موسوی، نام و رنگی دیگر برگزینند و به موازات جنبش سبز حرکت کنند. نه نیازی هست همه همشکل باشند و نه کسی باید از بیان معیارهای خودش ابا کند.)
ب. اگر حضور موافقان میانهرو باعث تقویت جنبش آزاديخواهي میشود، آیا باید به امثال مطهّری رأی میدادیم؟
من -با تفاوت بسیار با مطهّری- احمدینژاد را نیز فرصتطلبی بیاخلاق میدانم ولی چالش او را با رهبر نظام برای کلیّت حرکت آزادیخواهی مفید میدانم. مفیددانستن وجود یک نفر با حمایت کم یا زیاد از او دو چیز است. من به کسی که موسوی را متّهم به لغزش سياسي كرده و مؤثّر در فتنه خوانده به هیچ وجه رأی نمیدهم ولی امیدوارم بتواند کاری کند که بت قدرت مطلقه راحتتر شکسته شود.
در واقع حضور موافقان میانهرو حیاتی نیست بلکه کمککننده است؛ آنچه امروز اولویّت دارد تقویت جنبش سبز به مثابهی مخالفان میانهروی حکومت مطلقه است. از طرفی تحریم انتخابات کنشی لازم و ضروری برای معترضان به انتخابات هشتادوهشت بود، پس انتخاب بین تحریم و رأیدادن به برخی منتقدان، انتخاب بین اهم و مهم- با فاصلهی بسیار زیاد- است.
ج. آیا آیندهای برای این حرکت خاتمی قابل تصوّر هست؟
در یک فرض بسیار خوشبینانه، اگر خاتمی مرز خود را با جنبش سبز مشخّص کند و بتواند رهبری موافقان میانهروی جدید، یعنی بازماندگان در اردوی اصلاحطلبی و اصولگرایان منتقد را به تدریج به عهده بگیرد، اتْفاق خوبی خواهد بود امّا در واقع جنبش سبز از اين پس روی خاتمی به عنوان همراه، حساب نخواهد کرد.
من در بسیاری از نوشتهها مانند این ایما تا جایی که ممکن بود از خاتمی حمایت کردم و بر منتقدان ِبعضاً بیادبش خرده گرفتم امّا تیغ نقد، دوست و دشمن نمیشناسد و بررسی کردار و گفتار خاتمی نيز از این پس سختگیرانه و دقیق خواهد بود؛ پس نه دفع مطلق و نه لاپوشانی و شتر دیدی ندیدی. هر انتخابی، هزینههای خودش را دارد؛ انتخابات دوراهی ما بود که از هم جدا شدیم، امیدوارم مسیر این دو راه، به یک مقصد برسد.
سلام
پاسخحذفبا احترام به دیدگاه شما
به خاتمی وامثالهم هیچگاه دل خوش نداشته ام و چندان اعتقادی به این نوع آدمها ندارم.
شهاب مرادی واحمد نجمی که تازه موید و مدافع سرسخت نظام ورهبر هم هستند بخاطر مسافرت امکان رای دادن نداشتند ولی مردم را تشویق به شرکت کردند.خاتمی اگر حقیقتاً تکلیفش با خودش روشن بود می توانست به همین تمیزی امکان شرکت در انتخابات را با یک مسافرت چندروزه مصلحتی از خود بگیرد ولااقل ابهام بیافریند.
اما گویا او اصرار داشت حتماً در انتخابات شرکت کند.من نمی پذیرم و باور نمی کنم که کسی که ادعا و شعار آزادیخواهی و مردمی بودن می دهد تا این اندازه مماشات و مصلحت اندیشی کند.
خوب دقت کنید.آذری قمی 5 آبان 76 به خاتمی نامه می نویسد و صراحتاً اعلام می کند که خامنه ای هیچیک از شرایط لازم برای تصدی مرجیعت را ندارد.قضایای جامعه مدرسین را کامل شرح می دهد . نامه اش را آقای منتظری در جزوه انتقاد از خود آورده است.پس تا اینجا یقین داریم که خاتمی از واقعیت قضایای مرجعیت رهبر دقیقاً مطلع بوده است.23 آبان 76 آیت الله منتظری سخنرانی می کند ومرجعیت رهبر را صراحتاً زیر سوال می برد.بدون کمترین توهین و فقط با دید منتقدانه.خاتمی در اوج قدرت و محبوبیت به گفته احمد منتظری دستور حصر ناجوانمردانه وغیر انسانی وغیر قانونی آیت الله منتظری را می دهد.بدون اینکه کمترین مقاومتی بکند و بدون اینکه حتی هیئتی برای مصالحه وحل و فصل ماجرا تشکیل دهد تا فضای ملتهب را اندکی آرام کند ولااقل شان مرجع بزرگ و یکی از مهمترین آدمهای انقلاب حفظ شود.حتی به اهرمهای قانونی هم متوسل نمی شود تا این عمل غیر قانونی انجام نگیرد.
