دوشنبه ۲۹ امرداد ۱۳۹۷
زیاد
خوانده و شنیدهایم که اسطورهسازی حاصل جهل انسان از تمام ابعاد یک نفر با بزرگنمایی
تقدّسمآبانهی وجهی از وجوه وی و پنهانشدن یا کردن بخشهای دیگر شخصیّت اوست؛ گونهای
مطلقسازی. گریزی از این دست اسطورهسازیها هم نیست و نخواهد بود. محمّد جهانآرا
یکی از شخصیّتهایی است که به عنوان جنگاوری جوان و پاکباز که فدای وطن و اسلام
شد از چهرههای معروف رسانههای تبلیغی نظام است. شهادت او، برادرانش، اعدام برادر
مجاهدش به علاوهی آن آهنگ معروف و حواشی دیگر بر این اسطورهسازی افزوده است. بد
نیست کمی بیشتر از او بدانیم:
«خبر آوردند
که به بازار، خانهی ارتشیها، شهربانی، فرمانداری و تقریباً به همه جا حمله شده
است. نزدیک رودخانه که روبروی شهربانی است در حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر از افرادی که
به گونهای در زمان شاه سمتی داشتند چه سرباز، چه کارکنان شهربانی، چه درجهدار
و غیره توسط مردم دستگیر شدهاند. بعضی از این افراد را لب رودخانه گذاشته بودند تا
با چاقو سرشان را ببرند. به طور قطع نمیتوان گفت که این افراد چه کسانی بودند واز
چه طبقهای؟ آنها از همه اقشار جامعه مثل کاسب، معلم، جوانان، بازاریان وغیره
بودند وهمه با یکدیگر جمع شده بودند تا به عنوان انقلابی در کنار رودخانه یک دادگاه
انقلابی تشکیل دهند و ما وقتی به آنجا رسیدیم افراد خاصی را ندیدیم که بگوییم فقط
جوانها بودند یا فقط بازاریان یا فقط آخوندها، افراد مختلفی از فارس وعرب در آنجا
گرد هم جمع شده بودند.
ما تا دو
سه ماه تصور می کردیم که این افراد خودسرانه و از روی جنبش انقلابی این کارها را
انجام میدهند واصلا به خودمان اجازه نمی دادیم که تصور کنیم آنها رابطهای با قم یا
تهران دارند، ولی متأسفانه ثابت شد که اکثر این افرادی که ما به عنوان تندرو به
آنها نگاه میکردیم با حزب جمهوری در تهران و قم ارتباط مستقیم داشتند و طولی نکشید
که اکثر کارها در خرمشهر به ریاست آنها درآمد یعنی فرماندار وشهربانی و کادرهای
ارتشی و کمیتهها و نقابداران و تمامی پستها و سمتها از بین آنان تعیین میشد. متوجه شدیم اسلحههایی که از تهران میآمد و به دست نقابداران داده میشد
از طریق این افراد تقسیم و به دست آنها میرسید و افرادی که از تهران یا از قم به
عنوان قاضی میآمدند به خانه آنها میرفتند و با آنها نشست و برخاست میکردند؛ پس
اینها افراد عادی نبودند.
یکی از
آنها که نامش را ممکن است خیلیها شنیده باشند آقای محمد جهانآرا است، افراد
دیگری که اکثرا سمتهای مهمی داشتند و جزو این گروهها بودند مثل شمخانی یا
برادران فروزنده یا شخصی بنام آلبوغبیش از این گروه بودند، چون من اکثر بچههای
خرمشهر وآبادان را بیشتر از بچههای اهواز یا جاهای دیگر میشناختم. آنها در
روزهای اول انقلاب بدون هیچ دلیل مشخصی و صرفاً به دلایل ساواکیبودن، در شهربانی
کارکردن، در فرمانداری کارکردن و یا در ارتشبودن و بهانههای دیگر مردم را دستگیر
میکردند. ما وقتی به آنجا رسیدیم در حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر را دیدیم که مجروح شده
بودند. آنها را لب رودخانه برده بودند.
