قدرت و بازیچه‌ی قضاوت

                                                                                           چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷


۱. حکم دادگاه شجریان علیه شکایت خواننده‌ی بی‌بدیل ایران از صداوسیما نبود بلکه علیه قانون بود. قانون مؤلّفان و مصنّفان واضح است و بی‌ابهام،‌ اگر هم ابهامی داشته باشد این بخش آن روشن است که نمی‌توان بدون اجازه‌ی صاحب یک اثر علمی یا هنری آن را تکثیر و پخش کرد. قاضی دادگاه با اعلام اینکه صداوسیما «سوءنیّت» نداشته و تازه باعث شهرت شجریان هم شده است (!) این رسانه را تبرئه کرده است. آگاهی‌یافتن بر «سوءنیّت» که جزو ویژگی‌های خواص اولیاست و تازه معلوم نیست اگر بدون سوءنیّت به کسی آسیب برساند تکلیف چیست؟ آیا با حسن نیّت می‌توان هر کاری انجام داد؟ شجریان هم در آغاز انقلاب از نام‌‌آورترین هنرمندان ایران بود و نیازی به شهرت صداوسیما نداشت و تازه گیرم کسی نخواهد یک رسانه او را مشهور کند، باید چه کار کند؟ صداوسیما به عنوان تنها تلویزیون مجاز در ایران اثر هر کسی را که پخش کند، به نام‌آورترشدن او کمک می‌کند، آیا این حکم دادگاه مجوّزی برای ارتکاب تخلّفهای بیشتر نیست؟

۲. البتّه پرداختن به حکم دادگاه فرع ماجراست و آن هم اینکه اصل ماجرا یعنی بی‌طرف نبودن دستگاه قضا در پرونده‌هایی که یکی از طرفین آن انتسابی به نظام داشته باشند، روزبه‌روز آشکارتر می‌شود. در روزهای اخیر شاهد چند اعدام هم بودیم که مثل همیشه با امّا و اگرهای فراوانی همراه بود. آیا به قوّه‌ی قضایی که در یک پرونده‌ی عادی مانند شجریان چنین آشکارا مرتکب تخلّف می‌شود، در جایی که پای جان افراد در میان است می‌توان اعتماد کرد؟ گرفتن اعتراف زیر شکنجه و ساختن فیلم بر اساس آن و چند عکس متاسّفانه تا کنون برای بخشی از مردم جواب داده و گرچه افکار به سوی روشن‌تر شدن می‌رود ولی همین موفقیّت مقطعی در ظاهرسازی نسبی باعث شده که نیروهای امنیّتی کارشان را ادامه دهند. انتشار دیرهنگام مصاحبه‌ی یکی از اعدامیان از بی‌بی‌سی نیز جای سوال دارد. عجیب است که مصاحبه‌کننده گفته که وی پیشتر مصاحبه‌ای با زانیار مرادی داشته که به سازمانهای حقوق بشری تحویل داده شد ولی نتوانست کاری از پیش ببرد. مصاحبه‌ای که مخاطبش سازمان حقوق بشری باشد کجا و صداوصوتی که مخاطبش میلیونها نفر از مردم باشد کجا؟ غرض اینکه خودزنی افراد منتسب به جنبش تغییرخواهی هم وجه دیگر وضعیّت تیره‌ای است که در آن به سر می‌بریم. وضعیّتی که گویا عدّه‌ای از کسانی خارج از این مرزها انتظار تغییر دارند و نه مردمی که دارند جمهوری زیر سایه‌ی ولایت مطلقه را زیست می‌کنند.
   
۳. مدّت زیادی از حکم کوتاه‌مدّت برای سعید مرتضوی با آن سابقه‌ی سیاه نمی‌گذرد که شاهد حکمهای تاریخی برای درویشانیم که واقعاً به عنوان یک شهروند نمی‌دانم چرا و چگونه عنوان مجرم بر آن گذاشته شد؟ چرا تحریکشان کردند؟ چرا به آنان حمله کردند؟ دانشجویان هم برای فعالیّتهای صنفی احکام عجیب و غریب می‌گیرند تا منتسبان به نظام تبرئه شوند یا حکم خفیف دریافت کنند. تمام اینها مقدّمه بود که عرض کنم نظام وارد دوره‌ای شده است که جانبداری و حذف مخالف را آشکارا فریاد می‌زند و به آن افتخار می‌کند. قبلاً مهارت بیشتری در داستان‌سرایی و پرده‌پوشی در کار بود. طبعاً حالا وظیفه‌ی تغییرخواهان در برابر این رجزخوانی باید شکل دیگری به خود بگیرد.

۱ نظر:

  1. هرچه کشیده و می کشیم‌،ازاین جماعت بی بدیل حروم لقمه می کشیم.
    ۱. از بی بدیل بودن شجریان و امثالهم که بگذریم،ناگفته پیداست که شجریان شکایت دزد به شاه دزد برده است،بنابراین حکم صادره،
    فارغ از اینکه مجوّزی برای ارتکاب تخلّفهای بیشتر باشد یا نباشد،
    حکمی است که از سوی مرجع قانونی صادر شده است؛پس گفتن ندارد که حکم صادره بر علیه قانون هم که باشد،جای اعتراض ندارد؛چرا که میرمخنث ارتجاع،برای بازگشت به دوران طلایی جلاد جماران،در بیانیه نهم به خس و خاشاکها سفارش میکند« حالا که متقلبان و دروغگویان بی بدیل تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند،جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم و دَم نزنیم و برویم کتاب گروگانگیری بخوانیم که چیز مرد به ز چیز و ناچیز اوست.
    ٢.البته که نه می‌توان و نه باید به چنین قانونی اعتماد کرد،بخصوص اگر میرمخنث ارتجاع گفته باشد؛عجبا که هنوز سیاوشان توبره و آخور نظام مشرکین،دَم از رعایت قانون می زنند و در برابر دوربین ناظران رعایت حجابی را توصیه می کنند که نه تنها قانونی نیست،بلکه اجبار و توهینی است که دختر مشکاتیان بی بدیل،بجای اعتراض بر آن ماله می کشد که من آوا هستم خواهر زاده همایون جان!
    انتشار دیرهنگام مصاحبه‌ی زانیار مرادی امر عجیبی نیست،چرا که از تخم و تره حروم لقمه بی بی سی و فرشته«مرگ»قاضی انتظاری جز این نباید داشت،سوال و تعجبی اگرم است،از جو گیر شدن امثال فرج سرکوهی است که یا اصل مطلب را از قلم ذهنشان انداخته اند،یا فاکتور گرفته اند که زانیار کجا و فرشته کالیفرنیا نشین کجا،که اصلا چرا زانیار باید از میان قلمی ها و دَهنی های داخلی،بره سراغ قلمی و دَهنی مثل فرشته قاضی،از این هم که بگذریم زانیار شماره تماس فرشته را از کجا تهیه کرده است و چرا باید به کسی اعتماد کند که پرستوی صادراتی نظام مشرکین است؟!
    ٣. در سیاه بودن سابقه‌ جانی کهریزک شکی نیست،بااینحال از یاد نبریم که سعید جانی فرزند خلف قاضی و القضات هایی نظیر صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی تبریزی و ری شهری و دری و رئیسی و امثالهم است،با این تفاوت که سعید جانی برای خالی نبودن عریضه،دستکم حکم کوتاه‌مدّتی گرفت،ولی جانیان دهه ٦٠ و ٧٠ که نه تنها حکمی نگرفتند،بلکه مثل میرمخنث ارتجاع و شیخ رشوه گیرشان،سقف وقاحت را شکافتند و طلبکار و مدعی العموم هم شدند تا ما شاهد قلع و قمع درویشان و حکمهای تاریخی آنها باشیم؛مطلب آخر اینکه شما شاید به عنوان یک شهروند ندانید که چرا و چگونه عنوان مجرم بردرویشان نهادند؟ که چه کسانی و چرا تحریکشان کردند؟ که چرا به آنان حمله کردند؟ ولی به عنوان یک کسی که مدعیانش را به بایگانی وبلاگ ١٠ساله اش ارجاع می دهد،باید بدانید که ندانستن تان عذر بدتر از گناه است،مخلص کلام اینکه درویشان قربانی ساده انگاری خود شدند؛آنها هیچ تحلیل مشخصی از شرایط نداشتند،اگر داشتند در هنگامه تظاهرات سراسری دیماه نباید به راحتی در دام باغ سبز حرومزاده های نظام مشرکین می افتادند؛آنها باید به تجربه می دانستند که دستگیری دوستانشان در جهت تحریک آنهاست و سکوت و بی عملی حرومزاده های نظام مشرکین،برای آماده سازی فضای واقعی و مجازی و توجیه سرکوب است و گسترش اعتراضتشان دستاوردی بجز دستگیری و کشتار و ابلاغ حکم های آنچنانی نخواهد داشت،اینچنین شد که درویشان پا در راه بی بازگشت نهادند و سرخورده از تجمع اوین،به تحصن‌ دربرابر کلانتری پاسداران شیفت کردند و کار به تقابل و زد و خورد کشید و گلستان هفتم اشغال شد و قلمی ها و دَهنیهای داخل و خارج نشین حکم داعشی بودند درویشان را اجرایی کردند و آن شد که باید و نباید.
    از ایران ایلخانی گفتن بود که گفت:جااندازان دولت پنهان و پااندازان دولت آشکار،دو روی یک سکه تقلبی اند.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.