این همه در حالی رخ می دهد که وقتی اطلاعات در راستای سیاست سنگ اندازی و چوب لای چرخ خاتمی گذاشتن پرونده اختلاس بهزاد نبوی را در پترو پارس رو می کند صراحتاً رهبر و وزارت اطلاعات وقوه قضائیه او راتهدید می کند که "اگر به بهزاد نبوی دست بزنند من استعفا می دهم" .آیت الله منتظری کجا و بهزاد نبوی کجا.آن یکی را بدون کمترین مقاومتی حصر می کند اما این یکی را تهدید به استعفا می کند.ببخشید. ولی من به صداقت خاتمی وامثال او اعتقادی ندارم.هر انسانی اگر عاقل و با شعور باشد اینگونه می اندیشد و محاسبه می کند که وقتی به چیزی باور واعتقاد دارد می پذیرد که این باور واعتقاد هر چه که باشد ممکن است هزینه هایی هم برایش داشته باشد.پس خودش را آماده پرداخت احتمالی هزینه می کند.وقتی من می بینم که کسی اعتقادی را هزاران بار فریاد می کند و شعار می دهد ولی در عمل کمترین هزینه ای برایشس پرداخت نمی کند من به صداقت وراستگویی این آدم اعتماد نمی کنم.خاتمی بارها و یارها ثابت کرده که مرد پرداخت هزینه نیست.او مرد روزهای آرام است.روزهایی که در این مُلک نشانی از آن نیست و نخواهد بود. پس من نام اورا از فرست آدمهای مهم این مملکت براحتی حذف کردم تا خیالم راحت باشد که در آینده محاسباتم را دچار اشکال نمی کند.
من به کسی که موسوی را خائن خوانده (علی مطهّری) ...
پاسخحذفلطف میکنید مرجع معتبری برای این جمله ارائه بدید. خیلی ممنون
عين لفظ را نيافتم، متن را تصحيح كردم.
حذفیک پیشنهاد دارم . شاید زیاد به مذاق بعضی ها خوش نیاد یا کمی لازمه پخته تر شه : جنبش سبزیها همه برن دور دوم به علی مطهری و ۲ سه تا اصلاح طلب رای بدن تا رایشون از حداد عادل بیشتر بشه یا بیشترین رای رو تو نماینده ها داشته باشن. از طرفی از قبل به حاکمیت بگن که اینها نماینده هایی هستند که میخوایم رای بدیم.
پاسخحذفعيّار يادش رفت قبلا اينو نوشته بود:
پاسخحذفhttp://imayan.blogspot.com/2010/02/blog-post_07.html
به نظر من مطهّري با بقيه فرق چنداني نداره وقتي ميگه فصل الخطاب نظر رهبره، يعني اون هم بالاخره وقتي به جايي ميرسه كه بايد جلوتر بره مي ايسته.
به اميرمهدي:
شما در نوشته هات همه رو مقصر ميدوني غير از خميني. چرا؟ كسي كه اجازه بده گولش بزنن يا براش تصميم بگيرن يا به جاش نامه بنويسن، جاي دفاع داره؟
خاتمی با هاشمی و سید حسن در یک دسته نیست. اگر بود نباید شرط تعیین می کرد. باید 25 بهمن 89 را تقبیح می کرد.
پاسخحذفمشکل خاتمی این است که مذبذب است.
در ضمن نقشی که خاتمی می خواهد بازی کند هاشمی خیلی قوی تر و موثرتر بازی می کند.
همین علی مطهری توانسته است بحث در مورد انتقاد از رهبری را از تابو بودن در بیاورد و باز هم نماینده شود. علایی انتقاد عملی از رهبری کرد و باز هم در رسانه های رسمی می نویسد.
اینها ماندنشان در حاکمیت ظرفیت ساز است اما خاتمی را اصولا کسی به حاکمیت راه نمی دهد اقدامات ایشان هم ظرفیت سوز است. با رای دادن او حالا حق روشن و اساسی رای ندادن رسما شده ایستادن در برابر نظام.
"كسي كه اجازه بده گولش بزنن يا براش تصميم بگيرن يا به جاش نامه بنويسن، جاي دفاع داره؟"
پاسخحذفحق با شماست دوست عزیز.من هم با شما هم رای هستم که چنین کسی لیاقت واستحقاق دفاع کردن را ندارد. نکته اینجاست که شما ابتدا ثابت کنید که امام خمینی اجازه می داده گولش بزنند و بجایش نامه بنویسند بعد حکم صادر کنید.امام خمین به کنار.اصولاً هیچ انسان عاقلی را سراغ دارید که اجازه بدهد گولش بزنند و بجایش نامه بنویسند؟ مدعای شما کاملاً متناقض واز اساس باطل است.
