دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۱- دربارهی عبّاسی پیشتر این يادداشت را نوشتم. این حدّاکثر واکنشی است که در خور اوست. هرکس که در زمینهای سررشته داشته باشد، خیلی زود میتواند کسی را که در آن زمینه ادّعا دارد، بشناسد. پنهانکاری و چربزبانی فقط برای فریفتن ناآگاهان جواب میدهد. برای همین است که اگر اعتراض میرکریمی به حضور او در هیئت داوران جشنوارهی فجر نبود، اهل سینما باید مؤاخذه میشدند که چرا واکنشی نشان ندادند. ديدن برنامهی هفت (میزبان دیگر دکتر!) رايگان است و دیدن بعضی بخشهای آن برای اطّلاع از برخی مسائل بد نيست امّا وقتی علی معلّم از او برای اظهار نظر دربارهی مافیا و فیلم پدرخوانده در مجلّهاش دعوت میکند- يعني در ادامهی حضور در سیما و پرخاش به میرکریمی، بیاعتنایی داوران به «یه حبّه قند» و چاپ دو نقد زننده- دارد به خطّونشان کشیدن به شیوهی خودش ادامه میدهد؛ چاردیواری اختیاری است امّا ما هم اختیار جیب و وقت خود را داریم. علی معلّم هم مانند پسرعموی همنامش از تجدیدیهای سه سال اخیر است.
۲- هر وقت حسن عبّاسی را میبینم به حس پنهان پشت چهرهی او مینگرم؛ به جوانی که دوست داشت متفکّر و صاحبنظر باشد و جمع زیادی را پای سخن خود ببیند؛ منتقد باشد، راهکار ارائه کند و بروبیایی داشته باشد امّا از راهش نرفت.
پیشتر دربارهی افشاگری شفیعی کدکنی پیرامون شاعری که اشعار حزین لاهیجی را کش رفته بود و به اسم خود ارائه میکرد، این ایما را نوشته بودم. این گونه تمایلات- که منحصر به عبّاسی هم نیست- به بخشی از تلاشهای فرانگ آبگنیل معروف برای جعل هویّت میماند؛ آن جا که خود را استاد دانشگاه جا میزد. اگر دامنهی بحث را از متفکّران قلّابی به دکترهای ریزودرشت و فلّهای نظام دانشگاهی گسترش دهیم، میبینیم که اوضاع خرابتر از این حرفهاست.
۳- شنیدن حرفهای او برای خنده و انبساط خاطر بد نیست؛ شخص بيبنيهای که به هر قیمت میخواهد خود را دارای نظر و تحلیل ارائه کند نیز بیشتر جای ترحّم دارد امّا آنچه جای تأسّف دارد -آنچنان که حسین زمان هم نوشت- جامعهایست که اجازه میدهد چنین کسانی بر مسند تئوریپردازی بنشینند و آنان را رسوا نمیکند. همهچیز را سیاسی نبینيم؛ گیرم ارادهای امثال او را برکشید، سکوت در برابر مهملات آنان چه توجیهی دارد؟ نبود فضای نقد، هم باعث برکشیدن چنین افرادی میشود و هم از سوی دیگر، گهگاه که کسانی به نقد هم میپردازند به دلیل نبودن سابقهی نهادینه شدهی آن، بلافاصله بحثشان به تندخویی، متلکاندازی و تمسخر شخصیّت همدیگر میانجامد. (گمان نمیکنم نیازی به مثال آوردن باشد)
۴- نکتهی چهارم و دردآور این است که متأسّفانه جوابهای غرویان و دینانی نیز بسیار بد بوده است. غرویان به جای نشان دادن نکاتی که به وضوح دال بر بیسوادی عبّاسی است، میگوید بیاید ازش امتحان بگیریم! همین حرفها خودش امتحان است. دینانی هم جوابهای رایج به مخالفان فلسفه- مانند تفکیکیان- را تکرار کرده است. خوب اگر میزان توانایی حضرات در روبهروشدن با مخالف همین است، تحمّل چنین سخنانی هم حقّشان است. اگر در یک تقسیمبندی ساده، مراحل رشد علمی را سه بخش کنیم: اوّل تکمیل معلومات، دوّم توان نقد ديگران و سوّم نوآوری، فلسفهدانان صدرایی دست بالا تا مرحلهی اوّل پیش آمدهاند. در حالیکه در بسیاری زمینهها ما افرادی داریم که پا به مرحلهی دوّم گذاشتهاند، حاملان كنونی فلسفهی اسلامی در مواجهه با نظرات مناقش (از مهملات عبّاسی بگیر تا پرسشهای نو زمانه) متأسّفانه پیاده و ناتوانند. این موضوع از انبوه مجلّات رسمی گرفته تا بخش مربوط در مهرنامه به وضوح آشکار است؛ تکرار مکرّرات و رژهی نامها. پدیدهی حسن عبّاسی- که مانند هر پدیدهای از ابعاد مختلف در خور بررسی است- نه به خودی خود میتواند ظهور و بروز پیدا کند و نه صرف خواست تفکّر رسمی میتواند او را تا اینجا برکشد، ابتدا انفعال و بعد ضعف جامعهی علمی، بستر اصلی رشد چنین علفهای هرزی است و درد اینجاست.
