ریشه‌یابی اصولگرایی مستقل

                                                                                                 ‌       جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۹۱ 
  
  
۱- رخدادهای چند روز اخیر بازگشت به گذشته و بررسی وقایع را برای رسیدن به نتیجه‌ای مهم الزامی می‌کند. به نظر می‌رسد در کنار اهداف جنبش سبز می‌توان روی دیگر اضلاع سیاسی ایران هم حساب کرد. من پیش از این درباره‌ی اصلاح‌طلبان واقعی به همین منظور مطلبی نوشتم؛ شاید بتوان در سطحی دیگر پیرامون اصولگرایان واقعی نیز چنین گفت. چند وقتی است- در کنار گروه احمدی‌نژاد که به طریق معکوس و تخریب قدرت مطلقه می‌توانند به برقراری دموکراسی در ایران کمک کنند- مدام تکرار می‌کنم که ساختار سیاسی ایران اگر بین فروپاشی یا حذف رهبر مخیّر بماند، معقول این است که راه دوّم را انتخاب کند. حالا به جای «حذف» اگر مهار و تحدید او را بگذاریم شاید با دیدن موارد زیر به نتایجی برسیم: 
 
الف. جبهه‌ی پایداری از کجا پیدا شد؟ درباره‌ی ماهیّت این جبهه گمانه‌های متفاوتی زده شد؛ از نعل وارونه‌زدن یاران احمدی‌نژاد تا بسط تفکّر مصباحی برای اهداف بزرگتر سیاسی امّا حالا به نظر می‌رسد دستکم بخش فرماندهی این گروه با توصیه‌ی خاص رهبر نظام به میدان آمده باشند. وی پس از دو دوره‌ی هاشمی و خاتمی علناً برای گماشتن مهره‌ی خود و تصرّف ریاست قوّه‌ی مجریه بازیگرانه وارد عرصه شد و نصیحت ناصحان و نقد منتقدان نتوانست جلو او را بگیرد که سرانجام این کارش را دیدیم؛ آنگاه به فکر تصّرف کامل مجلس افتاد. به یاد بیاورید توصیه‌ی وی به جبهه‌ی متّحد اصولگرایان و جبهه‌ی پایداری که با یک لیست وارد انتخابات شوند؛ این توصیه معنای خودش را دارد. در چنین مواقعی که وی توصیه به راه‌حل میانه دارد معمولاً به یکی از دوسوی ماجرا بیشتر نظر دارد و این نوع ردگم‌کنی شیوه‌ی آشنای اوست. در ماجرای یارانه‌ها وقتی دو یا سه برابر کردن یارانه‌ها با مخالفت مجلس روبه‌رو شد، ابتدا احمدی‌نژاد پنج‌برابرشدن آنرا نوید داد سپس رهبر با دعوت مجلس و دولت به آشتی و گفت که اینطور نباشد که دولت افزایش ندهد و اینطور هم نباشد که یارانه‌ها پنج برابر شود بلکه راه‌حلی میانه انتخاب شود. میانگین پیشنهاد وی همان اعدادی است که دولت پیشتر پیشنهاد می‌داد. این تظاهر به بیطرفی و توصیه‌ی جهت‌دارانه‌ی همزمان یکی از شیوه‌های خاص سیاست‌ورزی خامنه‌ای است. حکم حکومتی‌های پیاپی، افشای توصیه‌های پشت‌پرده‌ی مدام، تعبیرشدن از مجلس به شعبه‌ای از بیت رهبری و تمایل روبه فزونی رهبر برای تصرّف مجلس و دولت، به چراغ سبز دادن به تشکیل جبهه‌ی پایداری انجامید. این یعنی علاوه بر تک‌چهره‌ها، بدنه‌ی اصولگرایان نیز دیگر متّحد بی‌چون‌وچرای رهبر نبودند و او نمی‌توانست روی همراهی و اطاعت بی‌قیدوشرط آنان حساب باز کند. 
 
ب. رقابت چندباره‌ی لاریجانی و حدّاد عادل در همین راستاست. «غلام علی» هر بار در مخالفت با دیگر اصولگرایان پیرامون مسأله‌ای اظهار نظر کرد (مثلاً مخالفت با سؤال از احمدی‌نژاد) نهایتاً مطابق با نظر رهبر از کار درآمد. وی در زمان ریاست خود بر مجلس بیشترین همراهی را با احمدی‌نژاد داشت ولی لاریجانی اینگونه نبود و نمایشنامه‌ی روز استیضاح در ماهها و سالهای گذشته نوشته شد. خیلی تلاش شد تا نماینده‌ی رهبر رئیس شود ولی هر بار مجلس لاریجانی را برگزید. آخرین بار حدّاد مدرّس‌وار می‌گفت که احساس تکلیف می‌کنم و حتّی اگر جز خودم کسی به من رأی ندهد باز نامزد می‌شوم. این همه احساس تکلیف چرا باید برای کنارزدن لاریجانی صرف شود؟ علی لاریجانی مثل عبدالله نوری نبود که بشود با حکم پنهانی جلو ریاست او را گرفت؛ همانطور که صادق هم ناطق نبود که در اعتراض به دخالتهای آقازاده به او بگویند که ایشان آقاست نه آقازاده. 
 
ج. کنار رفتن لاریجانی از ریاست شورای امنیّت ملّی فقط عدم توافق با رئیس جمهور نبود بلکه تفاوت نظر با رهبر نیز بود. احمدی‌نژاد پیش از خانه‌نشینی یازده روزه در گفتگو با رهبر، وی را بین قبول استعفا یا قبول چند پیشنهاد مخیّر کرد که تغییر وحید جلیلی هم یکی از آنها بود و ما فهمیدیم که رئیس جمهور در عزل و نصب این مقام نیز مستقل نیست. پس هر تغییری در این پست مثل کنار رفتن روحانی -که طرفدار شیوه‌ی مداراگرایانه‌ی خاتمی بود- به معنای زاویه داشتن با خواست رهبرهم هست. 
 