ضمناً مقصر بودن با قاصر بودن تفاوتهایی اساسی دارد
جدای از خاتمی (که دلایلش برای من قابل فهم اما غیر قابل قبول است) بسیاری دیگر هم در انتخابات شرکت کردند، با دیدن خبر دروغ تعداد رای دهندگان ایلام یا کم شدن تهرانی ها و... خودمان را گول نزنیم ؛ عده بسیار زیادی هنوز طرفدار نظام و رهبری هستند (و البته نه فقط بیسوادان روستاهای دور افتاده که دانشجویان دانشگاه تهران!) عده زیادی فقط به دلیل اختلافات قومی و عده بسیار زیاد دیگری بخاطر اینکه شناسنامه بی مهرشان مشکل استخدام برایشان ایجاد نکند! حماسه افریدند.
پاسخحذفنمی گویم که 64 درصد حضور درست است اما مشاهدات عینی من خیلی با مشاهدات عینی "جرس" فرق دارد!
به خاتمی می توانیم بگوییم "بفرمایید اخر صف" با این جماعت چه کار کنیم؟!
شما از كامنت من فقط «اجازه دادن» را ديدي؟ فرض كن من بگويم، بشود يا امكان داشته باشد گولش بزنند. هر كسي را مي شود گول زد يا بين قصور و تقصير فرق گذاشت امّا وقتي پاي قتل عام تابستان 67 پيش مي ايد. گفتن اينكه خودش نمي دانست يا اطلاعات غلط به او رساندند كمتر كسي را قانع مي كند. من نمي خواهم بگويم خميني را حتماً خيلي بد بدانيم ولي سيستم ولايت فقيهي كه موسسش آن طور بشود و جانشين جهان ديده ادب شناس و موسيقي دانش اين طور اساسا قابل دفاع نيست. اين كمترين چيزي است كه دست كم من از طرفداران خميني انتظار دارم.
پاسخحذفدوست خوبم.روش من این است که برای فهم حقیقت بجای تمرکز روی آدمها روی جریانات و روندها و حوادث تمرکز می کنم و با مطالعه و تحقیق دقیق و جمع آوری مستندات متقن و جامع تلاش می کنم تحلیل نسبتاً دقیقی از مسائل داشته باشم.قهراً در این میان تکلیف بسیاری از آدمها هم روشن خواهد شد.
پاسخحذفاولاً هیچگاه با منطق نتیجه گرا موافق نبوده و نخواهم بود. منطقی که می خواهد از روی نتیجه ، به حقانیت و درستی یا نادرستی آدمها و عملکردها ودیدگاهها قضاوت کند.
ثانیاً بین رهبر اول و دوم انقلاب تفاوت از زمین تا آسمان است و یکسان نمودن عملکرد و بینش این دو هیچ توجیهی ندارد.
ثالثاً در اولین فرصت قضیه اعدامهای 67 را مفصلاً همینجا لینک می دهم.لطفاً ابتدا چند پست آخر این وبلاگ و نظرات مرا مطالعه کنید.از نظر من علاوه بر اینکه ایشان در حصر اطلاعاتی وارتباطی بوده اند بررسی حرکت جریان مصباح یزدی وجریانهای قدرت طلب وانحصار گرای دیگر تحلیل بسیار دقیقی از آنچه اتفاق افتاده است ارائه می دهد.
سلام
پاسخحذفبابت تاخیر در پاسخ عذرخواهی می کنم.لازم است خاطرات آیت الله منتظری وجزوه انتقاد از خود که اخیراً در فضای مجازی منتشر شد را بدقت مطالعه کنید تا عمق قضایا وکلیت جریان برای شما قابل فهم باشد.
روایتی از اعدامهای ١٣۶٧؛ رازهای روزهای سیاه
http://www.rahesabz.net/story/41288/
عفت ماهباز ازاعدامهای۶٧ میگوید: آنها که خاموشاند سکوت خود را بشکنند
http://www.rahesabz.net/story/41509/
اعدامهای ۶۷؛ گزارش آیت الله منتظری از قتل عام بدون محاکمه
http://www.rahesabz.net/story/40811/
یکی از کاملترین وجالبترین تحلیلها در مورد اعدامهای 67 و بی اطلاعی امام خمینی و چگونگی نفوذ فرقه مصباحیه وتسلط آنها بر امور کشور ونقش آنها در اعدام های 67 مربوط به احمد قابل است.
با دقت بخوانید.
وصیت ...به ملت ایران
http://www.ghabel.net/negah/1389/07/08/367