شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱
گاهی مؤمنان در عصر حضور پیشوایان دین آنان را سؤالپیچ میکنند. این پرسیدن میتواند خوب و راهگشا باشد به شرط اینکه به وسواس بدل نشود. هرجا حکم شرع نبود، عمل به حکم عقل میشود؛ همین عمل به حکم عقل، خود عملی دینی خواهد بود. در احکام بهترین مثال آیات ۱۰۱ و ۱۰۲ سورهی مائده است. پس از سؤال شخصی از پیامبر دربارهی وجوب هرسالهی حج، جواب شنید که چرا از چیزی که من برایتان نگفتهام میپرسی؟ اگر بگویم بله و نتوانی انجام دهی که گمراه خواهی خواهی شد. (نقل به مضمون، نک به تفسیر المیزان ذیل همین آیه) در موضوعات هم گاو بنیاسرائیل و پرسش/ایرادهای مکرّر آن قوم ضربالمثل شده است.
در پرسش از فقیهان نیز وضع به همین منوال است. چندی پیش هاشمی رفسنجانی بحث لزوم داشتن فقه دریا و خشکی و بیمه و محیط زیست و فضا و ... را پیش کشید . من هم اینجا نوشتم که این پیشنهاد، بار فقه را از اینی که هست سنگینتر میکند و ما را با حلال و حرامهای جدید وامینهد. همین که در موضوعهایی که در آنها حکم دقیق شرعی نداریم، به حکم عقل عمل کنیم کافیست. اگر پیامبر اسلام میگفت میتوانم جوابت را بدهم ولی نمیگویم، ظاهراً فقها «نداریم» و «نمیگویم» و «به مصلحت نیست» در قاموسشان نیست؛ بلافاصله منطقةالفراغ را به تعبیر شهید صدر کوچکتر و کوچکتر میکنند. در موضوعات هم وضع به همین منوال است. فرض کنیم حکم شرعی در برخی امور معلوم است، مکلّفان خودشان میدانند و تشخیصشان؛ از موسیقی گرفته تا دیگر مسائل.
کسی ترانهای میخواند، میان هیاهوی موافقان و مخالفان، شاید چند نفری پیدا شوند که ببینند چی به چیست، حرف گفته شده چه معنایی دارد، چه قدر بجا و چقدر نابجاست، لحن آن، مخاطبشناسی، موقعسنجی و دیگر جوانب را بسنجند، ناگهان کسانی موضوع را بدل به استفتا میکنند و فقها را مجبور به فتوادادن میکنند. به فاصلهی چند روز، استاد فلسفهای حرف از سماع عارفان میزند و برخی توجیهات و تأویلات و استنادات به آیات و متون دینی را چاشنی آن میکند- طبعاً تکتک زوایای این بحث مانند هر بحثی در صورت رعایت آرامش و اخلاق گفتگو حتماً دارای پیامدهای خوبی خواهد بود- باز هم افرادی اصل موضوع را به عنوان استفتا نزد فقیهی میبرند و با آمدن حکم شرعی حلال و حرام، بازی به هم میخورد. حالا یا طرف موافق فتوا هستی یا مخالف؛ در هر دو صورت بین سیاهی و سپیدی، بین صفر و یک، بین همه یا هیچ مخیّری و انتخاب دیگری نداری. تحلیل جایی رشد میکند که «موافقم» و «مخالفم» به نحو قطعی ابراز نشود، تحلیل با تجزیه و خردکردن و جزئینگری سروکار دارد. ما متأسّفانه بیشتر اوقات از یکی از دو طرف بام در حال افتادنیم؛ یا آنچنان امور را نسبی میبینیم که جانبداری صحیح و بقاعده و روشمند از یک عقیده را نیز برنمیتابیم یا آنچنان دعوا را حیدری- نعمتی میکنیم که امکان جداسازی مدّعا از دلایل، حرف از شیوهی بیان، کلمهی حقّ از كاربرد باطل و جز آن پیدا نمیشود. من شخصاً کارم این شده که هرگاه با گروه اوّل سروکار دارم، به لزوم موضعداشتن و اجتنابناپذیری آن بپردازم و هرجا با گروه دوّم مواجه میشوم از درجات خرَد و پلّههای ایمان بگویم. به این موضوع باز هم میپردازم.
موافقم
پاسخحذفسلام
پاسخحذفسال هاست که نوشته هایتان را می خوانم و هر بار که می آیم، مطلبی نو می آموزم.
هر چند با برخی از تحلیل هایتان موافق نیستم اما از ژرف اندیشی تان لذت می برم و وبلاگتان را از زمره بهترین صفحات مجازی فارسی می دانم.
خواستم تشکری و خسته نباشیدی خدمت شما عرض کنم.
بهترین آرزوها را برایتان دارم.
موفق باشید.
سلام
حذفاز نظر لطف شما متشكّرم،
موفّق باشيد.