شنبه ۲۳ آذر
۱۳۹۲
۱- شاید
معروفترین گفتهای که از مادر ترزا نقل شده باشد این جمله است که وقتی از وی پرسیدند دلیل
خودداریش از شرکت در راهپیمایی ضدّجنگ چیست، گفت: «اگر تظاهراتی در
حمایت از صلح داشتید مرا خبر کنید؟» تفاوت این دو چیست؟ ایشان شاید میگوید که سخن
گفتن از تیرگی - حتّی برای مبارزه با آن- بر تیرگی میافزاید یا لااقل آن را از
بین نمیبرد. یکی از تأسّفهای خود من برای این وبگاه این بوده که در این چهارسال
ناخواسته مطالبی نوشتم که نقد تیرگیها بود و به همین علّت از تأثیر آن خیلی مطمئن
نیستم.
۲- همیشه
بودهاند کسانی که مقابله به مثل کردهاند یا برای فهم طرف مقابل تلاش نکردهاند
امّا دستکم در زمینهی فرهنگی به نظرم جهان بیشتر با ما راه آمده است. فقط یک
نمونه مانند پوشش ظاهری را ببینیم که ایران بالاخره موفّق شد تا ورزشکاران بسیاری
را با پوششی کمابیش نامتعارف روانهی میادین کند؛ چیزی که ابتدا آرزویی دور از
دسترس بود. هر وقت زنانی در هیئتهای رسمی با حجابی نسبی به ایران میآمدند، میشد
از خود بپرسیم که آیا اگر ما هم جای آنان بودیم چنان میکردیم؟ تغییر لباس کاترین
اشتون نمونهی دیگر، پوشاندن مجسّمهها در ژنو و حالا این سخنان خانم لیما که
شاید در مراسم توپ طلا جور دیگری لباس بپوشد. به آشتیجویی و متانت کلام او دقّت
کنید. خیلی راحت میتوانست طور دیگری حرف بزند. شاید خواندن این حرفها کسانی را که
آن مطالب را برایش نوشتند شرمنده کند؛ البتّه شاید.
۳- بیژن
عبدالکریمی به شبکهی دو آمده بود برای گفتگو پیرامون همین جریان. طرف مقابلش
حرفهایی زد که مرا متعجّب کرد. مثل اینکه در جهان خبر دیگری نیست که ما به این
بپردازیم؟ (این حرف را تقریباً دربارهی هر رخدادی میتوان زد) یا اینکه ما در
ورزشگاهها از این بدترش را دیدهایم (به یکی گفتند دزدی کردهای، گفت تازه آدم هم
کشتهام) پس از این برنامه بهتر بود که یکی غضنفر را بگیرد یعنی برای بررسی همین
حرفها باید برنامهی دیگری ترتیب داد و ماجرای فیسبوک فعلاً پیشکش. عبدالکریمی
حرفهایی هم زد که شاید دعوت دوبارهاش را به سیما منتفی کند. شاید بهتر بود که
سخنانی مانند «در ایران سالهاست ایرانگرایی را با اهرم اسلامگرایی کنار زدهاند»
گفته نمیشد تا باز هم شاید حضور افرادی مانند او در چنین برنامههایی باشیم.
۴- سخنرانی
اخیر اوباما را صداوسیمای میلی با جرح و تعدیل بسیار پخش و عملاً معنای حرفهای او
را به عکس خود بدل کرد. امّا با دیدن این خبر از بیبیسی از رو رفتم. مراسم را
لابد بسیاری دیدهاند که به نسبت سالهای گذشته خیلی آبرومندتر از تلویزیون ایران
پخش شد. بازیکنان سابق گویها را برمیداشتند و مجری مرد آنها را میخواند و نیاز
چندانی به حضور مجری زن نبود و تصاویر گاهوبیگاه وی را هم یا با تدوین پوشش میدادند
یا فقط از تلویزیون داخل استودیو پخش میشد و یکبار هم از دستشان دررفت و نشان
دادند. حالا بیبیسی نوشته که «تلویزیون دولتی ایران این قرعهکشی را پخش نکرد»
پس آنچه ما دیدیم چه بود؟ نقدهای ماجرای فیسبوک، بیشتر تسویهحساب با دیگران بود یا پرداختن به خود قضیّه؟ خبرها و حواشی این مراسم و نقدهای حملات فیسبوکی، خود محتاج نقدی جدّی
است. پیشتر هم گفتهام که نقد ِخود مقدّم بر نقد دیگران است.
تا وقتی که استقبال از دوتا خاطرهات بیشتر از پستهای جدّی باشه، انتظار نداشته باش کسی به حرفات درباره نقد از خود و نقد از فلان گوش بده (آخر دلگرمی!)
پاسخحذف