قهر ملّی!

                                                                                                     ‌پتجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵

 
«حالا یک عده‌ای یاد گرفته‌اند آشتی ملی. این حرف‌ها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند با هم، متحدند؛ آن جایی که پای اسلام در میان است، پای ایران، استقلال، ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه‌ وجودشان ایستادند. ممکن است در فلان قضیه‌ سیاسی، دو نفر با هم اختلاف‌نظر داشته باشند، تأثیری نمی‌گذارد. چرا می‌گویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند آشتی کنند با هم؟ بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند، با آنها قهرند. آنهایی که آمدند وسط خیابان، روز عاشورا با قساوت، با لودگی، با بی‌حیایی، جوان بسیجی را توی خیابان لخت کردند و کتک زدند، بله ملت با این‌ها قهر است. با این‌ها آشتی هم نمی‌کند. آن کسانی که با اصل انقلاب مخالفند، اصل نظام می‌گند هدف ماست، انتخابات را می‌گند بهانه ماست. البته آنها عده‌ معدودی‌اند، عده کمی‌اند، در مقابل اقیانوس عظیم ملت ایران، یک قطره اند، چیزی نیستند.» (سخنان ۲۷ بهمن ۹۵ رهبر نظام)

یک. منظور خاتمی درباره‌ی آشتی ملّی روشن است. کسی که می‌خواهد حرفی را نقد کند یا نظرش را درباره‌ی آن بگوید باید اوّل آنرا درست تقریر کند نه اینکه از همان ابتدا آنرا تحریف کند. اعتراض معترضان۸۸ به حاکمیّت، احمدی‌نژاد و خود رهبر بود. حالا خاتمی می‌گوید بیاییم به آشتی فکر کنیم امّا خامنه‌ای می‌گوید که مردم «با هم» قهر نیستند که بیایند آشتی کنند. گویی شأنی فراتر از این دارد که اصلاً طرف قهر و آشتی کسی باشد و شخصی او را مخاطب قرار دهد. این را به ناپاسخگوبودن و جواب‌ندادن به نامه‌ها و دیگر ویژگی‌های وی بیفزایید.
  
دو. بستگی دارد آن دو نفر که با هم اختلاف‌نظر دارند چه کسانی باشند. خود وی در متنی که پس از درگذشت هاشمی منتشر کرد گفت که با وی اختلاف‌نظر داشته است؛ از طرفی نظر احمدی‌نژاد را به خود نزدیکتر خواند و هاشمی نیز پس از آخرین خطبه از روی اعتراض  نیامد. اختلاف این افراد نشانگر اختلاف‌نظر عمیق در سطح جامعه است ولی خامنه‌ای چنان می‌گوید گویی دو نفر در تاکسی با هم بحث سیاسی کرده‌اند.

سه. تمام تلاش نظام و رهبرش برای زیر سؤال‌بردن مخالفان به کتک‌زدن جوان بسیجی تقلیل یافت؟ تکلیف جوانان بسیجی که در خطبه‌ی ۲۹خرداد به خانواده‌هایشان تسلیت گفت چه می‌شود؟ یا العیاذبالله دروغ گفته یا اطّلاع غلط به او رسانده‌اند. بسیجیان مقتول یکی پس از دیگری کشف هویّت شدند که برخی سبز و دیگران به علل دیگر در سوانح دیگر کشته شدند و حالا نظام کسی را ندارد که بگوید به دست مخالفان کشته شدند؟ در اعتراضهای۸۸ شعار یا اعمالی هم بود که مورد تأیید سران سبز قرار نگرفت؛‌ انگشت روی همانها گذاشتن و آن را به همه تعمیم‌دادن نشانگر چه چیزیست؟

چهار. خاتمی یک‌طرف دعوا نیست چون هیچ‌گاه به صراحت خود را طرفدار جنبش سبز معرّفی نکرد ولی خامنه‌ای حتماً یک‌طرف دعواست. گیریم خاتمی به نمایندگی از یک‌طرف حرف بزند؛ پس وی نماینده‌ی مقتولان عاشورای۸۸ که با گلوله کشته شدند یا زیر گرفته شدند و خامنه‌ای نماینده‌ی بسیجی کتک‌خورده‌ی فرضی. نماینده‌ی مقتولان به نماینده‌ی فرد کتک‌خورده می‌گوید بیا آشتی کنیم و دوّمی می‌گوید نه خیر من با کسی که جوانم را زدند آشتی نمی‌کنم!

