یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۶
نوشتهی
ابوالفضل قدیانی مثل همیشه شجاعانه بود و ستیزنده با خطّ قرمزهای موهوم نظام؛ خیلی
بیشتر از جوانترها. امّا یک نکته در رابطه با نقد او بر کرّوبی گفتنی است:
قدیانی میگوید
که چرا کرّوبی حاکم را نقد کرد ولی «ولایت مطلقهی فقیه» را نقد نکرد. این ایراد
را هر کسی میتواند بر هر کس دیگر وارد کند که چرا الف را گفت و ب را نگفت. خود
قدیانی مینویسد «عقبراندن گام به گام مستبد» یعنی اوّلاً سخن از شخص است نه شیوهی
حکومت و ثانیاً «گام به گام» نه دفعی و یکباره. همین ایراد را شخصی با عقیدهی
متفاوت بر خود قدیانی میتواند وارد کند که چرا فلان نکته را نگفت و...الخ.
در واقع مرزکشی کنونی بین نیروهای سیاسی ایران یک خط واضح دارد آن هم
تغییرخواهی و مدافعهکاری (محافظهکاری) است. بسیاری از اصلاحطلبان دیروز حالا
عملاً مدافع وضع موجود شدهاند و فقط «اسماً» اصلاحطلبند و در واقع بخشی از
محافظهکاری را تشکیل میدهند و تغییرخواهان نیز طیفی گستردهاند. اگر قرار باشد
یک فصل مشترک برای تغییرخواهی تعیین شود، اعتقاد به بازگشتن حکومت به مردم و حقّ
تعیین سرنوشت آنان است. در میان تغییرخواهان نیز عناصر قلّابی کم یافت نمیشود.
تلقّی بعضی از آنان از دموکراسی نفی کامل وضع موجود و تعیین نوع حکومت مورد نظر
آنان است در حالیکه دموکراسی یعنی حکومت اکثریّت به همراه حقّ حیات و فعّالیّت
اقلیّت. حالا اگر اکثریّت رأی به خلاف میل آنان داد چه؟ مثلاً –صرفاً برای مثال-
اگر اکثریّت از بین سه نوع حکومت جمهوری اسلامی با ولایت فقیه، جمهوری اسلامی
بدون ولایت فقیه (پیشنویس قانون اساسی۵۸) و حکومت عرفی و سکولار نوع دوّم را
انتخاب کرد، آیا حاضرند آنرا بپذیرند؟ این را فقط برای نمونه عرض کردم و گرنه
مثال زیاد است.
همین حالا بسیاری آن چنان از خواست «مردم» و «ایرانیان» با قطعیّت
یاد میکنند گویی از نتیجهی یک نظرسنجی قطعی یا انتخاباتی خیالی باخبرند؛ اینان
نیمهی دیگر خطیبان حکومتیاند که خواست خود را به جای «مردم» جا میزنند. اوّلین
گام برای تغییرخواهی این است که فقط از طرف خود حرف بزنیم و سلیقهی خود را خواست
قطعی اکثریّت ندانیم. حتّی همین «ولایت فقیه» نیز باید با رأی اکثریّت کنار رود و
اگر اکثریّت در یک انتخابات آزاد باز به آن رأی داد، من و امثال من باز آن را از
لحاظ نظری نقد خواهیم کرد ولی از لحاظ عملی باید رأی اکثریّت را پذیرفت. شاید
اینها به نظر بدیهی بیاید ولی بسیاری از معترضان۹۶ آن را رعایت نمیکنند.
طیف گستردهی تغییرخواهان بهتر است بر فصل مشترکهای خود تأکید کنند و
راه را برای پیوستن دیگران به این موج باز بگذارند. مخملباف در نامهاش اصلاحطلبان
را حذف نمیکند بلکه از آنان میخواهد اصلاحطلبی را اصلاح کنند که این متفاوت از
راه بعضی افراد است که میخواهند سر به تن اصلاحطلبی نباشد و از اصلاحطلبان حتّی
بیش از اقتدارگرایان متنفّرند. «ایران برای همهی ایرانیان» یعنی آیندهای که همه در
آن سهیم باشند. پیش و پس از انقلاب کسانی حرف از این زدند که مخالفان ما میتوانند
پاسپورتشان را بگیرند و از ایران بروند؛ اشخاصی که به زبانی دیگر همین حرف را
بزنند درکی از شعار «ایران برای همه» ندارند.
