سه سناریو ایران روی میز امریکا

ایران اتمی -۲                                                                                      چهارشنبه ۷ تير ۱۳۹۱

      
بنا به دلایلی که خواهد آمد به هنگام نوشتن «صورتبندی مسئله‌ی ایران اتمی» پیش‌بینی می‌کردم که کسی فارغ از جهت‌گیریهای محتاطانه‌ی مرسوم حال و حوصله‌ی بررسی جزئی‌نگرانه‌ی آن را نداشته باشد؛ برای همین از چند دوست دعوت کردم که آن نوشته‌ را نقد کنند که تقریباً همه پذیرفتند و خوشبختانه بیشتر با من مخالف بودند. در حالیکه تأثیر بحران اتمی بر اقتصاد ایران آشکار شده و صادرات ایران را زیر تأثیر قرار داده امّا هنوز منتقدان و سبزاندیشان در انفعال معناداری، از موضع‌گیری پیرامون آن می‌پرهیزند و به تکرار سخنانی مبهم مانند «شفّافیّت»، «استقلال» و مانند آن بسنده می‌کنند. بخش اصلی این نوشته که عنوان نیز به آن اختصاص یافته بخش سوّم است ولی دو بخش دیگر هم ربط وثیقی به آن دارد و در عین اینکه خود به طور مستقل در خور بررسی هستند، اینجا مقدّمه‌ی آن نیز به شمار می‌روند. 
   
۱- خلط ایران و نظام
    
بسیاری از جمله سیّدحسین موسویان به استدلال رهبر نظام پیرامون ایستادگی/لجبازی ایران پیرامون پرونده‌ی اتمی ایران اشاره کرده‌اند که تا به حال بیشتر گزارش شده و نه تحلیل. خامنه‌ای گفته است که هدف غرب تغییر رژیم ایران است، اگر در پرونده‌ی اتمی کوتاه بیاییم، می‌روند سراغ یک موضوع دیگر مانند حقوق بشر یا تروریسم. در آن موارد حمایت بیشتر مردم را همراه خود نداریم امّا اینجا با تأکید بر حقّ علمی و صنعتی کشور در بهره‌برداری از انرژی اتمی، می‌توانیم همراهی مردم را با خود داشته باشیم و در برابر آنها بایستیم. بعد از آن نظام به ثبات می‌رسد و فشارها بر بقای آن اثری نخواهد داشت. این استدلال چند بخش دارد: 
 
الف. دو راه‌حل امریکا برای ایران یکی پذیرش ایران فعلی و دیگری تغییر رژیم است. از آنجا که مواضع بین‌المللی ایران مستقل و در منطقه مخالف منافع امریکاست، تغییر رژیم ایران، هدف اوّل و آخر امریکاست. (به این موضوع در بند آخر می‌پردازم)
ب.هدف رژیم ایران بر لجبازی/ زیاده‌خواهی اتمی این نیست که واقعاً به آن به عنوان یک هدف علمی- صنعتی نگاه می‌کند بلکه به آن به عنوان وسیله‌ای برای گذشتن از گردنه‌ی مرگ و زندگی می‌نگرد.
ج. رهبر نظام از همراهی مردم با خود مطمئن نیست بلکه می‌داند که ماجراجویی‌های نظام در خارج از کشور و نحوه‌ی برخورد با منتقدان و متّهمان در کشور مورد پذیرش بسیاری از مردم نیست.
د. با توجّه به سه بند فوق اگر در نهادهای بین‌المللی پرونده‌ی تروریسم یا حقوق بشر مطرح شود،این «نظام» است که متّهم است یعنی ماجراجویی‌ها و دخالتهای رژیم سیاسی یا درباره‌ی حقوق بشر، ناکارایی‌های یک سیستم کهنه‌ی فقهی که زمانی ادّعای اداره‌ی کشور (یا جهان!) داشت امّا حالا در راه‌انداختن عادلانه‌ی دستگاه قضایی (یعنی تنها چیزی که قاعدتاً باید در حیطه‌ی تخصّص فقیهان می‌بود) در مانده است؛ امّا در پرونده‌ی اتمی می‌توان رندانه «نظام» را کنار گذاشت و «ایران» را جایگزین آن کرد و آن را با احساس افتخار دیرینه‌ی آریایی و وطن‌دوستی ایرانیان آمیخت. پس این «ایران» است که دارد به یک دانش دست می‌یابد، از فوایدش مستفید می‌شود و کمترین کوتاهی، اجحاف در حقّ مردم ایران است. 
    
