پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۲
سنجش تماشاگران فوتبال در نقاط گوناگون جهان، تفاوت فرهنگها و آدب و رسوم را نشان میدهد؛ نوع شعار و آهنگهایی که انتخاب میکنند، شیوههای هواداری و پیامدهی، پوشش و آرایش چهره و مو و مانند آن. یکی از مهمترین تفاوتهای تماشاگران ایرانی با تماشاگران اروپایی، واکنش آنان به نتایج بازی است. بسیاری از تماشاگران اروپایی حتّی تیمی را که چهارگل خورده با تشویق بدرقه میکنند چون میدانند آنان تمام تلاششان را کردهاند و نتیجه، نشاندهندی لیاقت بیشتر تیم حریف است نه کمگذاشتن تیم آنان. اینجا کاملاً برعکس است و در صورت باخت، از همان دقایق ابتدایی، بازیکنی خاص یا همهی بازیکنان، مربّی تیم و- حتّی این اواخر- مدیرعامل زیر رگبار شعارها قرار میگیرند. تفاوتهای جوّ ورزشگاهها بسیار بیش از این است که گفتم امّا حالا به ویژگی دیگری نظر دارم. تشویق تیمهای ما بسیاری از اوقات کرکننده است و تیمهای خارجی را به شگفتی وامیدارد ولی فقط در ابتدای بازی یا هنگاهی که نتیجه به نفع تیم خودی است. اگر تیم گل بخورد -و پای ناسزا و «حیاکن رهاکن» در میان نباشد- سکوتی معنیدار بر ورزشگاه حاکم میشود. تماشاگران به تیم روحیه نمیدهند بلکه برعکس این تیم است که باید به آنان نیرو بدهد!
با آغاز جنبش سبز، تعداد بسیاری از تحلیلگران با هواداری از موج تغییرخواهی نوین آغاز به نوشتن کردند. نامهایی گاه آشنا و گاه جدید با حجم انبوهی از تولید محتوی در وب پیدا شدند که برخی حتّی روزی دو یا سه نوشتار در سایتهای گوناگون منتشر میکردند. اینکه در این چهار سال چه گذشت و اوضع چگونه شد، بررسی مفصّلی میطلبد ولی حکایتْ این اواخر و پس از خرداد۹۲ دیگر شده است. خیلی از اسمها دیگر دیده نمیشوند و خیلیهای دیگر کمکار و کماثر شدهاند. این در صورتی است که- با نظر به بند بالا- نه تنها باختی نصیب تغییرخواهان نشده که پیروزی نامنتظری هم به دست آمده است. همیشه قرار نیست منتظر باشیم که رویدادی خوب یا بد، خوش یا ناگوار، نیک یا شوم به ما انگیزهای دهد که دست به قلم ببریم (بماند که این اواخر حتّی بدرفتاری، زندان، شکنجه و اعدام هم کسی را برنمیانگیزد؛ گویا آستانهی حسّاسیّت زیادی بالا رفته!). قطع نظر از اینکه چه کسی بر مسند قدرت است، وضع فرهنگ جامعه با یکسال و چندسال تلاش، تغییر چشمگیری نمیکند و لازمه و مقدّمهی هر گشایشی کار بیامان و بیمزد و منّت است(مزد اینجا یعنی رسیدن سریع به نتیجه). سادهاندیشی است اگر بپنداریم پیروزی روحانی و موضع انفعالی تمامتخواهان بدون تلاش نظری و عملی چهارساله به دست آمد. گاهی یک ایدهی ساده از نویسندهای ناشناس در دومینوی وب به حرکتی بزرگ انجامید یا حتّی پیشنهادی بد، راه را برای طرحی جایگزین بار کرد. دوستان کمکار و کمنویس نیاز به توصیه ندارند امّا یادآوری این نکته بد نیست که «اتّفاق خودش نمیافتد*». الآن وقت کار است.
