جمعه ۲۵ فروردين ۱۳۹۱
در ایمای پیش، فیلسوف آلمانی به درستی از ناکافی بودن و ناکارایی اکتفا به منطق دو ارزشی در سنجش خطا و صواب میگفت ولی خود باید به این نتیجه میرسید که باید در بررسی هر گفتار/کرداری توأمان هر دو جنبهی مثبت و منفی و میزان آنها را بیان کرد (سکوت او دربارهی گذشتهاش- یا اکتفا کردن به یکی دو تعبیر مانند حماقت و مانند آن- پاک کردن صورت مسأله بود)؛ اینطور نه بخش نادرست یک کردار درست از نظر پنهان میماند و نه بخش درست کردار نادرست؛ نه به بهانهی مدح یا دفاع از عملی درست، برخی ریشهها، پیامدها و ناراستیهای آن ناگفته میماند (تا بعدها خود منشأ خرابی شود) و نه در قدح یا مذمّت عملی نادرست، خشکوتر با هم سوزانده میشود؛ حساب قصور از تقصیر جدا نمیشود و دندانهای سپید آن مرد جذامی یا سگ پیر (با روایتهای مختلف) در بیان مسیح از دید پنهان میماند. اوّل از همه معیاری که هایدگر به ما پیشنهاد میکند، در مورد خودش صدق میکند که نه مانند هابرماس و آدورنو هستیشناسی او را فاشیستی بدانیم و نه مانند طرفدارانش، تنها بیاحتیاطی وی را پذیرش کوتاهمدّت ریاست دانشگاه.
امّا عجب از منتقدان ایرانی هایدگر است که در برابر جوالدوزی که به او میزنند، حتّی سر سوزنی به خود نمیزنند. وضعیّت چند دههی اخیر ایران از جهات مختلف در خور نقد است. چند نفر از منتقدان فیلسوف آلمانی خود اینجا – اگر سیاست به معنای خاص را درون پرانتز بگذاریم- نیمچه اعتراضی به حیطهی کاری خود کردهاند؟ تنها دو نمونه را ذکر میکنم:
اوّل: چند مؤلّف از حقّ افراد یا آثاری که در معرض سانسور و ممنوعیّت نشر بودهاند با صدای بلند اعتراض کردهاند؟ چند نفر با مصاحبه، نامه یا هر راه دیگر با هر لحنی به مسؤولان تذکّر دادهاند؟
دوّم: ساختار دانشگاهی ما سالهاست که دستخوش بازی اهل سیاست است، امْا این روند در چند سال اخیر به طرف بیاعتبار کردن مسائلی مانند گزینش دانشجو و استاد، مدارک دانشگاهی، عضویّت در هیئت علمی آزادی دگراندیشان از تدریس و جزآن پیش رفته است. صدای اعتراض دکتر رضا منصوری که بلافاصله خاموش شد، دیگران کجا هستند؟ اگر بنا را بر این بگذاریم که سالها بعد متفکّران و روشنفکران ایران بازخواست شوند که در برابر این موج تحقیر دانشگاهیان و برکشیدن بیمایگان چه کردند، چند نفر میتوانند سرشان را بالا بگیرند؟
از کسانی که همیشه به نحو غریبی (جلو خودم را گرفتم تا صفت دیگری را استفاده نکنم) «فقط» جنبهی مثبت قضایا را میبینند میگذرم؛ برخی هستند که باز هم به نحو عجیبی هرجا بوی سیاست میدهد، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. برای نمونه کسی/ سایتی/ نشریّهای را در نظر بیاورید که در حوزهی سلامت کار میکند. اگر او در برابر ادّعاهای بزرگ کشف داروی درمان ایدز یا درمان افراد قطع نخاع با کمک سلّولهای بنیادی و مانند آن سکوت کند، چه معنا دارد؟ از طرفی تبلیغ آنها را نمیکند چون -بنا به فرض- این شخص صاحبنظر است و میداند بین هیاهوی تبلیغی-سیاسی و دستاورد علمی چقدر فرق است. از طرفی پیرامون نادرست بودن این هیاهو و بیان نظر متخصّصان فن دربارهی زیر سؤال بردن آن ادّعاها باز هم سکوت میکند، مبادا کمترین شائبهی آلودگی به سیاست پیش بیاید. سوال اینجاست که بیتفاوتی دربارهی موضوعهای سیاسی- اجتماعی به کنار، چرا نباید در حوزهی تخصّص خود، آنچه حق است بر زبان آورده شود؟ این بیتفاوتی، ترسخوردگی و انفعال، پیامدهای بسیار زیانباری برای جامعهی علمی دارد و سوءاستفادهکنندگان از مناصب سیاسی را در کار نابجای خود و ادامهی این هیاهوهای زودگذر با مصارف کوتاهمدّت جریتر میکند. در نقد بیطرفی و بررسی پذیرش اشتباه سارتر از او ضمن این ایما، نقل قول کرده بودم که «بیطرفی وجود ندارد و بیطرف -ناخواسته- در جانب ظلم قرار میگیرد.»