در خصوص عباسی، همان است که آوردهاید و من هم میگویم تجسم طیرگی عقل است که هر بار «انصاف از ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت شنیدنم نماند». یکی از بهترین نقدهای ابراهیم نبوی چند سال پیش در خصوص یکی از سخنرانیهای او بود. با این وجود این پریشانی و آشفتگی و ورشکستگی فکری و گفتاری که برای ما، موجب طنز و حتی ترحم میشود، میتواند خیلی هم خطرناک باشد. شما نظریات و یا نوع ورود او را به میاحث میبینید که یکسره ستیزه و جنگ همیشگی و غیرقابل اجتناب بین غرب و اسلام است... خب همچو کسی اگر مشاور یک مقام براستی مهم باشد، که بود، جای نگرانی نیست؟
پاسخحذفلحن او ستيزه جويانه است كه مختص غرب و اسلام هم نيست. (بماند كه بويی از اسلام هم از حرفهايش به مشام نمی رسد). او تمام متفكران ايران اعمّ از دانشگاهی و حوزوی، قديم و جديد را نادان يا خائن می داند. كلا آدم جالبی است.
پاسخحذفعالی ... عالی
پاسخحذفدر مورد عباسی صحبتی ندارم. اما نا ممکن بودن فلسفه اسلامی و فیلسوف مسلمان حرفی است که آرامش دوستدار هم زده . به گفته دوستدار فلسفه با عامل ماورا طبیعی سرو کاری ندارد با ماده آغاز و به ماده هم ختم میشود . او میگوید نیچه آغاز سقوط یونان را از افلاطون میداند که دین را وارد دستگاه فلسفی خود کرد .
پاسخحذفسلام جناب ایماگر
پاسخحذفچند روز قبل در قسمت وبچین لینک گفتگویی را گذاشته بودید باکسی که دوره دکترایش را در یکی از دانشگاه های انگلستان می گذراند در مورد ویژگی های تحصیلی آنجا مباحث خوبی را مطرح کرده بود. اگر لطف کنید و لینک این گفتگو را برایم بفرستید بسیار سپاسگذار خواهم بود.
noori.hadi@gmail.com
با سپاس
به نظرم رحیمپور ازغدی از عباسی هم بدتر است از نظر چرندگویی و آسمانریسمانبافی. هفتهای چندبار هم تلویزیون مهملگوییهایش را به خورد مردم میدهد. اما نمیدانم چرا هیچکس بهش گیر نمیدهد
پاسخحذفمن که کلاً به قد و بالای تو نمی رسم. ولی شماره دو رو دوست داشتم. چسبید. در مجموع میام وبلاگت می جورم ببینم چی قد دهن خودم پیدا می کنم وسط این حرفها و حدیثهای مهم روز.
پاسخحذفسلام .جواب منو ندادی
پاسخحذفسلام
حذفتعداد لينكها را كمی بيشتر میكنم.
شما هم زودبهزود سر بزن تا چيزی را از دست ندهی.