چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴
عفّت مرعشی در نامهای
از محسنی اژهای پرسید که آیا -دربارهی پروندهی مهدی هاشمی- عذاب وجدان دارد یا
نه و اژهای جواب داد که اصلا و ابدا. به یاد آخر مصاحبهی صادق صبا با صادق
خلخالی افتادم که به او میگفت -پس از یادآوری کارهایی که در طول سالها کرده بود-
بعد که از اینجا رفتم چه کار میکنی؟ گفت راحت سرم را روی بالش میگذارم و تخت میخوابم.
یکی از آرامترین مردان سیاسی ایران، وزیر دادگستری است که نامش پیرامون وقایع
تابستان ۶۷ بارها تکرار شده است ولی به هیچوجه نمیتوانید در چهرهی او چیزی جز
آسودگی و آرامش ببینید. همین اواخر از او دربارهی آن اعدامها پرسیدند که جواب داد
هر اتّفاق را باید در ظرف رخدادنش سنجید. (نفس پرسیدن این سؤال هم مانند خیلی
مسائل دیگر به برکت جنبش ۸۸ است و گرنه پیش از آن چه کسی از این جرأتها داشت؟)
داستان جنایت و
مکافات داستایوسکی درست است که پیرامون انسان مدرن و حسابگری موجّه او در ارتکاب
جرم و جنایت است امّا نه او را بی دغدغه و عذاب درونی تصویر میکند نه بدون مجازات.
این مجازات درونی و بیرونی، گونهای پالایش روانی برای خواننده است که چه بسا از
تلخی رویارویی او با محیط اطراف میکاهد و احیاناً کنشگری وی را از بین میبرد. به
یاد بیاورید نقد گلشیری را بر داشآکل کیمیایی. فعلاً در مقام قضاوت نیستم خصوصاً
که زخمی که داستان هدایت میزند گرچه بسیار کاراتر از فیلم کیمیایی است امّا بعید
میدانم هدایت کسی را بخواهد یا بتواند به حرکت درآورد. نمیتوان نسخهی واحد
پیچید؛ گاهی تصویرکردن انتقام مقدّمهی قیام است، گاهی تریاقی برای درد. خلاصه
اینکه در عالم خارج همهی جنایات همراه با مکافات که نیستند هیچ، چه بسا نشانی از
عذاب وجدان مجرم هم به چشم نخورد.
وودی آلن در «امتیاز
نهایی» همین را میگوید. جوان بلهوس و متموّلی معشوقهاش را که ناخواسته باردارشده
میکشد تا مانعی برای پیشرفت و ازدواج وی نباشد. هم دو نفر را میکشد (جنین و
مادر) و هم همسایه را با طرّاحی پیشین به قتل میرساند نه مانند خواهر رباخوار
داستان داستایوسکی تصادفی. ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم به کمک او میآیند. آلن
حتّی با بدجنسی بیننده را نگران گیرافتادن وی میکند (شبیه هیچکاک در «میم به
نشانهی مرگ»). خود آلن میگوید این فیلم را ساخته که بگوید فیلم غیرکمدی هم میتواند بسازد
ولی این فیلم چیزی بیش از اثبات توانایی او در این زمینه است. آن صحنهی درخشان
برخورد حلقه به نرده و برگشتنش را -به معنایی درست برخلاف بازی تنیس و نام فیلم-به
پای چه بگذاریم؟ تقدیر؟ تصادف؟ خواست خدا؟ فیلم تازه به جانی جایزه هم میدهد: یک بچّه از
همسرش؛ و پس از آن... زندگی به آرامی ادامه مییابد.
بشر موجود غریبی است که سازوکارهای درونی عجیبی برای خودفریبی دارد
چه رسد به دیگرفریبی. جنایتکاران امروز پیش وجدان خود سربلندند، کار خود را توجیه
میکنند، مجازات نمییابند و چه بسا جایزهی صلح هم دریافت کنند. کتابهایی
را که برخی دیکتاتورهای یک قرن اخیر دربارهی خدمات خویش به سرزمینشان نوشتهاند
بخوانید و کسانی را که هنوز در دفاع از آنان سینه چاک میکنند در نظر آورید. خیر؛
نه عذاب وجدان و نه دلی شاد و قلبی مطمئن معیار و محکی برای درستکاری یا نابکاری
افراد نیستند.
سطر آخر درستش اینجوریه :
پاسخحذف.. و نه دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار..