چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
من هرگز
هنر را برای هنر یا هنر را برای خودم دنبال نکردهام؛ همیشه به حال و هوای مردم و
جامعه نگاه میکردم. زمانی که همه خوب بودهاند از عشق و عاشقی حرف زدهام. اگر
مردم اعتراضی داشتهاند، زبان اعتراض آنها شدهام. اگر مردم به اتّفاقات
پیرامونشان بیتوجّه بودند، تلنگری به آنها زدهام... خود ِخواندن ترانه، موسیقی
ریتمیک و چهارمضراب یک نوع مبارزه و دفاع از جامعه در برابر چیرگی سیاست بوده است.
ضمن اینکه مبارزه اجتماعی را پیش میبریم، باید زمانهایی برای تازهشدن وجود
داشته باشد. زمانهایی برای اینکه نگذاریم سیاست همهی ساحتهای زندگی ما را در بر
بگیرد.
سیاستی که
از نظر من هنر باید از آن دوری کند، آن راه و ترفندهایی است که در جهت منافع عدّهای
خاص است تا این منافع را حفظ یا بیشتر کند. این گروهها بین اقشار مختلف جامعه
یارگیری میکنند. هنر باید اینجا بیآنکه وارد منافع این گروه یا آن گروه شود، جای
خود را باز کند و اعتراضش را بیان کند. اعتراض مردمی که در قالب حزبی مجتمع
نیستند. به این معنا من کار سیاسی نمیکنم؛ «معترض سیاست بد هستم». چرا که سیاست
بد منافع جامعه را از بین میبرد. من سیاسی نیستم، در کنار سیاست حرکت میکنم، سیاست
را به خوبی میشناسم و به سیاست بد اعتراض میکنم.
در کانون
چاووش یکی از مواد اساسنامه این بود که کار سیاسی نکنیم امّا پس از مدّتی من
متوجّه شدم که کانون به طرف حزب توده گرایش پیدا کرده است. شب قبل از اجرا (کنسرتهای
دانشگاه ملّی سال۵۸) این موضوع را متوجّه شدم و به منزل ابتهاج رفتم و با لطفی و
بقیّه دعوا کردم. فقط اصرار آقای لنگرانی که مردم از دور و نزدیک قرار است به
تهران بیایند باعث شد که من با شرط نبودن هیچگونه پلاکارد و شعار سیاسی قبول کنم
ولی با همهی اینها بعد از رفتن به این کنسرت پشیمان شدم. پس از آن سه سال خانهنشین
شدم و رابطهام را با همه قطع کردم و حتّی با لطفی بر سر دادن نوار «ایران ای سرای
امید» به تلویزیون دعوا کردم چون به هرحال خواننده من بودم و مردم صدای من را میشنیدند.
پس از آن سه سال، من «بیداد» را ارائه و به آن فضا اعتراض کردم آن «چه شد»هایی که
در بیداد بود، انتظاراتی بود که مردم داشتند و برآورده نشد. برای همین نوار،
کارمان به زندان و کمیته هم کشیده شد.
من معترض
بودم و کنسرتندادن من در ایران یک نوع مبارزهی منفی بود. در سال ۶۵ مسئول وقت
ارشاد اجازه ی خروج سازهایمان را نمیداد. من خرک ساز مشکاتیان را جدا کردم و خود
ساز را در پتو پیچیدم و در چمدان گذاشتم و او را یک روز قبل راهی کردم. دو روز
بعد از طریق آشنایی با رئیس گمرک گروه عارف را با سازهایشان سوار هواپیما کردیم و
رفتیم. سال ۶۹ هم که میخواستم برای اوّلین بار در امریکا کنسرت اجرا کنم، بچّهها
به من خبر دادند که معاونت هنری وزارت ارشاد آنها را ممنوعالخروج کرده است. از طریق
دوستی برای آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود پیغام دادم. فردا خبر دادند که آن افراد
سابق در وزارتخانه عوض شدهاند و مجوّز خروج صادر شد. اواخر دههی هفتاد اندک
گشایشی ایجاد شد ولی باز هم مخالفتهایی از جانب برخی نهادها میشد و مثلاً برنامهای
که قرار بود چندین شب در حمایت از مجموعهی محک برگزار شود لغو شد. الآن هم که شش
سال است در ایران کنسرت ندادهام.
(محمّدرضا
شجریان، گفتگو با «ایران فردا»، شمارهی ۲ دورهی جدید، تیر ۹۳، با گزینش و
تلخیص)
برای آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود پیغام دادم. فردا خبر دادند که آن افراد سابق در وزارتخانه "عوض شدهاند"...
پاسخحذفخاتمی از این عرضه ها هم داشت؟!!
روز به روز بیشتر متوجه میشم خاتمی خیلی از این فعلیها عرضه داشت
حذف