شنبه ۴
خرداد ۱۳۹۲
جواب فنّی این
پرسش به عهدهی کارشناسان فوتبال است ولی از آنجا که خیلی وقت پیش جنبش سبز را با
بارسلونا مقایسه کردم بد نیست نگاهی تماشاگرانه به آن بیندازیم.
بسیاری تقصیر
اتّفاقات تلخ نیم فصل دوّم را بیماری ویلانوا و مصدمیّت مسی میدانند، حتماً این دو
عامل مؤثّر بوده است امّا شاید مشکل از خیلی پیش از آن شروع شده باشد. پس از رفتن
گواردیولا و آمدن ویلانوا سبک بازی بارسلونا عوض شد، آن فوتبال باحوصله و صبور جایش
را به فوتبالی مؤثّر و نتیجهگرا داد. میانگین پاس در یک بازی پس از تغییر مربّی،
از هفتصد به پانصد رسید. مربّی جدید میگفت چرا وقتی میتوان زودتر راهی برای رسیدن
به دروازهی حریف پیدا کرد، بیجهت در یک گوشه از زمین پاسکاری کرد؟ نتیجه
خارقالعاده بود و نتایجی رقم خورد که تمام رکوردهای باشگاه و لیگ را شکست تا زمانی
که دو مشکل بالا رخ داد و آن وقت شاهد افولی بودیم که همه را به تعجّب واداشت.
تفاوت دو دیدگاه گواردیولا و دستیار سابقش چه بود؟
تیم گواردیولا
-با مقداری تسامح در تعابیر- تیمی وظیفهمحور بود و فوتبال را به بافتار ریز و
هماهنگی از جزئیّات بدل کرده بود. زیبایی بازی فقط به گلزدن یا خلق موقعیّت نبود
بلکه تلاش رشکبرانگیز پویول برای کرنرنشدن یک توپ آن هم در آخر یک بازی که با
اختلاف چند گل جلو بودند، به اندازهی خلق یک موقعیّت جذّابیّت داشت. شبکههای ریز
پاسکاری به اندازهی حمله به دروازه جالب بود و به همین دلیل نمیشد به دیدن
خلاصهی بازی بارسلونا اکتفا کرد بلکه باید تمام بازی را دید. در آن زمان هم مسی
همیشه در اوج نبود و برخی اوقات در فصل از فرم خارج میشد که کاملاً طبیعی بود ولی
تیم اصلاً افت نمیکرد. بیماری آبیدال نه تنها تیم را ضعیف نکرد بلکه تلاش برای
غلبهی همگانی بر آن تیم را قویتر هم کرد.
پس از آمدن
مربّی جدید تا مدّتی که مشکلی پیش نیامده بود، تمام رکوردها شکسته شد تا اینکه
موانعی که معمولاً برای هر تیمی پیش میآید پیش آمد. نقاط ضعفی که پیش از این نیز
بود ناگهان هویدا شد. ناگهان همه یادشان آمد که بارسلونا کوتاهقامتترین تیم در
لیگ اروپاست و بازیکنانش جثّهای کوچک دارند و این دو ویژگی ابتدا در بازی با سلتیک
و بازیکنان تنومندش آشکار شد و سپس در بازی با دیگر تیمها. ناگهان سنگین و کندشدن
پویول شد پاشنهآشیل خط دفاع و ضعف والدز در دروازهبانی بیشتر به چشم آمد و..
بقیّهاش را میدانید.
سخنگوی
بارسلونا پیش از بازی با بایرنمونیخ گفت که ویلانوا از گواردیولا هم بهتر است و
اشتباه میکرد. با رجزخوانی چیزی عوض نمیشود. وقتی نتیجه هدف شد، اگر به آن نرسی-
یا زود نرسی- آرام آرام سروکلّهی یأس و ناامیدی پیدا میشود و تیم شگفتیساز
میشود مثل یکی از تیمهای معمولی که عصبی و ناراحت بازی میکنند و با اشتباههای خود
مجال خودنمایی به حریف میدهند. امّا اگر عمل به وظیفه و برنامه هدف باشد، این مهم
کمابیش همیشه به دست میآید و با یک یا چند شکست کسی فکر نمیکند که سقف آسمان روی
سرشان خراب شده است. راه پیشنهادی ویلانوا یک راه فرعی و انحرافی بود، بارسلونا
برای رسیدن به اوج یک راه بیشتر ندارد: به فلسفهی بازی گواردیولا
برگردد.
پ.ن: به عمد
نتیجهگیری نمیکنم؛ در ضمن میدانم که سرمربّی ما در حصر است امّا فکر و برنامه را
نمیتوان در حصار
کرد.
شاید جنبش سبز زیادی پاسکاری کرد و به فکر رسیدن به نتیجه اساسی نبود. الان هم شیاد دیگر دیر شده باشد. نشانه هم حرفهای جلیلی (نامزد آقا) است که گویا احمدینژاد را در صد ضرب کرده باشید . به نظر می رسد که مالیخولیای بعضی ها ریشه دوانده و جدا در صدد خشکاندن ریشه های سرمایه داری، کمونیسم و صهیونیسم با استفاده از نسخه کاریکاتوری اسلام وارونه هستند. به هر حال روحانیت شیعه و عقلایی مثل هاشمی و خاتمی باید قبل از اینکه خیلی دیر شده بود در برابر این انحراف واضح و اساسی از مبانی دینی و اسلامی، این تقلیل وحی آسمانی به ایدئولوژی زمینی و این بدعت تبدیل آرمانهای دینی به له له زدن برای قدرت جهانی و رهبر عظیم الشان آن می ایستادند که نایستادند و هنوز هم نفهمیده اند که نمی توان نظامی را که در برابر این ویروس واکسینه نشده است را اینگونه حفظ کرد. باید این مسئله را از ریشه می خشکاندیم و الا ایران دیگر تاب نسخه دوم احمدینژاد را با این رویای آقا که "تا بهحال دولتها اسلامی نبودند و حالا ما اسلام واقعی را با "جلیلی؛ برایتان می آوریم و به جهان صادر می کنیم" را ندارد. به هر حال، اگر عقلا هنوز می خواهند به پاسکاری ادامه دهند بدهند ولی امیدوارم متوجه باشند که بازی با مقدسات دینی و آنهرا به مسخره و ملعبه گرفتن و با آتش جنگ بازی کردن و سکوت در برابر بدعت طلبان از جانب عالمان جز عذاب الهی را به دنبال نخواهد داشت. ما که عوامیم این انذار را از قرآن خواندیم و یادآوری کردیم.
پاسخحذفخود دانند.
باريكلا!
پاسخحذف