* نام فیلمنامهای از بهرام بیضایی
سنجش تماشاگران فوتبال در نقاط گوناگون جهان، تفاوت فرهنگها و آدب و رسوم را نشان میدهد؛ نوع شعار و آهنگهایی که انتخاب میکنند، شیوههای هواداری و پیامدهی، پوشش و آرایش چهره و مو و مانند آن. یکی از مهمترین تفاوتهای تماشاگران ایرانی با تماشاگران اروپایی، واکنش آنان به نتایج بازی است. بسیاری از تماشاگران اروپایی حتّی تیمی را که چهارگل خورده با تشویق بدرقه میکنند چون میدانند آنان تمام تلاششان را کردهاند و نتیجه، نشاندهندی لیاقت بیشتر تیم حریف است نه کمگذاشتن تیم آنان. اینجا کاملاً برعکس است و در صورت باخت، از همان دقایق ابتدایی، بازیکنی خاص یا همهی بازیکنان، مربّی تیم و- حتّی این اواخر- مدیرعامل زیر رگبار شعارها قرار میگیرند. تفاوتهای جوّ ورزشگاهها بسیار بیش از این است که گفتم امّا حالا به ویژگی دیگری نظر دارم. تشویق تیمهای ما بسیاری از اوقات کرکننده است و تیمهای خارجی را به شگفتی وامیدارد ولی فقط در ابتدای بازی یا هنگاهی که نتیجه به نفع تیم خودی است. اگر تیم گل بخورد -و پای ناسزا و «حیاکن رهاکن» در میان نباشد- سکوتی معنیدار بر ورزشگاه حاکم میشود. تماشاگران به تیم روحیه نمیدهند بلکه برعکس این تیم است که باید به آنان نیرو بدهد!
با آغاز جنبش سبز، تعداد بسیاری از تحلیلگران با هواداری از موج تغییرخواهی نوین آغاز به نوشتن کردند. نامهایی گاه آشنا و گاه جدید با حجم انبوهی از تولید محتوی در وب پیدا شدند که برخی حتّی روزی دو یا سه نوشتار در سایتهای گوناگون منتشر میکردند. اینکه در این چهار سال چه گذشت و اوضع چگونه شد، بررسی مفصّلی میطلبد ولی حکایتْ این اواخر و پس از خرداد۹۲ دیگر شده است. خیلی از اسمها دیگر دیده نمیشوند و خیلیهای دیگر کمکار و کماثر شدهاند. این در صورتی است که- با نظر به بند بالا- نه تنها باختی نصیب تغییرخواهان نشده که پیروزی نامنتظری هم به دست آمده است. همیشه قرار نیست منتظر باشیم که رویدادی خوب یا بد، خوش یا ناگوار، نیک یا شوم به ما انگیزهای دهد که دست به قلم ببریم (بماند که این اواخر حتّی بدرفتاری، زندان، شکنجه و اعدام هم کسی را برنمیانگیزد؛ گویا آستانهی حسّاسیّت زیادی بالا رفته!). قطع نظر از اینکه چه کسی بر مسند قدرت است، وضع فرهنگ جامعه با یکسال و چندسال تلاش، تغییر چشمگیری نمیکند و لازمه و مقدّمهی هر گشایشی کار بیامان و بیمزد و منّت است(مزد اینجا یعنی رسیدن سریع به نتیجه). سادهاندیشی است اگر بپنداریم پیروزی روحانی و موضع انفعالی تمامتخواهان بدون تلاش نظری و عملی چهارساله به دست آمد. گاهی یک ایدهی ساده از نویسندهای ناشناس در دومینوی وب به حرکتی بزرگ انجامید یا حتّی پیشنهادی بد، راه را برای طرحی جایگزین بار کرد. دوستان کمکار و کمنویس نیاز به توصیه ندارند امّا یادآوری این نکته بد نیست که «اتّفاق خودش نمیافتد*». الآن وقت کار است.
* نام فیلمنامهای از بهرام بیضایی
...
پاسخحذفجنبش سبز عشق بود و ایثار بود و لطف بود و صفا بود و یافتن و دوست داشتن و باور کردن خود بود و این جوری بود که آدم سوال های بزرگ رو از خودش می پرسید و لازم بود جواب می داد که حق چیست باطل چیست خدا چجوریاست و حسین کی بود و اسلام چی چیه . میشد باش تو تاکسی گریست و گذاشت دل را میرحسین موسوی با نقاشی هاش و چیز چیز کردن هاش ببرد . تنها چیزی بود که باعث میشد دو دو تا چهار تا کننده ترین مردم تن به چوب جاهلا و جابرا بدهند و نترسند . میشد نترسید با جنبش سبز . بک چیز به شدت درونیه شخصیه معنویه بی ناموسی ای بود پدرسگ . کم تر سیاسی بود .
پاسخحذف