من به رهبر نظام تبریک می‌گویم چون تا اینجا به خوبی توانسته است استدلالش را عملاً حتّی بر اذهان منتقدانش چیره کند. در عمل امّا با پیداشدن آثار تحریم، تأثیر تبلیغات رسمی بر مردم روز به روز کمتر می‌شود تا جایی که نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که حالا دیگر بسیاری با دیده‌ی تردید به آن نگاه می‌کنند. متأسّفانه روشنفکران در بسیاری از موارد از واقعیّات دور بوده‌اند و تنها پس از دیدن تغییر ملموس، جرأت پیدا می‌کنند پیرامون آن بگویند و بنویسند.
   
۲- نگاهی به دو استدلال
   
من در ایمای پیش درباره‌ی ظنّم به ناسالم بودن فعّالیّتهای اتمی ایران یک استدلال ارائه کردم که موسویان پس از چندی در مصاحبه با ال‌پائیس آن را به شکلی دیگر تکرار کرد. به ترتیب به این دو گفته توجّه کنید:
  
الف. اگر فشارها بر ایران تنها به خاطر تغییر رژیم باشد و تلاش برای داشتن یا نداشتن سلاح اتمی نتواند تفاوت معنی‌داری بر کاستن از این فشار داشته باشد، نظام حاکم بر اساس یک محاسبه که اگر داشتن یا نداشتن سلاح اتمی هر دو همراه با تحریم خواهد بود، عملاً به سوی ساخت سلاح اتمی خواهد رفت. از آنجا که غربیان از ریسک چنین فشار بی‌مبنایی آگاهند، چنین نخواهند کرد مگر اینکه دلایلی داشته باشند، ایران واقعاً در حال تلاش برای رسیدن به سلاح اتمی است. (ایمایان)
  
ب. حالا که غرب چه ایران سلاح اتمی داشته باشد، چه نداشته باشد دست از فشار بر ایران برنمی‌دارد، پس چاره‌ای نمی‌ماند که ایران به سوی ساخت آن برود. (موسویان)
  
در استدلال من، عمل امریکا برخواسته از محاسبات دقیق است پس می‌داند که فشار بی‌دلیل، ممکن است به ساخت سلاح بینجامد پس از آن خودداری می‌کند مگر اینکه واقعاً کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد (یعنی ایران در خفا به دنبال ساخت سلاح باشد) امّا در گفته‌ی موسویان امریکا انگار از پیامدهای عمل خود آگاه نیست، ابتدا کاری می‌کند بعد ممکن است با پیامد ناخواسته‌ی آن (یعنی ساخت سلاح اتمی) روبه‌رو شود. به نظر شما کدامیک از این دو نظر درست است؟ من درباره‌ی توانایی محاسباتی امریکا مبالغه نمی‌کنم ولی آنچه نوشتم نیاز به نبوغ یا دوراندیشی خاصّی ندارد. 
  
این گفته‌ی موسویان نشان می‌دهد که لازم نیست برای تخمین و گمانه‌زنی حتماً به اطّلاعات فوق سرّی دست یافت و حتّی یک وبلاگنویس عادی ممکن است استدلالی که که بعد به شکلی دیگر از زبان یک دیپلمات کارکشته تکرار شود بیان کند امّا... با -قید احتیاط- من این گفته‌های موسویان را خیلی هم نظرات شخصی او نمی‌دانم این اواخر بحرینان درباره‌ی سخنان صادق خرّازی گفته بودند كه اين يكی از شيوه‌های حكومت ايران است كه حرفش را از زبان يك مقام غيرمسؤول بزند و بعد -در صورت لزوم- انكار كند؛ شاید بتوان سخنان موسویان را هم گونه‌ای موضع غیر رسمی حکومت- مثلاً برای سنجش پیامدهای آن- تلقّی کرد.
    
۳- امریکا و سه سناریو برای ایران
   
اگر  بتوانیم خود را جای یک کارشناس امریکایی بگذاریم، از دید من با سه حالت کلّی در برابر یک ایران مستقل و خودرأی روبه‌رو خواهیم بود.
   
