سهشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۰
بورخس در مقدّمهی ترجمهاش از یکی آثار کافکا، تعبیری نزدیک به این دارد که «نویسندگان بزرگ پیشکسوتان خود را بازمیآفرینند». یعنی بسیاری از اهل ادب، فکر و هنر در سایهی بزرگانی که درخشش بیشتری از آنان دارند قرار میگیرند امّا وقتی چهرهی نوظهوری به عرصهی فرهنگ جهان یا یک کشور پای بگذارد و منبع الهام و تأثیرگیریش مشخّص شود، آن ریشهها- که ممکن است به آنها کمتر توجّه شده باشد- ناگهان با اقبال عام مواجه میشوند. به نظر میرسد میتوان این نكته را از پیشکسوتان به تمام کسان یا آثاری که با آن اثر یا شخص خاص ارتباط دارند، تعمیم داد. اگر فیلم، کتاب یا پدیدهای فرهنگی از کشوری به اصطلاح گل کند، کنجکاوی به دیگر آثار آن کشور- دستکم در آن زمینهی خاص- کشیده خواهد شد؛ چرا که مخاطبان با خود خواهند گفت که ممکن نیست در زمینی بایر، گلی با چنین آب و رنگ شکوفا شود و شاید آثاری نزدیک به آن هم در آن دیار بتوان یافت.
یکی از نویسندگان ایرانی- به گمانم مندنیپور- جایی در مصاحبهای گفته بود که «صدسال تنهایی» مارکز لوکوموتیو ادبیات آمریکای لاتین شد. یعنی این طور نبود که آنان پیش از آن چیزی نداشتند امّا محتاج اثری بودند که به تبعش، آنها نیز مورد توجّه قرار بگیرند و ما (یعنی داستانویسان ایرانی) نیز چیزهایی برای عرضه به جهان داریم امّا هنوز سروکلّهی لوکوموتیو ما پیدا نشده است تا دیگر واگنهایی که در پس سدّ ترجمه، تبلیغات ناسالم و جزآن راکد و ساکن ماندهاند، تکان دهد.
به جای داوری پیرامون درستی یا نادرستی اعتمادبهنفس يا پيشبينی نویسندهی مذکور، میتوان به نمونهی رخداده و اینجایی مثال او یعنی عبّاس کیارستمی رجوع کرد. او یک دههی تمام در مرکز توجّه جشنوارههای هنری بود و نه تنها بر سینماگران بزرگ ایران و جهان اثر گذاشت بلکه مایهی معرّفی افراد زیادی به همین جشنوارهها شد؛ بعضی مانند پناهی و قبادی توانستند راهشان را تکامل بخشند و روی پای خود بایستند و برخی هم با درخششی زودگذر، آمدند و رفتند. حالا که خود کیارستمی هم از سبک خود به تنگ آمده و به دنبال کار با بازیگران حرفهایست (در مصاحبهاش با مجلّه فیلم به صراحت از اینکه برای سالها خودش را از همکاری با بخش حرفهای سینما محروم کرده بود، افسوس میخورد) سروکلّهی لوکوموتیو دوّم سینمای ایران پیدا شده است. پس از گذشت دوران اوج کیارستمی و حاشیههایی مانند جنجالهای فیلم اپیزودیک کیش که به افول سینمای ایران در جهان انجامید، حالا سینمایی داستانگو، اجتماعی و حرفهای پا به عرصه گذاشته که حتّی کپیبرداری از آن هم به سادگی پیروی از کیارستمی نیست. لوکوموتیو اوّل برای یک دهه سینمای جشنوارهای ایران را حمایت کرد، امیدوارم واگنهای متّصل به دوّمی بتوانند مانند خود فیلم «جدایی...» با تودهی سینمارو هم ارتباط برقرار کنند که ارزشش اگر از آن جوایز و حضور در جشنوارهها بیشتر نباشد، کمتر نیست.
مرتبط: سيمين، راضيه و... ترمه
مرتبط: سيمين، راضيه و... ترمه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.