بوف بینا

                                                                                                         ‌جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۱

 

یاهو، عظمی و عن!

قربانت. چرا کاغذ نمی‌نویسی؟ شاید مغالطه و مناظمه و مماصره مهمتر باشد. چند شب پیش جای نکبتت خالی چند رطل گران شراب ملک ری آوردند، علّتش را پرسیدم گفتند کسی لعنت کرده، این حاصل آن است. گفتیم بیش باد!

دعوای شریعتی و مطهری تمام نشد، دستور از مقامات آمد که هر دو را به اینجا بیاورند. مالک دوزخ حریف شیوخ نشد که مدام در کارش إن‌قلت می‌کنند،  به او گفت تو دکترای حاجیولوژی داری بیا بلکه معلومات انترسانت به درد مواجهه و مفاعله با اینها بخورد.(ملّا را بردند جهنّم گفت آب زقّومش احتیاط دارد) مطهّری وقتی فهمید اینجا Lorgner معصیت نیست اوّل شکمی از تماشا درآورد امّا از وقتی دیده نوّاب صفوی و کسروی jacquet بازی می‌کنند، حسابی دمغ شده، شاید به عدل الهی فکر می‌کند. به او گفته‌اند هر لیسی که پسرت به کفش پاره‌ی امیرالمؤمنین بزند، یک سال بیشتر اینجا ماندگاری.

جلال مدّتی مهمان ما بود و حسابی festivités کرد، می‌گفت گویا به نامش جایزه‌ای سر قدم رفته‌اند و گند و فضاحت زده‌اند. مقداری سیّئه به نامش واریز شد که چند روز آمد اینجا گرماخوری (Saunas secs et humides مختلط با آخرین امکانات). شاکی بود که سیمین از وقتی به فردوس آمده اجازه‌ی کمترین شیطنتی به او نمی‌دهد. گفت توصیه کنم جایزه را به جای سالانه، ماهانه برگزار کنند.

زمان ما تله‌ترکمان می‌کردند از یک قارّه به قارّه‌ی دیگر، شما به اینجا تخم‌آنلاین relier نمی‌شوید؟ مادر مو یان اینجا هست، می‌ارزد به هزارتا از دختران ریقوی مملکت گل‌وبلبل باستانی. داستان شب‌نشینی اشباح که قرار بود بنویسی چی شد؟ Hein؟ چرخ گوشت برقی برای خانه‌ عظمی فراموش نشود. اشرف پهلوی نمرد؟ اینجا همه منتظرند! عجالتاً زیاده چس‌قلمی کردم، صله‌ ارحام به اندازه‌ کافی شد.

یا حق

هادی صداقت