سلام.
پاسخحذفابتدا باید مستبد حقیقی (نه مستبد ظاهری )شناخته و به سایرین شناسانده شود تا اگر ان شالله موفقیتی در تغییر وضع موجود حاصل شد مبادا مستبد حقیقی دوباره مثل لنقلاب اسلامی حاصل تلاشهای مردم را مصادره کند و دوباره روز از نو و روزی از نو.
مستبدین حقیقی مسولیت ندارند ومردم با نام و.نشانشان بیگانه اند .آنها که نام و نشانی دارند هیچکاره اند وعروسک خیمه شب بازی صاحبان حقیقی قدرت هستند.
ابوالفضل قدیانی،یا سخن سنجیده گو،یا خموش.
پاسخحذفبعد از سرکوب تظاهرات سراسری،دیگرهمه چیز بدون شرح است و هر کس به تحلیل و تفسیرو نظرات بی ربطی که از حلقوم آلوده اعوان و انصار نظام مشرکین خارج می شود،اعتنا و اکتفا کند؛خواسته و ناخواسته درگیر جزئیاتی شده که درصدد تحریف حقایق و پاک کردن صورت مسئله اصلی است؛بنابراین یا باید صریح سخن گفت و راهکاری برای اتحاد و ایده ای برای خلع سلاح کردن کلیت نظام مشرکین ارائه نمود؛یا خموشی پیشه کرد و آب به آسیاب نظام همه کَس کُش نریخت،چرا که وقاحتِ و بلاهتِ و تجاهل و تقلب و تباهیِ ذات مدعیان کذاب اصلاحطلبی و اصولگرایی از کف چاه مسجد شاه به سقف چاه جمکران رسیده است و بحرانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی،از فاز کمی به کیفی تغییر فاز داده اند و تیر از چله کمان گذشته را بازگشتنی نبوده و نیست،چرا که انسجام نظری و عملی اصلاحطلبان و اصولگرایان در دفاع از جائر جماران نشین و رهبر موقت دهه ٦٠ و طاغوت و دیکتاتور دهه ٨٠ و رهبر معظم دهه ٩٠ به یک اندازه سیاه است و نقش و مشارکت و مسئولیشان در ساخت و ساز بنای استبدادی که به نام دين خدا و انقلاب و استقلال و آزادی احداث شد، بیشتر از جائر جماران نشین و دیکتاتور موقت نباشد،کمتر هم نیست؛بنابراین ابوالفضل قدیانی عضو ارشد سازمان منافقین نظام نباید دنبال مقصر اصلی تظاهرات سراسری بگردد،کلیت نظام از وزیر شعار دهه شصت و چماقداران و فالانژ های تیغ کش خط آغایی و بازجویان و شکنجه گران کمیته ها بازداشتگاههای رسمی و غیر رسمی و اعضای دفتر تحکیم وحشت و انجمنهای بلانسبت اسلامی دانشگاه ها و ادارات و استادان حوزه و دانشگاه و خطیبان نمازهای وحشت آفرین و وکلای و وزرا مجلس و دولتهای غاصب خدمتگزار دهه ٦٠ و سازندگی و اصلاحات و مهرورزی و تزویز و اسید امنیتهای تا ادبیان فرهنگی و نظریه پردازان اقتصادی و تئورئیسن های سیاسی و دوملیتی ها و سلبرتی ها اینجا با مانتو و روسری می ریم زیرلحاف و اونجا با شال سبز و کت و دامن سلفی می گیریم و مهمانهای دائمی ضیافتهای افطاری و داوران جشنواره های گلخانه ای و غیر و ذالک همه و همه مقصرند و مقصرتر از همه اعضای سازمان منافقین نظام مشرکین و حزب جبههٔ مشرکین هستند که اولی بعد ٢٦ سال و دومی بعد از ٢٠ سال هیچ گزارشی از عمکرد نظری و عملی خود ارائه نکرده اند و با وقاحت و بلاهت از زیر مجموعه بیت دیکتاتور انتظار شفاف سازی و پاسخگویی دارند.
الغرض...