یک. تغییر رژیم؛ (جایگزین کردن افراد همسو با منافع امریکا)
   
به گمان من یک تحلیلگر مستقل دور از آمال و آرزوهای براندازان وطنی می‌داند که چنین چیزی در آینده‌ی نزدیک ممکن نیست. هیچ هم‌پیمان غرب (ترجیحاً سلطنت‌طلب یا احیاناً سکولار) توانایی به خیابان آوردن مردم را ندارد. هنوز - در کمترین تخمینها- بیش از سی درصد در انتخابات شرکت می‌کنند و عملاً به بقای حاکمان فعلی رأی می‌دهند، بسیاری از کسانی که شرکت نکردند نیز دارای گرایشهای مذهبی هستند و بسیاری هم  گرچه ممکن است اصولگرا، اصلاح‌طلب یا سبز نباشند ولی «هنوز» آماده‌ی پذیرش براندازی و نفی کامل حرکت سه دهه‌ی گذشته را ندارند. بدون چنین زمینه‌ای نه- آن چنان که بهنود می‌گوید- فقط مشکل یافتن کرزای ایران است و نه حمله‌ای فراگیر در کار خواهد بود (ظاهرشاهش را یافته‌اند، در صورت نیاز کرزایش را هم پیدا می‌کنند). این فقط یک گزینه‌ی ایده‌آل روی میز باقی خواهد ماند با حمایت احتیاط‌آمیز از آن و حتّی نفی نکردن مهره‌های سوخته‌ای مثل مجاهدین خلق. این گزینه نظراً بهترین گزینه برای امریکاست امّا در عمل «فعلاً» ممکن نیست. پس نباید در تحلیلها خیلی روی آن تکیه کرد.
  
به عنوان یک حاشیه‌ی لازم مجدّداً تکرار می‌کنم که برای «حمله به ایران» دستکم دو صورت تصوّرپذیر است، یکی حمله‌ی فراگیر که به تغییر حکومت بینجامد که از دید من نه در آینده‌ی نزدیک و نه میانه ممکن نیست. امریکا در افغانستان حمایت پیاده‌نظام گروههای جهادی را به همراه داشت و در عراق نیز- بعدها فهمیدیم- که در قبال امان دادن به صدّام، وی نیز از رویارویی با تمام توان خود پرهیز کرد. (امریکاییان به قول خود وفادار نماندند و صدّام نیز از ترس اینکه تنها وجهه‌ی خود یعنی قهرمان مبارزه با امریکا را از دست بدهد، از توافق خود با آنان چیزی نگفت، همچون بودریار که گفت «جنگ عراق اتّفاق نیفتاد» می‌توان ادّعا کرد آنچه با دبدبه و کبکبه و پخش زنده دیدیم، نمایش یک جنگ بود ونه بیشتر) چنین چیزی پیرامون ایران فقط خواب و خیال است.
برخی با نفی حمله‌‌ به شیوه‌ی بالا، اصل حمله را انکار می‌کنند امّا صورت دوّمی هم در کار هست. حمله‌ی امریکا به ایران حمله‌ای محدود و فقط برای به تسلیم کشاندن ایران خواهد بود. این حمله حتّی برای نابودکردن تأسیسات هسته‌ای ایران نیز نخواهد بود چون بسیار محتمل است که ایران پایگاههای دیگری داشته باشد. (ایران در خفا فردو را ساخت و تا مدّتها کسی از زمان و شیوه‌ی ساخت آن باخبر نشد) این حمله بنا به ادّعای ایران با حملات متقابل یا بستن تنگه هرمز روبه‌رو خواهد شد ولی تهدید به زدن پالایشگاهها و مراکز صنعت ایران جلو چنین کاری را خواهد گرفت. صدمه‌زدن به چند کشور همسایه یا احیاناً چند ماشین جنگی امریکا نفعی برای نظام نخواهد داشت ولی ضرر هنگفت ناشی از حمله را به هیچ وجه نمی‌تواند تحمّل کند. از طرفی رهبر ایران دو بار پس از هجده تیر و بیست‌وپنج خرداد به گریه و روضه‌خوانی افتاد و حالا می‌دانیم که در زمان خاتمی، استعفای او و جدّی‌شدن تهدید حمله‌ی امریکا چه لرزشی ارکان نظام را فرا گرفت. رهبر در حالی از فواید تحریم می‌گوید که اشتون از التماسهای جلیلی در بغداد برای لغو آن می‌گفت. ایران کوبنده را فقط در منابر بیابید و صورت واقعی آن را در ماکت موشک اس سیصد و در مانورها ببینید که روسها و تمام جهان را به خنده انداخت. شکل دوّم حمله‌ کاملاً جدّی است و آن چنان که خواهم گفت روز به روز به آن نزدیکتر می‌شویم.
   