د. لاریجانی و خیلی‌های دیگر متّهم به اینند که از ساکتان فتنه هستند و در رخدادهای سال ۸۸ آنگونه که باید و شاید از فتنه‌گران تبرّی نجستند و به ندای رهبر لبّیک نگفتند. به اینها  مواردی را که چند روز پیش نوشتم اضافه کنید. لاریجانی پس از «فاضل‌گیت» باز هم از مخالفت مجلس با اجرای فاز دوّم یارانه‌ها گفت یعنی مخالفت مجدّد با رهبر.  
 
۲- بالاتر از اصولگرایان واقعی و اصلاح‌طلبان واقعی گفتم، در کنار این دو گروه باید به اصولگرایان قلّابی و اصلاح‌طلبان قلّابی هم اشاره کرد. این دو گروه قلّابی یک ویژگی مشترک دارند؛ بیش از آنکه به اثبات خود بپردازند به نفی گروه‌های دیگر خصوصاً همفکران پیشین خویش تمایل دارند. اصلاح‌طلبان قلّابی به هنگام انتخابات مجلس به جای بررسی وضع کشور به نقد (و در اصل نفی) سبزها پرداختند و سبزها به اشتباه نیرو و زمان زیادی را برای اقناع آنان صرف کردند که واقعاً نیازی به این کار نبود. این را مقایسه کنید با منتقدانی مانند توکّلی و مطهّری که از اردوگاه اصولگاران به انتقاد از وضع موجود پرداختند یا کسانی مانند پزشکیان که شجاعانه پس از خرداد ۸۸ تا کنون نظراتش را در صحن مجلس طرح کرده است. جبهه‌ی پایداری نیز آنقدر که به کوبیدن فتنه و جریان موسوم به انحرافی تمایل دارد خودش را معرّفی نمی‌کند. نشریّه‌ی پرتو، آبروریزی استیضاح را حاصل همکاری گروه انحرافی و عوامل فتنه دانست؛ گروه انحرافی را فهمیدیدم ولی مگر عوامل فتنه توانایی عزل وزیر دارند؟ اینها که استیضاح و عزل کردند جمعیّت بسیار بیشتری هستند که مصباحیّون هنوز جرأت اشاره‌ی مستقیم به آنها را ندارند. (برخی از هر دو گروه، خرده‌حسابی هم با هاشمی دارند که چون ریشه در مسائل دیگر دارد از آن می‌گذریم) 
 
۳- در این دسته‌بندی پیشنهادی برای یک نظام سلطانی، نیروهای درون و برون نظام، اصولگرایان را جزو طرفداران حاکميّت به شمار آوردم. حالا می‌توان موضوع را کمی تكميل کرد. آنان حامی حفظ ساختار نظامند ولی با فاصله‌گرفتن بسیار اندک ولی معنادار با رهبر، سرنوشت خود را به وی گره نزده‌اند واین خوب است. در مجموعه‌ای که قدرت مطلقه بر همه‌جا سایه‌ افکنده باشد، هر زیر مجموعه‌ای که مستقل‌تر شود، از اطلاق قدرت مطلقه می‌کاهد و مآلاً به نفع جنبش آزادیخواهی ایران است. کار روی این مثلّث (سبزها، اصلاح‌طلبان واقعی و اصولگرایانی که تابع محض رهبر نیستند) برای فهم وضع فعلی، انتخابات پیش رو و آینده‌ی ایران الزامی است. در نظر داشته باشیم که در فردای ایران تمام سلایق حضور دارند و به جز کسانی که پیرو حاکمی با قدرت نامحدود و ناپاسخگو هستند همه حقّ حیات سیاسی دارند. 
 
۴- تمایل به اعتدال در همه هست و شیوه‌ی محاسبه‌ی آن هم هرچه هست با روش طنزآمیزی که از رهبر نظام نقل کردم تفاوت دارد. تفاوت افراد و گروه‌ها به این است که دو سر طیفی که خود را در میانه‌ی آن طرح می‌کنند، کجا بگیرند. خاتمی ِامروز که از ذوب‌شدن تمدّن چندهزارساله‌ی ایران می‌گوید و این اصولگرایانی که متّهم به همراهی با فتنه هستند، از کجا به اینجا رسیدند؟ چند دلاور مانند موسوی، کرّوبی و همراهانشان دامنه‌ی خواسته‌های خود را در آنسوی اراده‌ی حاکمیّت طرح کردند و معادله را به ضرر رهبر نظام تغییر دادند. اشتباه است اگر فکر کنیم که حصر دوساله‌ی آنان بی‌فایده یا حتّی کم‌فایده بوده است. حضور آنان در جامعه‌ی سیاسی مانند آفتاب پشت ابر است و این اصلاً اغراق نیست. آنان، زندانیان سیاسی و تمام همراهان جنبش سبز که از رسیدگی به انتخابات گذشته، ابتدا به اجرای بی‌تنازل قانون اساسی، سپس به مطالبه‌ی «انتخابات آزاد» رسیدند کافیست بر سر مواضع خود بایستند؛ شکاف ایجادشده بین نیروهای درون نظام و قدرت مطلقه روزبه‌روز بیشتر خواهد شد و زمینه را برای فراگیر و فعّال‌شدن جنبش سبز فراهم خواهد کرد.

۱ نظر:

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.