قدیانی و امثالهم بعد از ٣٩ سال یا هنوز دارند نعل وارونه می زنند،یا شناختی از تاریخ زیست شده و تحولات پرشتاب جامعه ندارند،که درهر دو صورت مقصرند؛قدیانی مثل دیگر همپالکهایش حقایق را جعل و تحریف می کند و خوانشش از وقایع گزینشی و دلبخواهی است،او از بیان اصل مطلب طفره می رود. اصل مطلب این است که نمی گوید در این مملکت از سال ٥٨ چه فجایعی رخ داده است و چه کس و کسانی مقصر بوده و هستند،قدیانی تجاهل می کند و چشم بر شکست عینی گفتمان اصلاحطلبانی که توسط نظارت غیر قانونی استصوابی و شورای نگهبان اصلاح شدهاند می ببندد و برای نجات مملکت که نه،برای فرار از سرنوشت شومی که در انتظارشان است نسخه نخ نما شده گام به گام عقبراندن مستبد می نویسد؛وگرنه کیست که نداند استبداد قائم به ذات مستبد نبوده و نیست،قدیانی تجاهل و کتمان میکند،چرا که خودرا متهم و مجرمی می بیند که تقلب و تباهیِ چنان در ذهنش رسوب کرده که قادر به تشخیص بدهکار و طلبکار نیست و بدهکاران را طلبکار و مدعی می پندارد.
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:دعوای قدیانی ها با دیکتاتور کجا و حق امت و ملت و دموکراسی کجا؟!ته فکر قدیانی و امثالهم،اینکه دیکتاتور بمیرد و بلکه فرجی بشود،انگارم نه انگار که دیکتاتور بابا اکبر و کرد تو گور تا زاپاسهای جانشینی عبرت بگیرید؛منتهی عبرت کجا و این جماعت آبزیان و خوابزیان و خاکزیان کجا؟!
تجربه ٣٩ سالِ گذشته ثابت کرده است که با ساختار فاسدی که نظام مشرکین دارد،شعار ٢٠ ساله ایران برای ایرانیان،گزاره شیک و تمیز بی خاصیتی است مثل اسلام ناب محمدی و...و...که محلی از اعراب ندارد،اگرم داشته باشد،قابلیت اجرایی ندارد و نخواهد داشت؛از شما که حداقل ١٠ سال سابقه ایماء نویسی دارید،انتظار می رود که بدیهیات را در رای و نظر و نوشته خود لحاظ کنید از کلی گویی پرهیز نمائید.
پاسخحذفنوشته اید که همین «ولایت فقیه» نیز باید در یک انتخاب آزاد با رأی اکثریّت کنار رود؛واقعا تجاهل تا این حد حیرت انگیز است، ،مگر جز این است که پذیرش یک انتخابات آزاد از سوی نظام مشرکین امری غیر ممکن است،مگر جز این است که پذیرش انتخابات آزاد،یعنی پذیرش مرگ نظام مشرکین،پس در یک انتخابات آزاد دیگر بحث بر سر هر چه باشد،برسر بود نبود ولایت فقیه نخواهد بود،چرا که در سال ٧٦ و ٨٨ و ٩٢ که انتخابات غیر آزاد و مهندسی شده بود،اکثریت مردم بطور مشخص رای به برکناری «ولایت فقیه» دادند،چرا که در سال ٨٨ و ٩٦ اکثریت مردم شعار مرگ بر اصل «ولایت فقیه» مرگ بر دیکتاتور دادند و از سال ٧٦ شما و امثالهم بجز نقد نظری و پذیرشش رأی اکثریّت «بخوان پذیرش وضع موجود»کار دیگری نکرده اید و معترضان هم از سال ٧٦ که نه از همان سال ٥٨ به جز اعتراض کردن و سرکوب شدن و کشته و ایزوله و خفه شدن کار دیگری نکرده اند،بنابراین وقتی کل حاکمیت قانون و اصول خود نوشته را رعایت نکرده و نمیکند،چه لزومی دارد که از معترضان۹۶ انتظار داشته باشیم که قتل و غارت و تجاوزی را رعایت کنند که رعایت کردنی نیست و آنکه رعایت میکند فاسق است و تبهکار.
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت: لطفا وسط دعوا نرخ تعیین نکنید که بَد می کنید،چرا که در هنگامه نبرد باید موضع گرفت و تعیین کرد که در کدام سوی صحنه نبرد ایستادی؟!