سهشنبه ۱۸ مهر
۱۳۹۱
به ياد حميد سمندريان
یک. نبویان ابتدا در مثال خودروی متحرّک میگوید که اگر نیرویی به آن وارد نشود میایستد، چند سطر پایینتر «انقلاب بزرگ» گالیله را بیان میکند که خودرو به راه خودش ادامه میدهد مگر اینکه اصطکاک جلو آنرا بگیرد. چرایی دو مثال بر خلاف نظر وی هیچ تفاوتی با هم ندارند. در مثال بالا چرا باید نیرو به آن وارد شود؟ چون نیروهای بازدارنده از سرعتش میکاهند.
به ياد حميد سمندريان
عنوان سخنان نبویان برایم تازگی داشت چون تا بوده عالمان مسلمان نوع برخورد کلیسا با
گالیله را به رخشان
میکشیدند که آنان اینچنین در
برابر علم ایستادند ولی ما اینگونه نیستیم. با خواندن مطلب دریافتم که سخن نبویان به مسألهی خورشیدمرکزی و
جنجالهای آن برنمیگردد بلکه ناظر به چیز دیگریست. شاید با خواند ابتدای این نیمچه
بررسی بگویید که کسی که اینقدر از مرحله پرت است نیازی به نقد ندارد امّا در نظر
داشته باشیم که او اینها را
از زبان فلسفهی اسلامی میگوید. این فلسفه هرچه هست باید امانتدارانه نقل
شود. اگر قرار نیست جایگاه ویژهای برایش درنظر بگیریم
لااقل آنرا تا حدّ بحثهای سطحی رسانهای پایین نیاوريم.
یک. نبویان ابتدا در مثال خودروی متحرّک میگوید که اگر نیرویی به آن وارد نشود میایستد، چند سطر پایینتر «انقلاب بزرگ» گالیله را بیان میکند که خودرو به راه خودش ادامه میدهد مگر اینکه اصطکاک جلو آنرا بگیرد. چرایی دو مثال بر خلاف نظر وی هیچ تفاوتی با هم ندارند. در مثال بالا چرا باید نیرو به آن وارد شود؟ چون نیروهای بازدارنده از سرعتش میکاهند.
دو. نبویان میگوید که در این نظریّه، خدا فقط برای ابتدای
خلقت جهان ضروری است ولی در ادامه به آن احتیاجی نیست. این حرف را کسی میزند که به
ابتدای جهان باور داشته باشد. در حالیکه بیابتدابودن جهان (قدم عالم) از آرای
معروف فلاسفهی اسلامی است. یکی از دلایلی که غزّالی فلسفه را رد میکند همین قول
به قدم عالم است. بر اساس نظر نبویان اگر در این نظریّه خدا را فقط برای ابتدای
جهان لازم داریم، در نظر ابنسینا و ملّاصدرا اصلاً به خدا احتیاجی نیست چون جهان
نه ابتدای زمانی دارد و نه انتها. طبعاً با نظر به بحث قدم زمانی عالم و حدوث ذاتی
و نظرداشت مسئلهی خلق مُدام و آن به آن جهان، جایی برای این اشکالها و بحثها
نمیماند.
سه. بحث علّت ایجادکننده (موجده) و نگهدارنده (مبقیه)
ربطی به واردشدن انرژی بر اجسام ندارد. انرژی و جرم دو حالت تبدیلپذیر به هم هستند
و هر دو ماهيّت ِموجودند و باقی به منشأ هستی، پس نیاز به ایجاد دارند. اگر
خدا - از دید وی- به اجسام نیرو وارد میکند یعنی هستی از جنس انرژی است پس جسمی که
نیرو میپذیرد باید خالی از نیرو (هستی) باشد که به معنای معدوم بودن مادّه است و
این اشتباه است. رابطهی انرژی و جرم با هستی یکسان است و هر دو موجود به ایجاد
منشأ هستی هستند.
چهار. از اینها گذشته علم را با علم جواب میدهند. فرض
کنیم حرف گالیله واقعاً مستلزم کمرنگشدن یکتاپرستی باشد، جواب آن را با آزمایش و
علم باید بدهید نه اینکه از ترس اینکه به مبانی فکری شما خدشه وارد شود، آنرا زیر
سؤال ببرید. نبویان ابتدا یکی دو مثال میزند و میگوید «فهم متعارف» این را
میگوید؛ فهم علمی حتماً باید دقیقتر از فهم عرفی باشد و گرنه نیازی به درس و
دانشگاه نبود و حرف عرف را در کوچه و بازار هم میشود
یافت.
خلط هستیشناسی و قوانین فیزیک مشکل اصلی سخنان وی است که
از ابتدای کلام آشکار است که میگوید «یکی از مبانی هستیشناختی در علوم تجربی
قانون اوّل حرکت است» درحالیکه این قانون ربطی به هستیشناسی ندارد. در پایان نیز
پس از بحث علّت و معلول، میگوید که اینها مبتنی بر تعریف خاصّی از «انسان» هستند
که باز هم من ربط بین این دو مبحث را نفهمیدم. کلیسا علم تجربی را نه با علم تجربی
بلکه با برداشت خود از آموزههای کتاب مقدّس زیر سؤال میبرد و این درست همان
کاریست که نبویان و امثال او انجام میدهند.
نبویان شاگرد مصباح یزدی است؛ زمانی میگفتند که مصباح به نسبت دیگر شاگردان علّامه طباطبایی فلسفه را شستهرفتهتر ارائه میکند که تا حدّی درست است. فلسفهی او منظّم ولی خشک و بیانعطاف بود و بسیاری از دقایق فلسفهی صدرایی در آن گم میشود. با توجّه به اين نكته، اینکه هم عدّهای از حاميان تفکّر سنّتی و هم برخی منتقدان آنها از مدرسهی مصباح بیرون آمدهاند، جای تأمّل بيشتر دارد. پیشتر دربارهی کسان دیگری که در رسانهها و حوزه و دانشگاه ایران میانداری میکنند چیزهایی نوشته بودم؛ به گمانم لازم است هم به این افراد و هم کسانی که امروز شهرتشان بیش از دستاوردهای فکری آنان است کمی جدّیتر بپردازيم.
مرتبط: توبهنامهی گالیله، حمید گارسون
نبویان شاگرد مصباح یزدی است؛ زمانی میگفتند که مصباح به نسبت دیگر شاگردان علّامه طباطبایی فلسفه را شستهرفتهتر ارائه میکند که تا حدّی درست است. فلسفهی او منظّم ولی خشک و بیانعطاف بود و بسیاری از دقایق فلسفهی صدرایی در آن گم میشود. با توجّه به اين نكته، اینکه هم عدّهای از حاميان تفکّر سنّتی و هم برخی منتقدان آنها از مدرسهی مصباح بیرون آمدهاند، جای تأمّل بيشتر دارد. پیشتر دربارهی کسان دیگری که در رسانهها و حوزه و دانشگاه ایران میانداری میکنند چیزهایی نوشته بودم؛ به گمانم لازم است هم به این افراد و هم کسانی که امروز شهرتشان بیش از دستاوردهای فکری آنان است کمی جدّیتر بپردازيم.
مرتبط: توبهنامهی گالیله، حمید گارسون
بند آخر يک كم خطرناكه!
پاسخحذف