دربارهی گذشتهی افرادی مانند هایدگر، کوندرا، گراس نیز پیشتر چیزهایی نوشته بودم. گونتر گراس با نوشتهای این روزها خبرساز شده است. گذشته از واکنش طنزآمیز طرفداران نظام به آن، چرا روشنفکران ایرانی در حمایت از آن یا نقد مضحک رسانههای غرب پیرامون آن چیزی نمیگویند؟ به این نوشتار بنگرید که چگونه از سکوت روشنفکران ایرانی و ترس از سؤءاستفاده حکومت نوشته است. معیار ما برای سنجش یک عمل باید خود آن باشد نه خوشآمد و بدآمد دیگران. به یک نمونهی دیگر توجّه کنید:
نظام فعلی ایران و اسرائیل هر دو در خور نکوهش هستند. حالا جایی را در نظر بیاورید که لازم باشد برابر هر دو موضع گرفت:
الف. انتخاباتی ناسالم در ایران برگزار میشود، کسانی در آن شرکت میکنند و میگویند از ترس حمله بیگانگان (مثلا اسرانیل) رأی دادیم.
ب. نویسندهای متنی را در ذمّ اسرائيل مینویسد، در قبال آن سکوت میکنند و میگویند شاید نظام ایران بهرهبرداری کند.
هر دو عمل/بیعملی فوق نه بر اساس درستی یا نادرستی آن عمل بلکه بر اساس تخمين واکنش دیگران انجام گرفته و هر دو نادرست است. نظام بینالمللی اگر بخواهد به جایگزینی برای نظام ایران فکر کند با کدام روشنفکران- سیاستمداران باید طرف شود؟ شورای راه سبز امید کجاست؟ همین سکوتهاست که باعث میشود برخی فراموش کنند میرحسین موسوی چه واکنشی در قبال خبر حمایت محمود عبّاس از جنبش سبز از خود نشان داد تا گفتهی کارگر اطّلاعاتی حکومت در کسوت کارگردان سینما بیپاسخ بماند که برای ساختن فیلم دربارهی فتنهی ۸۸ اوّل از همه سراغ سایتهای اسرائیلی رفتم و از تمام واکنشهای آنها به رویدادهای ایران پرینت گرفتم (مصاحبه ابوالقاسم طالبی با برنامهی هفت). نماد جنبش سبز ایران محمود عبّاسش را قبول ندارد، بعد تو در سایت اسرائيل دنبال چه میگشتی؟ الحق که اعتراف به جانبداری و فیلمسازی دستوری از این بهتر نمیشد.
از سوی دیگر موضع قاطع موسوی را مقایسه کنید با طلب کمک خفّتبار رضا پهلوی از اسرائیل. هم او مانند طالبی ماهیّت خود را بهتر شناساند، هم کسانی که از ترس محبوبیّت فراگیر موسوی، جرأت مخالفت با او را ندارند امّا اینگونه مواقع با حمایت از پهلوی دم خروسشان آشکار میشود. (یکی نوشته بود: آخر اسرائیل با «من» چه کار دارد؟ برایش نوشتم: نه اینکه بشّار اسد خیلی با «تو» کار دارد!)
هایدگر را بیش از استحقاقش ملامت نکنیم؛ همه از اعتراف به اشتباه گریزانیم. من خود که گهگاه کسی را میبینم که دربارهی گذشتهاش اعتراف به اشتباه میکند انگار کسی را دیدهام که از کرهی دیگری آمده است. گونتر گراس عضویّت خود در سازمان جوانان نازی را کندن پوست پیاز خواند، به گمانم جامعهی ما به یک خیزش همگانی برای نقد گذشته، اعتراف به اشتباهات و کندن پوست پیازهای خود نیاز دارد.
هورااااااااااا!!! رفتم رو وبلاگ بلاگ اسکایت حتی با فیلترشکن ساکس هم فیلتر بود! قلبم اومد تو دهنم. گفتم دیگه اساسی از دست رفتی. یه سرچ کردم در شمایل جدید شما را باز یافتیم! چقد دلم تنگ شده بود.
پاسخحذفسال نوت مبارک!
پاسخحذفمیدانم تقصیر خدمت دارم.
مثل سابق، عالی بود. حرفی تکراری را از منظر دیگری نوشته بودی.
اوایل متنت، یاد اون پسری افتادم که به بابایش میگوید بابا من گشنمه، باباش تشر میزند که حرف سیاسی ممنوع!
متاسفانه، بیشترینمان ضعیفیم و میترسیم.