پنجشنبه ۱۸ امرداد ۱۳۹۷
تکلیف اقتدارگرایان
با هر اعتراضی مشخّص است، اعتراض صنفی باشد یا کارگری یا سیاسی در اندک زمانی تبدیل به اعتراض علیه نظام میشود و کمی اگر پیشتر برود، واژههای بغی و محاربه از کشکول
فقه شیعی درمیآید. اصلاحطلبان سالیان دراز بود که معترض بودند و از اعتراضهای
صنفی نیز حمایت میکردند تا دیماه ۹۶. برای اوّلین بار دیدند که کسانی آنها را هم
نمیخواهند و از آنان گذشتهاند. «بلاتکلیفی»، «محکومیّت» و «بهرسمیّت شناختن
حقّ اعتراض» سه مرحلهای بود که به تدریج به قلم و بیان چهرههای سرشناس آنان
درآمد.
الف. بلاتکلیفی
در رویارویی با پدیدهای بود که برای آنان ناشناس بود. آنان عادت کرده بودند که
خودشان را یکطرف اعتراض ببینند و همیشه از نظام طلبکار باشند؛ این «طرفدار
تغییربودن» وجه امتیازشان بود که به آن مباهات میکردند و حالا کسانی دیگر آنرا
از چنگشان بیرون آورده بودند. برای اوّلینبار اصلاحطلبان مدافع وضع موجود شده
بودند و به عبارت دیگر آن وجه محافظهکار خود را نشان دادند.
ب. محکومیّت
این «اغتشاش»ها مرحلهی بعد بود که با تکیه بر ناچیزبودن تعداد آنان، برخی شعارهای
خام، فضای مجازی، شبکههای ماهوارهای و حتّی دشمن (همان «دشمن» معروف) بیان شد.
مصاحبههای عجولانه و بهکاربردن بعضی واژگان که بعدها بسیار تکرار شد، حاصل این
دوره از برخورد با اعتراضات ضدّ نظام بود. افرادی که کشته یا دستگیر شدند دیگر در
دستهبندیهای مرسوم نمیگنجیدند و آن چنان که در خور پیشبینی بود، حمایت چندانی
از آنان در رسانههای اصلاحطلب به عمل نیامد.
ج. مرحلهی به
رسمیّتشناختن اعتراض ابتدا به نظر میرسید که حاصل انتباه و بیداری جبههی اصلاحات
باشد؛ غلبهی منطق بر احساس و به میان آمدن سنجههای علمی و مقایسه با دیگر
کشورها. امّا حالا و با دیدن واکنش آنان به اعتراضهای چندروز اخیر باید گفت که نه اینطور نبود. وقتی اعتراضات فروکش
کرد، خطر هم در ظاهر رفع شد و پز برخورد روادارانه با اعتراض، حاصل ِاطمینان
خاطر از بازگشت به وضعیّت گذشته بود. طرحی پیشنهاد شد که تظاهرات در مکانهایی
مشخّص انجام شود و آمارهایی از میزان همراهی یا انتقاد مردم با آن تظاهرات منتشر
شد.
بعدها نه مکانی
برای اعتراض مشخّص شد و نه به حرف اندک کسانی که گفتند در آینده شاهد اعتراضهایی
از این دست خواهیم بود وقعی نهاده شد. حضور اندک زنان در اعتراضهای دیماه حالا
برعکس شده و بنا به خبر خبرگزاریهای حکومتی، زنان لیدری این اعتراضات را به عهده
دارند. فقط در زندان قرچک ورامین حدود صد زن بازداشت شدهاند. وجه بارز این
اعتراضات این بود که پس از جنبش سبز، نظام میپنداشت با تهدید و بازداشت میتواند جوّ
ارعاب را حاکم کند و کسی دیگر با هزینهای که میداند خواهد داد، به خیابان
نخواهد آمد ولی اینطور نشد.
در زمان
خاتمی برخی چهرههای اصلاحطلب و دانشجویان سخن از عبور از خاتمی بر زبان راندند و
با واکنش تند دیگر اصلاحطلبان از جمله خود خاتمی روبهرو شدند. همان وقت برای من
سؤال بود که -گرچه با آنان همعقیده نبودم ولی- دلیل واکنش تند خاتمی چه بود؟ فرض
کنیم کسانی او را نخواهند یا معتقد به حرکت سریعتر از او باشند، مگر او میتواند
برای آنان تعیین تکلیف کند؟ او راه خودش را برود و انتخاب را به عهدهی دیگران
بگذارد. حالا هم اصلاحطلبان باید از خود بپرسند که اگر کسانی با ما مخالف بودند و
ما را نخواستند، راه برخورد با آنان چیست؟ تلاش برای گفتگو و مفاهمه است یا ردّ و
تحقیر و برچسبزدن؟ آیا راهی مدنی برای هدایت این انرژی انباشته به راههای مسالمتآمیز هست
یا نه؟
خاتمی با شعار «زندهباد مخالف من» روی کار آمد و از قول ولتر گفت: من حاضرم جانم را بدم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. حالا به نظر میآید مخاطب این گفته محافظهکاران بودند و بس. آنان متاعی در چنته نداشتند، تاریخشان گذشته بود و توانایی تولید اندیشه را از دست داده بودند و به عبارت بهتر کاملاً بیخطر به نظر میرسیدند. این معامله برای این بود که اصلاحطلبان هم بتوانند در روزنامهها و مجلّات حرفشان را بزنند. مهدی خزعلی از پدرش پرسیده بود که اگر شما را نخواهیم باید چه کنیم و او
گفته بود که همان کاری که ما با شاه کردیم: انقلاب. آیا اگر این پرسش را امروز از اصلاحطلبان
کنند، آنان همین پاسخ را میدهند؟
سلام
پاسخحذفعمق شعور و انسانیت یک انسان را در احترام به مخالف می توان فهمید.
راوی می گوید در مکه با شاگردان امام باقر صلوات الله علیه بحث می کردم.بحثمان بالا گرفت و در بعضی فروعات دین اسلام تشکیک کردم.شاگردان امام باقر صدایشان را بلند کردند و با تندی و پرخاش با من برخورد کردند.
گفتم تعجب می کنم ! من با مولای شما در مسجدالحرام درباره خدا بحث کردم و در وجود خدا تشکیک کردم اما ایشان چنین برخوردی با من نکردند.
باشعورترین انسان یعنی امیرالمومنین صلوات الله علیه به مخالفینش اجازه می داد اعتراض کنند ، میتینگ برگزار کنند ، توهین کنند ، حتی وقتی گزارش دادند که علیه شما نقشه می کشند فرمود تا زمانی که دست به شمشیر نبرده اند و نیتشان را عملی نکرده اند جرمی مرتکب نشده اند و نمی توانم بازداشتشان کنم.
اما خاتمی.گفته بود « من ولتر را نمی شناسم و ارادتی به او ندارم .اما جمله ای را از او نقل کرده اند که واقعا محل تامل است و بسیار برای من جالب است.ولتر می گوید من حاضرم.جانم را فدا کنم تا مخالف من آزادانه باواند حرفش را بزند!
علامه جعفری عطرالله مرقده دقیقا صدوهشتاد درجه برعکس این مطلب گفته بود.گفته بود .من ولتر را می شناسم و لسیار به او.ارادت دارم.اما جمله ای را از او.نقل می کنند که برای من بسیار عجیب است و من گمان نمی کنم ولتر چنین حرفی زده باشد.بعد عبارت ولتر را بازگو کرده بود و.گفته بود آقای ولتر ! یعنی شما واقعا حاضری جانت را فدا کنی تا مخالف تو بتواند آزادانه حرفش را بزند ؟
حالا اگر مخالف تو حرفش این باشد که تو اصلا نباشی باز هم حاضری جانت را فدا کنی ؟یعنی اینجا به تناقض می رسیم .
اصولگرا و اصلاح طلب و کاسب تحریم و غیره همه فرزندان این انقلابند و سر یک سفره نشسته اند و اگر جنگی و جدالی هم بود بر سر قدرت و.امتیازگیری بود نه بخاطر خدمت به مردم و.انقلاب.
گفته ولتر با توجه به مخاطبش فهمیده میشود. او این حرف را به روسو زد نه هر مخالفی تا ایراد آقای جعفری وارد باشد.
حذفتعبیر علامه جعفری اعلی الله مقامه بیش از آنکه منتقد بحث « آزادی مخالف » باشد منتقد « محدوده آزادی مخالف » است.ایشان می گویند من به مخالفم و عقیده اش و حق اظهار عقیده اش تا جایی احترام می گذارم که او هم دقیقا همین شان را برای من قائل باشد.و الا اگر حق آزادی مخالف و به رسمیت شناختن عقیده اش مستلزم زیرپا گذاشتن همین حقوق برای من باشد نقض غرض می شود و هیچ انسان عاقلی نقض غرض نمی کند.
حذفالبته اگر مخالف را به مردم تعمیم دهیم و خواهان به رسمیت شناختن « حق آزادی بیان » آحاد جامعه بعنوان یک ایده آل و آرمان باشیم آنگاه عمق تعبیر ولتر روشن خواهد شد و عبارت منقول از او قابل دفاع خواهد بود.
تعبیر شما در مورد روسو قابل قبول نیست.مخالف ، مخالف است و فرقی میان این و آن نیست و عبارت ولتر هم مقید نیست.
شاید بتوان از قول جناب ولتر این گونه گفت که :
« من حاضرم جانم را فدا کنم تا جامعه ای پدید آید که در آن جامعه هر مخالف عقیده ای بتواند آزادانه عقیده اش را ابراز کند .»
یک پرسش ساده از مقامات نظام
پاسخحذف«در آذربایجان تعدادی از اعضای یک گروهک را دستگیر کردیم. باید آنها را برای حضور در دادگاه از راه آستارا به گیلان میفرستادیم. نگهبان و محافظ به اندازه کافی نداشتیم. همه را در تابوت خوابانیدیم و درب تابوتها را میخ زدیم و با کامیون اعزامشان کردیم. زمانی که در مقصد درب تابوتها را باز کردند، همه به علت خفگی مرده بودند!»
این را علی ربیعی وزیر کار دولت روحانی که هفته گذشته پس از استیضاح عزل شد به عنوان «خاطره» تعریف کرده است.
وحشتناک نیست؟! چنین فردی در یک مناسبات سالم میبایست دستگیر و محاکمه میشد و به مجازات میرسید اما به پلکان ترقی این سیاستمدار اصلاحطلب نگاهی بیندازید! معاون حقوقی و پارلمانی وزرای اطلاعات فلاحیان و ریشهری، مشاور امور اجتماعی رئیس جمهور خاتمی و وزیر کار روحانی! با چنین سابقهای، در جلسه استیضاح روز ۱۷امرداد ۱۳۹۷ آخرین زور وزیر قاتل برای ماندن در وزارت این بود که بگوید از جامعه و کارگران خیلی شناخت دارد و در حال پژوهش درباره نوشتههای در و دیوار توالتها و سنگ قبرهاست!
در ایران از هر کسی، در هر شغل و صنفی، اگر درباره رونق کسب و کار و ثروتمند شدن و رسیدن به مقام و منصب بپرسید، حتما میشنوید: تا با «اینها» نباشید به جایی نمیرسید!
این «اینها» کیستند که فقط برخی از قماش خودشان میتوانند وارد حلقهی آنها شده و در ردههای مختلف «موفق» شوند؟ اگرچه برخی هم مانند بابک زنجانی و شهرام جزایری و رضا ضراب بدشانسی آورده و گیر میافتند اما روشن است که این نمونهها فقط آنهایی هستند که به هر دلیلی، از جمله باندبازیهای درونی رژیم، لو رفته و گرفتار شدهاند. افرادی جویای ثروت بادآورده که بازیچهی مناسبات مافیایی حاکم میشوند ولی به حلقهی اصلی «اینها» راه نمییابند.
حلقهی اصلی «اینها» عبارتند از کسانی که نطفهشان در قتلها و ترورهای «فداییان اسلام» و افکار ارتجاعی روحالله خمینی بسته شده. «اینها» با قتلهای درونگروهی و آتش زدن سینماها و کابارهها و مراکز تفریحی و در کوره آدمسوزی سینما رکس آبادان بساط شوم خود را پهن کردهاند.
«اینها» اراذل و اوباش کمیتههای پس از انقلاب و نوچههای آخوندهای تازه به قدرت رسیده هستند. آخوندهایی که از همان روز اول با همین نوچهها که بعدا به فرماندهان سپاه و بسیج و همچنین رؤسای سه قوه مجریه و مقننه و قضاییه و وزرا و وکیل مجلس تبدیل شدند، به پروندهسازی از «نقاط ضعف» علیه یکدیگر پرداختند تا هیچکس را جرأت سخن گفتن علیه دیگری نباشد!