دو. تغییر حاکمان ایران؛ (پیروزی جنبش سبز)
   
این گزینه برعکس گزینه‌ی بالا بدترین گزینه از لحاظ نظری برای امریکاست و البتّه محتملترین آنها در قیاس با گزینه‌ی اوّل. بدترین از این لحاظ که با روی کارآمدن کسی مثل موسوی، تغییر عمده‌ای در اهداف استقلال‌طلبانه و عدالت‌خواهانه‌ی ایران صورت نمی‌گیرد. ایران همچنان با زیاده‌خواهی قدرتهای سلطه‌طلب مخالفت خواهد کرد، ایران پایگاه هیچ قدرت خارجی نخواهد بود، مخالف اسرائیل اشغالگر باقی خواهد ماند، از کسانی که به درستی در پی حقّ مشروع خود خواهند بود، مانند حزب‌الله و فلسطینیان، حمایت خواهد کرد امّا برای رسیدن به اهداف خود راه‌حلهای احمقانه‌ی نظام فعلی را به کار نخواهد بست. شعار محو کشورها از روی نقشه سر نخواهد داد، هولوکاست را انکار نخواهد کرد، ارتباطش با حزب‌الله از طریق رسمی و دولت لبنان بدون خطّونشان کشیدن یا تجاوز به اسرائیل خواهد بود، در نقد اسرائیل به جای شعار نامحتمل محو آن بر جایی انگشت خواهد گذاشت که جای هیچ ایرادگیری نگذارد مانند اسناد سازمان ملل و اشغالگربودن آن کشور. یک ایران آرمانگرا ولی مقیّد به سازوکارهای نظام بین‌المللی برای امریکا بسیار خطرناک است چون هم حرف ِخوب می‌زند و هم خوب حرف می‌زند. چنین ایرانی هم مستقل است هم گزک به دست هیچ کس نمی‌دهد که او را تروریست یا جز آن بنامد. از طرفی با اصلاح برخورد با مخالفان خود و تغییر و کاستن شکل مجازات متّهمان حتّی الامکان مطابق با قوانین عرفی جهانی و یک فقه پیشرفته‌ی مطابق زمان و مکان و عرف، نامش در لیست بیشترین اعدام و زندانی سیاسی و سانسور و.. نخواهد بود.
   
من با جرأت می‌گویم که پیروزی جنبش سبز کابوس اسرائیل و مخالف میل امریکاست. امریکا دو نظام را می‌پسندند یکی نظام همسو در درجه‌ی اوّل و دیگری نظام فعلی که با کردار و گفتار احمقانه‌ی خود بهانه برای تحريم آن، حضور بیشتر در منطقه، راه انداختن مسابقه‌ی تسلیحاتی و.. بدهد.
   
سه. حفظ و مهار نظام ولایت مطلقه‌ی فقیه
  
کمی به گذشته بازمی‌گردیم. امریکا پس از مدّت کوتاهی پس از انقلاب ایران و تشخیر سفارت امریکا- و یکی دو کودتای نافرجام- به این نتیجه رسید که تغییر رژیم ممکن نیست ولی می‌توان آن را مهار کرد. عراق با استفاده از ترس حکّام منطقه و زیاده‌خواهی صدّام حسین برای تجاوز به ایران تشویق شد و برای هشت سال چنگی کاملاً موافق منافع امریکا بر ایران تحمیل شد. هرگاه جنگ به نفع صدّام پیش رفت، سلاح و مهمّات به ایران رسانده شد (ایران گیت) و هرگاه که ایران در آستانه‌ی فتحی بزرگ قرار گرفت، به عراق مستقیم یا غیرمستقیم کمک شد( بازپس‌گیری فاو). رهبر انقلاب فهمید که در چه دامی افتاده است و عملاً دارد آب به آسیاب امریکا می‌ریزد و سرمایه‌های مالی و جانی دو کشور بزرگ از دست می‌رود؛ از طرفی توصیه‌ی فرماندهان نظامی و برخی افراد دیگر در جلسه‌ی پس از فتح خرّمشهر هم آرزوطلبی تلخی بود و معنای دقیقی «جام زهر» هم همین است. خمینی می‌گفت اگر جنگ را تمام کنم، در جواب آیندگانی که خواهند گفت می‌توانستی زودتر این کار را کنی، چه خواهم گفت؟ اگر پیروز می‌شدیم، دلیلی قانع‌کننده بر بقا بر شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» داشتیم ولی حالا چه؟ امّا چه کنم که اگر حالا قطع‌نامه را نپذیرم؛ فردا دیرتر و فاجعه‌بارتر از امروز خواهد بود.
    