وقتی پرسیدیم با آنها چه کار میخواهید بکنید، گفتند میخواهیم شادی مردم را کامل
کنیم! منتظریم که تعداد این ۴۰ - ۵۰ نفر به ۱۰۰ نفر برسد تا همه آنها را یکدفعه در
لب شط مثل گوسفند سر ببریم. به آنها گفتم که به دستور چه کسی شما این کارها را میخواهید
انجام دهید؟ گفتند دستور نمیخواهد، اینها انسانهای جنایتکاری بودند که در زمان
شاه جنایتهای زیادی انجام داده بودند و یک جانی و مجرم دیگر احتیاج به قاضی و
دادگاه ندارد؛ اینها جرم و جنایتشان ثابت شده و قطعی است. به آنها گفتم ما چنین
رفتاری در اسلام نداریم؛ اگر حتی مجرم صددرصد هم باشد باید تحویل دادگاه داده
شوند.»
حتماً این روایت بیطرف نیست چون گوینده شیخ محمّد کاظم آلشبیر
خاقانی فرزند شیخ محمّدطاهر است که پدرش نقشی بزرگ در جنبش خلق عرب خوزستان داشت،
بعدها به قم تبعید شد و همانجا درگذشت. امّا تأیید راویان دیگر اینگونه حوادث،
ماجرا را روشنتر میکند. رفتار بالا، رفتاری آشنا در طول مدّت انقلاب بود که
زمینهساز بسیاری واکنشهای افراطی مانند جنبشهای جداییخواهانه شد و حالا فقط به
قسمتی از آنها در روایتهای رسمی اشاره میشود. برای علاقمندان «ممّد نبودی ببینی»
این حکایت شاید تلنگری هرچند اندک باشد.
این شمخانی همون علی شمخانیه؟
پاسخحذفظاهراً
حذفیک کتاب هست از ویکتور سرژ که من انگلیسی اش را خوانده ام. زمان جنگ بین الملل دوم نوشته شده و پس از مرگ سرژ چاپ شده. سرژ گزارش دست اول از تضفیه های استالین می دهد.
پاسخحذفدر چایی از کتاب یکی از محکومین، مثلا رنیس کمیته مرکزی در منطقه فلان، دوستی قدیمی و بلشویک و دارای سوابق درخشان انقلابی را می بیند که به او توصیه می کند اعتراف کند. محکوم میگه به چی؟ من چه کار کردم؟ من از رودخانه فلان تا گردن در آب، گذشتم و . . . دوستش می گوید: اعتراف کن، چطور ممکن است ماها کاری نکرده باشیم که اعتراف بخواهد.
شاید از تمام کتاب این چند عبارت بیشترین تأثیر را روی من داشت. انقلابی ها، چطور ممکن است دستتان آلوده نباشد، چطور ممکن است؟
خیلی وقت پیش، شاید حدود سال 88، منیرو روانی پور جایی نوشته بود: ما از عکاسی های رو به روی دانشگاه عکس جوان ها را میگیرفتیم می زدیم به دیوار و زیرش می نوشتیم فلانی است که شاه در سال فلان اعدامش کرد. . . یعنی مبنای همه چیز با دروغ. البته منظورم اینست که او هم اعتراف می کرد. . . بقیه چقدر دستشان آلوده است. از شازده می خواهیم درباره باره پدرش فلان اعتراف را بکند. آخ که چقدر آرزو مندم که نواده های آ خمینی حرفی بزنند.. . .
سلام. «راویان دیگر» در «تأیید راویان دیگر اینگونه حوادث، ماجرا را روشنتر میکند» چه کسانی هستند؟
پاسخحذفسلام. یعنی اگر کسی قصد تحقیق داشته باشد باید نظر راویان دیگر را هم لحاظ کند و چشمبسته رد (یا قبول) نکند.
حذف