چهارشنبه ۱۳ فروردین
۱۳۹۳
آیا کپی برابر اصل است؟ این عبارت شاید در اسناد و مدارک معنا داشته باشد ولی در هنر و زندگی قضیّه خیلی پیچیدهتر است. شاید این تعبیر، افراطی عامدانه در برابر نازلدانستن کپیها باشد؛ شاید. آیا میتوان مقلدّان یک شاعر، خواننده یا نویسنده را همپایهی او دانست، چون کپی برابر است با اصل؟ مسلّماً خیر. این قضاوت، ارزش خلّاقیّت را از بین میبرد و کسانی را که از روی دست دیگران مینویسند در مقام آنان قرار میدهد. از طرف دیگر بخش عمدهی آثار هنری بهرهگیری از آثار پیشین است امّا هنرمند خلّاق آن را با درک شخصی خود میآمیزد و اثری اصیل خلق میکند. مثال حافظ و وامگیری او از شعرای سلف، تکراری ولی همچنان مفید است؛ کاری که مقلّدان حافظ با خود او نتوانستند بکنند. رابطهی بین اصل و بدل، رابطهی صفر و یک نیست که بگوییم، بله یا خیر. با احتیاط در استفاده از تفکّر فازی میتوان گفت: تا حدودی. گاهی بله و گاهی خیر و آن هم با درصدهای متغیّر.
آیا کپی برابر اصل است؟ این عبارت شاید در اسناد و مدارک معنا داشته باشد ولی در هنر و زندگی قضیّه خیلی پیچیدهتر است. شاید این تعبیر، افراطی عامدانه در برابر نازلدانستن کپیها باشد؛ شاید. آیا میتوان مقلدّان یک شاعر، خواننده یا نویسنده را همپایهی او دانست، چون کپی برابر است با اصل؟ مسلّماً خیر. این قضاوت، ارزش خلّاقیّت را از بین میبرد و کسانی را که از روی دست دیگران مینویسند در مقام آنان قرار میدهد. از طرف دیگر بخش عمدهی آثار هنری بهرهگیری از آثار پیشین است امّا هنرمند خلّاق آن را با درک شخصی خود میآمیزد و اثری اصیل خلق میکند. مثال حافظ و وامگیری او از شعرای سلف، تکراری ولی همچنان مفید است؛ کاری که مقلّدان حافظ با خود او نتوانستند بکنند. رابطهی بین اصل و بدل، رابطهی صفر و یک نیست که بگوییم، بله یا خیر. با احتیاط در استفاده از تفکّر فازی میتوان گفت: تا حدودی. گاهی بله و گاهی خیر و آن هم با درصدهای متغیّر.
فیلم «کپی
برابر اصل» از سخنرانی نویسندهای آغاز میشود که اعتقاد دارد اثر اُریژینال محض
نداریم و از ارزشمندی کپیها دفاع میکند. یکی از خوانندگانش که به او علاقه دارد
با ترفندی او را به سوی خود میکشد تا بتواند چند ساعتی را با وی سر کند. نقطه عطف
فیلم حضور در کافه است که زنی به گمان اینکه این دو زن و شوهرند، با زن در بارهی
مردها و زنها و روابطشان حرف میزند و زن هم او را همراهی میکند. از اینجا به بعد
زن، بازی را با مرد شروع میکند؛ بازی زن و شوهری. مرد ابتدا کمی راه میآید ولی
به هنگام عکسانداختن با عروس و داماد جوان مقاومت میکند که با اصرار عروس کوتاه
میآید. از این پس -به ویژه پس از نصیحت مرد رهگذر، کاریه- مرد نقشش را بهتر
بازی میکند و شمّهای از دعوای زن و شوهری را که شاید بین خود او و همسر اصلیش
بوده با او انجام میدهد ولی زن به این راضی نیست. او را به مسافرخانهای میبرد
که –مثلاً- شب اوّل ازدواجشان را آنجا به سر بردهاند و از مرد میخواهد بماند ولی
مرد که باید به قطار ساعت نُه برسد مردّد است. از اینجا به بعد ممکن است بازی به
واقعیّت تبدیل شود و کپی به اصل...
بنیامین در
مقالهی معروفش میگوید تکثیر ماشینی آثار هنری در عصر مدرن، یکّهبودن آن آثار و
ارزش مقدّسوار آنان را بین میبرد که اینگونه نشد و برعکس، رابطهی اصل و بدل، اصلها را
ارزشی دوچندان بخشید به گونهای که برای نمونه، ارزش اقتصادی آثار برجستهی نقّاشی
از آن زمان تا کنون چندین برابر شده است. بدلها در دسترس و ارزانند امّا اصلها را
به جایگاهی کمهمتا ارتقا دادهاند. جدا از آثار هنری، استفاده از تصاویر تکثیرشده امروز اساس صنعت تبلیغات است و بتهای جدید عصر مدرن (ورزشکاران، مدها، برندها و...) را میسازد.
چرخش
کیارستمی به سوی سینمای داستانگو امری فرخنده است. بر عکس بعضی طرفدارانش که این
کار را نپسندیدند و آن را کوتاهآمدن از اصول سینمای خودش دانستند، باید گفت که آن
سینما به بنبست رسیده بود. از «شیرین» و تجربههای ویدئوآرتی وی چطور میشد
پیشتر رفت؟ و تازه چه پیشرفتی که با بینندگانی بسیار اندک و ایدههایی تکراری
کمترین توانی در به چالشکشیدن سینمای تجاری و هالیوودی را ندارد؟ ایدهآل همیشگی کیارستمی نزدیکشدن به واقعیّت بوده است. اینجا هم سخنان مرد و زن به گونهای نزدیک به زندگی است که هم اسکورسیزی به کیارستمی گفت که با خواندن فیلمنامه به یاد زنان زندگیش افتاد و هم بینوش مجبور شد برای دوستپسرش توضیح دهد که داستان رابطهشان را برای کیارستمی تعریف نکرده؛ مبادا از دست وی دلخور شود! کیارستمی در
مصاحبههایی از اینکه دیر به کار با بازیگران حرفهای (و نوع کار با دوربین و موسیقی و..) رو آورده متأسّف است و این
نشان میدهد که در بعضی زمینهها لااقل حق با منتقدان دیرین وی بوده است. این فرصت
(فیلمسازی بینالمللی) توفیقی اجباری برای اوست تا بتواند تولّدی مجدّد داشته
باشد. چه بهتر که در آینده بخشی از آن داخل ایران باشد.
فیلم آشکارا وامدار «پیش از غروب» لینکلیتر است. هر دو فیلم از جلسهی سخنرانی یک نویسنده
در معرّفی کتابش آغاز میشوند، با گفتگوی مرد و زن در زمینههای گوناگون ادامه مییابد
و در پایان هر دو فیلم مرد باید سفر رود، یکجا با هواپیما و یکجا با قطار و زن
او را تشویق به ماندن میکند، اینجا صریح و آنجا نامحسوس. کیارستمی میتوانست
شباهتهای این دو فیلم را کمتر کند ولی گویی تمایل نداشته است که کپیبودن فیلم خود
را پنهان کند. وقتی خودش معتقد است که «کپی برابر اصل است» چرا باید چنین کند؟ از
طرف دیگر میتوان جنس گفتگوهای فیلم سوّم لینکلیتر (پیش از نیمه شب) را مانند فیلم
کیارستمی دانست؛ این به آن در.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.