پس از جنگ نیز تهدید صدّام باقی بود پس سیاست مهاردوگانه به عنوان راهی برای مهار دو کشور بزرگ منطقه ادامه پیدا کرد. پس از حذف صدّام نیاز به چیزی بود که بتواند مانند وزنه‌ای نقشه‌ی مهار ایران را ادامه دهد. پرونده‌ی اتمی، جایگزین صدّام شد. اگر نتوان رژیم حاکم بر ایران را تغییر داد، می‌توان آن را به بهانه‌ای مهار کرد یعنی با تحریمهای گوناگون از قدرت‌گرفتن آن جلوگیری کرد و کاری کرد که دخل و خرجش کمابیش برابر باشد؛ نه فروپاشی اجتماعی و نه ظهور یک قدرت منطقه‌ای. واین چیزی است که الآن عملاً در جریان است و ممکن است ادامه یابد. می‌گویم «ممکن است» چون با تحریم نفتی ایران آرام آرام این مهار دارد به فاز رادیکال خود نزدیک می‌شود. 
  
حمله‌ی محدود به ایران می‌تواند نظام را به تسلیم بیشتر بکشاند، از آن امتیاز بگیرد و از تأثیرگذاری منطقه‌ایش کم کند. این حمله یک مانع جدّی داشت و آن هم تأثیر حمله به ایران بر قیمتهای نفت بود. با ایرانی که از صادرات نفت محروم است، این تأثیر به کمترین حد می‌رسد. الآن که این یادداشت را می‌نویسم یک میلیون بشکه از صادرات ایران کاسته شده است، دیگر کشورها در حال جایگزینی آن هستند و تحریم اتّحادیّه اروپا به زودی آغاز می‌شود. اگر نظام با غرب به توافق نرسد، وقتی صادرات به کمترین حد برسد، شمارش معکوس برای حمله به ایران آغاز خواهد شد.
  
نتیجه: در بررسی فوق بسیاری از مسائلی که در نوشته‌ی قبل طرح شد و یا رخدادهای جدید را برای طولانی‌نشدن مطلب نیاوردم. حاصل بند یک و دو این است که گاهی دفاع از یک موضوع ملّی مانند استقلال و حقّ پیشرفت ایران ناخواسته به دفاع از نظام می‌انجامد، درست مانند انتخابات. در درستی شرکت در انتخابات در هر کشور برای شرکت در تعیین سرنوشت شکّی نیست امّا وقتی قیود و شروطی به این انتخاب اضافه شد که آن را از ماهیّت اصلیش تهی کرد، شرکت در آن فقط تأیید نظام حاکم خواهد بود. بسیاری از مدافعان شرکت در انتخابات بر اختلاف سلیقه‌ی خود با نظام تأکید ولی آن را توصیه هم می‌کردند. اگر درست دقّت کنیم اینجا هم پرونده‌ی اتمی به محملی برای همراه کردن خواسته و ناخواسته‌ی مردم با نظام همراه شده است و بسیاری توان تفکیک بین این دو را ندارند. از طرف دیگر دوراهی بقای رژیم و براندازی هم تبلیغات نظام است. اوّلاً اصلاحگران سبز را نیز به براندازان ملحق می‌کنند، ثانیاً براندازی را به دلیل اینکه خواست بیگانه است محکوم می‌کنند و ثالثاً مردم را بین دوراهی براندازی و نظام فعلی (با تمام محاسن و معایبش) «ظاهراً» مخیّر می‌گذارند ولی جواب پیشاپیش معلوم است. بخشهای گوناگون این برنامه، تکّه‌های پازلی هستند که- با هر چینشی- تصویر حاکم فعلی نظام را می‌سازند نه نقشه‌ی ایران را. این نوشته برای نشان‌دان قطعات و به هم ریختن این پازل نوشته شده است.
   