پنج. فرض کنیم کتک‌زنندگان آن جوان بسیجی بخواهند جبران مافات کنند و قول بدهند که دیگر هیچ‌ بسیجی را کتک نزنند! پیامبر اسلام قاتل عمویش را بخشید، کسی که کتک خورد چرا نبخشد؟ چه کسی وکالت داده به شما که از طرف مردم حرف بزنی؟ مگر مردم به توصیه‌ات درباره‌ی لیست انگلیس گوش کردند؟ مگر کتک‌زدن جوان بسیجی نشانه‌ی اهانت به عاشوراست؟ قتل افراد نشانه‌ی چیست؟ حمله به مسجد آیت‌الله دستغیب یا بیت آیت‌الله صانعی و پاره کردن کتب و قرآنها نشانه‌ی چیست؟ آن بد است و این خوب؟ نام سیّدعلی موسوی حبیبی چیزی را به خاطر مبارک نمی‌‌آورد؟ قتل او نشانه‌ی قساوت، لودگی و بی‌حیایی کسی نبود؟

شش: خامنه‌ای فقط وقتی «مجبور» می‌شود، نرمش قهرمانانه می‌کند. وقتی تحریم خردکننده می‌شود و نیروهای انتظامی مانور برخورد با اغتشاش خیابانی راه می‌اندازد به سوی برجام می‌رود، وقتی اعتراض۸۸ و تحریم۹۰ را می‌بیند حتّی از مخالفان نظام هم می‌خواهد که به پای صندوقها بیایند. در حالت عادی از آشتی خبری نیست. در حالت عادی این دعوت به ضعف تعبیر می‌شود مثل درخواست عیادت یا حتّی دعوت به راهپیمایی. خامنه‌ای به خاتمی نیاز دارد نه برعکس. این واژگون‌دیدن امور حاصل ۲۷سال قرارگرفتن در مسند امر است. مردم را اقیانوسی متّحد و مخالفان را قطره‌ای ناچیز دیدن. به مصاحبه‌های محمّدرضا پهلوی چندسال پیش از سرنگونی دقّت کنید. لحن همان لحن است.

هفت: هیچ‌کس مانند اصلاح‌طلبان و سپس سران سبز به منافع ملّی نیندیشید. اگر آنها نبودند انتخابات کم‌رمق امکان حمله به ایران را بالا می‌برد. خاتمی یک‌بار فقط به خاطر تهدید بوش،‌ استعفایش را پس گرفت ولی مدافعان چشم‌بسته‌ی رهبر در داخل و خارج موضوع را برعکس می‌بینند. خط‌کشی بین اصولگرای منتقد،‌ اصلاح‌طلب، سبز و برانداز کاملاً معلوم است و کرّوبی، میرحسین و خاتمی در نوشته‌هایشان آنرا تبیین کرده‌اند. چشم می‌خواهد که ببیند. یکی از مهمترین آموزه‌های دکتر شریعتی تأکید بر «استحمار» به‌جای «استعمار» بود. اگر در داخل مردمسالاری حکم‌فرما باشد، هزار بوش و ترامپ هیچ غلطی نمی‌توانند کرد. حالا عدّه‌ای با بزرگنمایی بوش و ترامپ، چشم بر نابسامانی‌های داخلی می‌بندند. اینان شاگردان جوان و خام خامنه‌ای‌اند که سالهاست با استفاده از تهدید «دشمن» فضایی خفه در جامعه ایجاد کرده است. یادگار ۲۷سال ریاست وی دشمن‌پردازی در خارج از مرزها، خودی و غیرخودی‌کردن در داخل و حالا هم پرهیز از آشتی ملّی و قرار دادن قهر به جای آن است. بدمیراثی است ارثیه‌ی رهبر نظام.

۴ نظر:

  1. پای نوشته های خطری معمولا از نظر خبری نیست :(

    پاسخحذف
  2. «خاتمی یک‌طرف دعوا نیست چون هیچ‌گاه به صراحت خود را طرفدار جنبش سبز معرّفی نکرد». مغز مطلب همین است. لذا حرف خاتمی در حد یک توصیه سیاسی است و نه دستور کار. این هم که شخص اول درباره آن سخن گفت نشان بی درایتی است.

    پاسخحذف
  3. یکدستی خطبه های جمعه پس از یک فرمایش رهبر هم داستانی است.
    همنوایی ارکستر روزانه چوبها!
    این هم به خاطر خانم قاصدک :)

    پاسخحذف
  4. در صحبت های رهبر جای واژه های "مردم یا ملت" و "نظام" رو یا "رفقای بالا رونده از دیوار سفارت" و "من" عوض کنیم ... همه مغالطه ها از بین می رود و صحبت های ایشان منطقی می شود ...

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.