«اینها» گروههای مافیایی هستند که هرگاه اعتراضات مردمی و جنبشهای اجتماعی اوج میگیرد، همدیگر را لو میدهند تا خودشان جان به در ببرند. از همین رو نمیتوان به آنها اعتماد کرد ولی با اطمینان از «اینها» میتوان پرسید:
آیا یک نفر، فقط یک نفر، در میان شما پیدا میشود که دستش به جنایت و فساد آلوده نباشد؟!
پاسخ را نه به ما، بلکه به خودتان بدهید!
به ناشناس.
پاسخحذفدر حرومزاده گی عباد که شکی نیست،منتهی طنز تلخ ماجرا اینکه میرمخنث ارتجاع با مشاوره حرومزاده ای مثل عباد و امثالهم میخواسته سبز و بنفش قهوه ای شده را به دورانی طلایی برگرداند و قانون اساسی را بدون تنزل اجرا کند و در این راه تسلیم صحنه آرایی خطرناک نشود.
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:من و ایمان و امید و آرمان و رویا و آرزو،مطالبه اى بجز سرنگونی نداشته و نداريم؛این از ما،
شما هم دست و دلتان که نلرزد،مراسم کفن و دفن و فاتحه کلیت نظام تمام میشود.
قاضی زمان با کسی تعارف و شوخی و رودرواسی ندارد.
پاسخحذفتجاهل کرده اید که پاسخ خواری طلبان در قبال این پرسش چیست!؟
بعد از تظاهرات سراسری دیماهیان تنها کسی که دوکلمه حرف حساب زد،نمیرالمومنین دلواپس بود که گفت:قرار شده وزرا و مسئولان با مردم صحبت کنند و به مردم بگویند که چه کردهاند و چه میتوانند بکنند تا مردم آرام شوند. باید مردم را قانع کرد تا متوجه شوند که به فکرشان هستیم و اگر هم نتوانستهایم کاری کنیم تصمیم داشتهایم ولی موفق نشدهایم.
حالا ٧ ماه بعد از آن تظاهرات سراسری مرتیکه پتیاره خواری طلب راهکار داده که رژیم براندازها را نباید آزاد کند و دگوری راد هم گفته تازمانیکه تکلیف براندازان روشن نشه،هیچ تجمع اعتراضی برگزار نمیشه، قلمی ها و دَهنی های خواری طلب هم که در این مدت هر انگ و ننگی که برازنده خودشون بوده را به متعرضین نسبت دادند،میرمخنث ارتجاع و شیخ رشوه گیر هم که بعد از رای دادن به پاک دستانی تا آرنج خون آلود نظیر ریشهری و دری نجف و فلاحیان،حسابی خفه خون گرفتند و فقط هرازگاهی برای این و اون پاکت پول و کیک شکلاتی میفرستند،پشم علی دلواپس هم که بقول شما به انقلاب رضایت داده است و به لحاظ زبانی خیلی رادیکال و آوانگارد تر از نمیرالمومنین برخورد کرده و رسما هیکل قناس خواری طلبان را قهوه ای کرده است.
الغرض...همه این بدیهیات را یادآوری کردم که بگم یه لحظه تصور کن اگر حرفهای نمیرالمومنین و پشم علی را آمیز ممد خواری طلبان یا قرمساقزاده یا میرمخنث ارتجاع زده بود،سبز و بنفشهای قهوه ای شده عشق آستین کوتاه و شلوار جین به چه ارگاسم ابدی رسیده بودند.
از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:نگران نباشید،یعنی نگران باشید؛چرا که براندازی تقابل غارت شده با غارتگر است و غارت شدگان رویایی بجز سرنگونی نظام مشرکین ندارند،رویایی که دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد و تحققش حتمی ست،بنابراین تسلیت نرمش قهرمانامه خود را نثار بَدوی ها و بَدنی ها و قَلمی ها و دَهنی های سبز و بنفشهای قهوه ای شدهِ و جااندازان و پااندازانی بکنید که با گارد سازندگی و اصلاحات و تدبیر و امید و منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی،به یه مشت دزد و قاتل و متجاوز رای سلبی و ایجابی داده اند و بخاطر منافع شخصی و جناحی سر گوری تهی شیون و زاری می کنند و سرود خر برفت و خر برفت و خر برفت می خواندند و در هر موقعیتی خاک به چشم حقیقت می پاشند و با بی شرمی تمام وعده زمین سوخته و بروز جنگ داخلی و خطر حمله خارجی می دهند و غارت شدگان را از سرنوشت سوریه و ونزوئلا می ترسانند.