از این وبلاگها دعوت می‌کنم برای بررسی سه بخش بالا، تمایزی که بین دو گونه حمله به ایران گذاشته‌ام و نتیجه‌ی بحث، در صورت تمایل و در حدّ امکان مطلبی بنویسند: پرویز پدرام، سیبستان، راز سر به مهر، دغدغه‌ها، مرثيه‌های خاک. دیگر دوستان هم اگر چیزی بنویسند، به سهم خود در ترسیم آینده‌ی ایران شرکت کرده‌اند. 
    
در همين رابطه:
مرثيه‌های خاك: درباره برنامه هسته‌ای و لزوم تعطيلی آن

۱۰ نظر:

  1. اگر مدارای زمان خاتمی دنبال ميشد تا حالا شايد ايران حق غنی سازی بيست درصدی هم دست پيدا كرده بود ولی حالا هم بايد چند گام رو به عقب بردارد و هم تحريمهای كمرشكن را تحمل كند. تازه تحريمهای شديد را كه بردارند انگار خيلی لطف كرده اند. اين سياست دوسرباخت هميشه جمهوری اسلامی است.
    درباره پس از جنگ چيزی ننوشتيد. حمله محدود به نفع منتقدان و سبزهاست يا به ضرر آنها؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درباره سود و زيان حمله چند نظر هست كه شايد بعد نوشتم. اميدوارم كار به آنجا نكشد.

      حذف
  2. يادداشت خوبی بود، منتهی تنها ايرادش به نظر من اين بود که در متن، مثلِ جمهوری اسلامی به آمريکا به چشمِ شيطانِ بزرگ نگاه می‌شه. خيلی کشورها هستن که با سياست‌های اسراييل مخالفت می‌کنن و با آمريکا هم روابطِ حسنه دارن: عربستان، مالزی،‌اندونزی، و بسياری از کشورهای عربی شمال آفريقا. اينکه يک ايرانِ پايبند به حقوقِ بشر و نظمِ جهانی برای اسراييل قابلِ تحمل نيست درست، ولی اينکه آمريکا رو به عنوانِ متحدِ راهبردیِ اسراييل با چنين ايرانی مخالف بدونيم نتيجه‌ی سياه-سفيد ديدن با عينکِ جمهوریِ اسلامی هست. منتقدانی چون شما بايد کمی ديدگاه خودشون رو در قبالِ آمريکا (و کشورهايی نظير انگليس و فرانسه و آلمان) تعديل کنن. اينکه فکر کنيم همه‌ی اين کشورها به دنبالِ عقب‌موندگیِ ما و پيشرفتِ اسراييل هستن تفکر خطرناک و نادرستی هست که ما رو به هيچ جا نمی‌رسونه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شيطان بزرگ‌بودن امريكا يا يكي دو جمله پايان نظر شما در متن نبود و نظر من نيست. درباره مقايسه ايران با آن كشورها هم عرض كنم كه عربستان كشوری كاملاً همسو با امريكاست به علاوه مخالفت صوری، تبليغی، عربی و كم‌فايده با اسرائيل. مالزی و ديگر كشورها هم مخالفتشان فرقی به حال فلسطينيان نكرده است. ايران علاوه بر درگيربودن عملی با اين موضوع جزئی از هلال شيعی(ايران،عراق،سوريه،لبنان) معروف است. عربستان، امريكا و بسياري از كشورهای منطقه می‌خواهند سر به تن حزب‌الله نباشد در حاليكه ايران حامی اوّل و آخر آنهاست. به اينها موضع مستقل ايران درباره افغانستان و ديگر كشورهای منطقه را هم مي‌توان افزود. خلاصه مقايسه بين كشورها بايد با محاسبه تمام مؤلّفه‌ها باشد.

      حذف
  3. مشکلی که در نگاه اول در این تحلیل می‌بینیم مفروض گرفتن تفکیک کامل نظام و ایران است؛ به این معنی که فرض شده است که این دو در هیچ محدوده‌ای همپوشانی ندارند؛ به عبارت دیگر فرض شده است که هیچ حالتی نخواهد بود که منفعت نظام و منفعت ایران بر هم منطبق باشد و تلویحی با به صراحت عنوان شده است که اگر کسی بر اساس تحلیل و نگاهی، در پی منفعت ایران باشد و این منفعت‌جویی به منفعت‌یابی نظام هم بینجامد، در واقع منطق تبلیغی و رسانه‌ای نظام را پذیرفته و باید به نظام بابت این القای تحلیلی در ذهن منتقدانش تبریک گفت...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نكته‌ی خوبی است. نظام و ايران را از هم منفك دانسته‌ام امّا نه به طور كامل. اگر اين طور بود اينقدر درباره‌ی خطر احتمال حمله نمي‌نوشتم. حمله- از ديد من- خطری براي هر دوست، پس من بخشی مشترك بين آنها فرض كرده‌ام. اتّفاقاً به نظر من ممكن است علّت سكوت برخی درباره‌ی اين موضوع اين باشد كه بگويند بگذار يك حمله‌ی كوچك، هيمنه و شعاربازي رهبر نظام را به طور كامل بشكند تا بيش از پيش آسيب‌پذير و آبروباخته شود. در قسمت پيش من حتّي براي داشتن سلاح اتمی پيشنهاد هم دادم.
      (اگر بحث سلاح اتمی را درون پرانتز بگذاريم)آنچه منفعت ايران است: «دارابودن حقّ غنی‌سازي به شرط صدمه‌نزدن به ديگر منافع است» و آنچه منفعت نظام است :«داراشدن حقّ غنی‌سازي به طور مطلق». براي منفعت ايران تا جايی بايد به دنبال چنين هدفی بود كه به صادرات و واردات، روابط ما با ديگر كشورها و وجهه‌ی بين‌المللی ما صدمه نزند. امّا نظام اين را به مسئله‌ای حيثيّتی بدل كرده و در واقع به نظر می‌رسد از وسيله به هدف بدل شده است امّا تعبير دقيقتر اين است كه از «وسيله برای پيشرفت كشور» به «وسيله برای حفظ نظام» تبديل شده است؛ اينجاست كه ديگر همپوشانی معنا ندارد. اشاره‌ی من در اين دو مطلب به آسيبی است كه دارد به خاطر پافشاری بر حقّ غنی‌سازي به اقتصاد، اجتماع و سياست ايران وارد می‌شود، اينجا همان بخش تمايز و انفكاك ِايران و نظام است.

      حذف
  4. سلام،

    این سناریو هم قابل پیشبینی است که حکومت برای بقا، یبا توجه به بحرانهای متعدد و متنوع داخلی، امیدوار باشد که حمله کوچکی صورت بگیرد یا با توجه به کوری مفرط و باور کردن تبلیغات خودش، دست به ماجراجویی محدود نظامی بزند.

    دهه هفتاد میلادی:‌ حکومت کلنل ها در یونان، پس از رسیدن به بن بست داخلی، دست به ماجراجوی نظامی-سیاسی زد و در قبرس کودتا کرد. [کودتا به شدت با دخالت نظامی ترکیه شکست خورد و کلنل ها نتوانستند کار از پیش ببرند. همین کلید سقوط آن حکومت را زد.]

    اوایل دهه هشتاد هم حکومت ژنرالها در آرژانتین هم برای بقا و دور زدن مشکلات جزایر فالکلاند را اشغال کرد. [شکست در جنگ فالکلند باعث شد تا ژنرالها در داخل مجبور به قبول اصلاحات سیاسی و باز کردن فظا بشوند].

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام،
      بالا به محمّدامين هم گفتم كه شايد بعد به آن پرداختم. به طور خلاصه، شايد دستكم سه گزينه برای ايران پس از ماجراجويی در كار باشد. يكي بقای نظام همراه با چيزی شبيه حكومت نظامی، دوّم شكست محدود و اجبار به پذيرش اصلاحات و سوّم فروپاشی حكومت و ناآرامی گسترده يا تجزيه‌طلبی داخلی. هر كدام هم طرفدارانی دارند. بر اين باورم -و مثالهای تاريخی شما هم نشان می‌دهند- كه بخت گزينه اوّل، خيلی زياد نيست.

      حذف
  5. سلام. با تشکر از لطف شما، مطلب شما را بسیار پسندیدم و عمیق و دقیق یافتم. افزودن ِچیزی به این تحلیل، کاری نیست که آسان از این کمترین برآید. با این حال بر روی چشم. (شبیه این کامنت را همان روز اول که مطلب را پابلیش کرده بودی گذاشتم ظاهرا نیامده یا خصوصی اش کرده ای. به هر حال بازنشرش را لازم دیدم.)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام،
      نظری دريافت نشد.
      اميدوارم نوشته شما آغازی باشد بر همفكری ديگر دوستان.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.